گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ اجتماعی ایران
جلد پنجم
.فصل هشتم راهها و وسايل نقليه‌



اشاره

ص: 529

طرز مسافرت، راهها و وسايل نقليه در قرون وسطي‌

نظري به قبل از اسلام‌

ايران از قديمترين كشورهايي است كه به راهسازي و امنيت راهها توجه كرده است. چنانكه در جلد اول ديديم، متجاوز از چهارصد سال قبل از ميلاد، شوش بوسيله شبكه‌اي از راههاي ارتباطي، به تمام استانها و كشورهاي تابع شاهنشاهي هخامنشي مرتبط مي‌شد، و چاپارها با سرعت كم‌نظيري، نامه‌ها و پيامها را از مركز به استانها ابلاغ مي‌كردند. در اوستا، كتاب باستاني، مكرر، به ارابه اشاره شده؛ و يك‌جا، مزد پزشك معالج حاكم ولايت را معادل «يك اراده چهار حيوان بسته» معين مي‌كند. گزنفون و پلوتارك نيز از اراده و گردونه‌هاي چهار اسبه سخن گفته‌اند. از راههاي معروف دوره هخامنشي، راه شاهي است كه از شهر افس يوناني تا شوش ادامه داشته و كاروانها در 111 روز، اين راه را مي‌پيمودند، و مسافرين در نود روز، ولي چاپارها كه با وسايل بهتري مجهز بودند، در زماني كمتر، اين راه را طي مي‌كردند و در طي راه، به گفته هردوت، مسافرخانه‌هاي خوبي وجود داشته است. در دوره اشكانيان و ساسانيان نيز، شبكه راههاي ارتباطي وجود داشته و كاروانهاي تجاري، بشرحي كه در جلد اول ديديم، به فعاليتهاي اقتصادي خود ادامه مي‌دادند.
فردوسي در اشعار خود، از عماريها و هودجهاي روي بسته كه زنان بزرگان در آن مي‌نشستند، سخن مي‌گويد؛ از جمله از زبان بيژن به افراسياب، مي‌گويد!:
يكي نوعماري بد اندر ميان‌كشيده بر او چادري پرنيان در جاي ديگر مي‌گويد:
بياورد پس خسرو خسته دل‌پرستنده سيصد، عماري چهل
هزار اشتر و اسب و استر هزارز ديبا و دينار كردند بار
ز هودج فروهشته ديبا جليل‌سپاه ايستاده رده، خيل و فيل
عماري به ماه نو آراسته‌پس پشت او اندرون خواسته در جاي ديگر، فردوسي ضمن گفتگو از اموال خسروپرويز، مي‌گويد:
ده و دو هزار اشتر باركش‌عماري كش و گامزن شصت و شش از دوره ساسانيان، پلهاي زيادي بجاي مانده كه اغلب آنها هلالي شكل و دهانه آنها بين 11 الي 14 متر است. از جمله، در نزديك شوش، در دزفول، پلي روي كارون زده شده بود كه طول
ص: 530
آن يك كيلومتر و داراي 62 دهانه بود. از اين قرائن، پيداست كه در دوره ساسانيان، به خطوط ارتباطي و راهها، توجه مي‌شده است. پس از حمله اعراب همين‌كه آرامش نسبي برقرار گرديد، بار ديگر راههاي ارتباطي و مساله «امنيت» مورد توجه قرار گرفت.

جهانگردان ايراني و عرب‌

پس از آنكه حوزه قدرت مسلمين وسعت گرفت، از قرن سوم هجري ببعد، فكر مطالعه و تحقيق در اوضاع اقتصادي و اجتماعي ملل تابع، در بين اعراب و ايرانيان قوت گرفت. به‌همين مناسبت، عده‌اي از سياحان و جهانگردان عرب و عجم در اين راه دشوار قدم گذاشتند و به مسافرت و مطالعه در اوضاع اقتصادي و اجتماعي دنياي آن روز همت گماشتند. دكتر «سامي الدهان» در مقدمه‌اي كه بر سفرنامه ابن فضلان (فرستاده المقتدر خليفه عباسي، به كشورهاي ترك و خزر و روس و اسلاو در سال 309 هجري 921 ميلادي) نوشته، متذكر شده است: كه از آغاز قرن سوم هجري، تصنيفات جغرافيايي و شرح خصوصيات راهها و كشورهاي مختلف رو به فزوني گذاشت، و مؤلفين اسلامي در باب كشورها و تقسيمات جغرافيايي آنها قلمفرسايي نمودند؛ مثلا الكندي، و ابن خردادبه، و قدامة ابن جعفر، و يعقوبي و ابن الفقيه همداني و ابن رسته و ابن حوقل و اصطخري و امثال آنها به توصيف كشورهاي شرقي و غربي از چين تا اندلس پرداخته و از طرز زندگي و آداب و رسوم و عقايد مردم آن نقاط و همچنين از اوضاع كشورها و خصوصيات راهها، محصولات، چگونگي مالياتها و جز اينها مطالبي در سفرنامه‌هاي خود نوشتند. «1»
مندرجات و مطالب اين سفرنامه‌ها، از جهت دقت و ارزش تاريخي، اجتماعي و اقتصادي يكسان نيست، و با وجود نقص وسايل نقليه و آشنا نبودن سياحان عرب به اصول نقشه‌برداري جديد، بعضي از سياحان در راه تحقيق و كشف مطلب موردنظر خود، كوشش فراوان بخرج داده‌اند. «ابن خردادبه در اواسط قرن سوم هجري، در حدود كوهستان جبل در ايران عامل بريد و اخبار بود. و مقدسي مي‌گويد كه براي انجام مسافرتها و جهانگرديهاي خود بيش از ده هزار درهم خرج كرده است. ابن حوقل مي‌نويسد كه بجز صحراي بزرگ، تمام مناطقي را كه درباره آنها مطالبي نوشته بازديد كرده است. بايد توجه داشت كه بيشتر جغرافيدانان از ابن- حوقل و مقدسي مطالبي نقل و اقتباس كرده‌اند. بطور كلي، در اين كتابها در بيان احوال و عادات و لباس ملتها به اختصار برگزار شده و از جزئيات چيزي ذكر نشده است. مي‌توان گفت كه در اين كتابها بيش از هرچيز از موضوع خراج و رابطه مناطق مختلف با پايتخت خلافت سخن رفته است.»
بازرگانان اين دوره بمنزله سفراي اقتصادي امروزي بودند، و در اطراف جهان به كار حمل‌ونقل كالاها و معاملات تجاري اشتغال داشتند، و بر نقاط دوردست درياهاي چين و كرانه‌هاي درياي بالتيك و اندلس و اقيانوس اطلس و جزاير اقيانوس هند دست يافتند و در همه‌جا از خود آثاري باقي گذاشتند.
______________________________
(1). ر ك: سفرنامه ابن فضلان. ترجمه ابو الفضل طباطبائي (مقدمه ناشر متن عربي). ص 13. از ص «ز» به بعد.
ص: 531

وضع راهها و خصوصيات شهرها و كشورهاي اسلامي‌

از قرن سوم هجري ببعد، در اثر سكون و آرامشي كه در جهان اسلامي پديد آمد، فعاليتهاي اقتصادي و سياسي در سراسر منطقه نفوذ مسلمين بسط يافت و آمدورفت بازرگانان و هيأتهاي سياسي و مذهبي و تلاش جهانگردان و اهل تحقيق، سبب گرديد كه كتب و آثار گوناگوني از اين دوره بيادگار بماند و كمابيش ما را از وضع راههاي ارتباطي و احوال اجتماعي و اقتصادي مردم در شهرها آگاه سازد. «يعقوبي از محققين و دانشمندان قرن سوم، در مقدمه كتاب البلدان مي‌نويسد: از آغاز جواني، كوشش خود را براي كسب اخبار بلاد و مسافات ميان شهرها بكار بردم. مسافرت بسيار كردم، در سفرهاي پي‌درپي با هركس ملاقات مي‌نمودم از موطن و شهر او، وضع زراعت و ساكنين بلاد از عرب و عجم، لباس، مذهب، زبان و عادات اهالي پرسش مي‌كردم و اظهارات اشخاص طرف اعتماد را ضبط مي‌نمودم.
اصطخري دانشمند ايراني، مطالب كتاب خود را براساس مشاهده عيني، دقت نظر و شنيدنيها با رعايت اعتبار و اختصار بيان كرده است: ابن حوقل در كتاب خود، صورة الارض، راجع به اصطخري مي‌نويسد: ابو اسحق فارسي را ملاقات نمودم. او آن نقشه را براي سرزمين هند ترسيم كرده و آن را بهم آميخته است و نقشه فارس را خوب ترسيم نموده است. من آذربايجان را در اين صفحه كشيدم و او آن را پسنديد و نقشه الجزيره را تحسين نمود. او نقشه مصر را خوب نكشيده بود، و نقشه مغرب او بيشتر داراي اشتباه است» او به من گفت: زادگاه تو را دانستم، مي‌خواهم اشتباهات مرا در اين كتاب اصلاح كني. من هم آنها را اصلاح كردم و به او نسبت دادم.
اصطخري، مانند ساير جغرافيدانهاي قرن چهارم، كشور اسلامي را به بيست اقليم جغرافيايي تقسيم و توصيف نموده است؛ و سپس راجع به ربع مسكون، درياها، مساحت كشورها، اوصاف جزيرة العرب و خليج فارس و (اقيانوس هند)، مغرب (شامل اندلس و جزيره سيسيل)، مصر و شام و درياي روم (مديترانه) الجزيره، عراق، ايران جنوبي و ميانه و شمالي (به انضمام ارمنستان و درياي خزر) و هند بحث نموده است. راههاي ارتباطي، مساحتها، محصولات تجاري و صنعتي نقاط مختلف، نژادها، و اديان آنها را توضيح داده است. بيشتر اطلاعات او براساس مشاهدات و تحقيقات شخصي بوده و بسيار شايان توجه است.
مسعودي نيز از محققان و جهانگردان بنام جهان اسلامي است. وي در مقدمه مروج الذهب، مي‌نويسد: «اين كتاب را از دهها كتاب تاريخي موجود در زمان خود، نقل نموده‌ام.» ...
مروج الذهب در موضوعات مختلف، از جمله خلقت جهان، داستان پيامبران، اوصاف درياها، خشكيها و عجايب آنها، تاريخ ملل قديم، ايران، يونان، سريان، رومان و فرنگ، اديان و مذاهب، و عادات و تقويمهاي قديم و ساختمانهاي عظيم بحث مي‌كند.
مسعودي در كتاب التنبيه و الاشراف، در باب هيأت و نجوم و جغرافيا، فصول سال و وزش بادها و شكل و مساحت زمين و حدود هفت اقليم و نيز راجع به تاريخ ملتهاي گذشته، زبان ايشان و سالهاي قمري و شمسي و مطالب ديگر بحث نموده است.
ديگر از جهانگردان، و جغرافيدانان معروف، مقدسي آخرين نماينده مكتب كلاسيك و
ص: 532
به نظر اسپرنگر «1»: بزرگترين جغرافياداني است كه بشر شناخته است.
مقدسي نيز مانند اصطخري و ابن حوقل، همواره در سفر بوده و خود مي‌نويسد: در كشورها و اقاليم اسلامي گردش كردم، با دانشمندان ملاقات نمودم و پادشاهان را خدمت كردم، با قضات همدم شدم و نزد فقها درس خواندم، با ادبا و قراء آميزش داشتم، بر بالاي منبرها خطابه خواندم، و بر فراز منارها اذان گفتم، در دشتها و كوهها و صحراها سرگردان شدم، در درياها با خطر غرق روبرو گرديدم، در زندانها بسر بردم، به كار تجارت اشتغال ورزيدم، در مجالس داستان سرايان (قصاصين) حضور يافتم، و با همه‌گونه اشخاص معاشرت كردم، و در هركجا، بوسايل مختلف، راجع به مذهب، زبان، نژاد، اخلاق اجتماعي مردم، و طرز ماليات‌بندي و اصول خراج، تحقيقات نمودم و صحيح آنها را ثبت كردم، و در اين راه، رنج بسيار بردم و در برابر سختي و غربت و مذلت بردبار بودم ... و سعي كردم خلاف آنچه را كه ديده‌ام يا از اشخاص طرف اعتماد شنيده‌ام نقل نكنم.
در جاي ديگر مي‌نويسد: مطالب كتاب را به سه نوع تقسيم كردم: اول آنچه ديده‌ام، دوم آنچه از مردم طرف اعتماد شنيده‌ام، سوم نقل آنچه كه ديگران نوشته‌اند ... كتابخانه پادشاهي نبود كه نديدم و مذهب و ملتي نبود كه ندانستم. با پارسيان و اهل اطلاع معاشرت كردم و اطلاعات مورد نياز را از ايشان بدست آوردم.» «2»
اين بود نمودار مختصري از تلاش محققان و جغرافيادانان قرون وسطي در راه كشف اوضاع شهرها، راهها و خصوصيات اقتصادي و اجتماعي بلاد اسلامي در قرون وسطي.

وضع راههاي ايران در دوره بعد از اسلام‌

در دوره بعد از اسلام، تغيير مهمي در وسايل ارتباطي و جاده‌ها روي نداد؛ منتها در هر دوره‌اي كه تمركز بيشتر و قدرت حكومت مركزي فزونتر بود، امنيت راهها بيشتر تأمين مي‌شد و كاروانيان با ميل و رغبت، به مسافرت تن مي‌دادند. در اين دوره، مانند ادوار پيش، مردم فقير پياده و يا با حيوانات سواري و باركش، فواصل بين شهرها را طي مي‌كردند و طبقات مرفه و محتشم با زن و فرزند در كجاوه‌ها، عماريها و هودجها با پرده‌هاي آويخته، راه سفر پيش مي‌گرفتند. امنيت راهها چندان تأمين نبود؛ مخصوصا مناطق كوهستاني محل مناسبي براي استقرار دزدان بود تا از آنجا با وسايلي كه در دست داشتند به جان مسافرين بيفتند و گرانبهاترين اموال آنها را بغارت برند. بهمين جهت، از قديم، مسافرت انفرادي يا با عده‌اي محدود خطرناك بود و معمولا افراد و خانواده‌ها براي اينكه از امنيت بيشتر برخوردار شوند با كاروانها همراه مي‌شدند و هر كاروان قافله سالاري داشت كه رهبري و اداره كاروان با او بود.
جمع كردن خيمه‌ها و اردو و حركت آن و همچنين توقف و برپا كردن اردو بوسيله كوس و جرس به اطلاع مردم مي‌رسيد و معمولا قبل از حركت، بوسيله كوس به مسافرين اخطار مي‌كردند كه باروبنه را جمع كنند تا پس از نواختن كوس رحيل، همه آماده حركت باشند، و قبل از حركت قافله، قافله سالار مأموري جهت ديده‌باني در جلو مي‌فرستاد تا در صورت مشاهده خطر
______________________________
(1).Sprenger
(2). سفرنامه ابن فضلان، پيشين (مقدمه مترجم) ص «ز» تا «يد» (به اختصار).
ص: 533
اطلاع دهد. حركت كاروان، پس از آمادگي مسافرين، با صداي كوس صورت مي‌گرفت.
معمولا در معيت كاروانهاي مهم، عده‌اي سوار مسلح در حركت بودند تا مردم را از دستبرد و شبيخون دزدان در امان دارند. هركس از قافله جدا مي‌ماند يا راه را گم مي‌كرد، همواره در معرض خطر مرگ بود.
اغلب شعرا و گويندگان، بمناسبت، به مشكلات و خطراتي كه سفرهاي آن روزگار، در پيش داشته، اشاره كرده‌اند؛ چنانكه حافظ مي‌گويد:
كاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش‌ره چه جويي، ز كه پرسي، چه كني، چون باشي سعدي مي‌گويد:
خواب نوشين و بامداد رحيل‌باز دارد پياده را ز سبيل علاوه بر سواران مسلح نيزه‌دار كه منوچهري در اين بيت به آنها اشاره كرده:
ز نوك نيزه‌هاي نيزه‌داران‌شده وادي چو اطراف سنابل اغلب خود كاروانيان مسلح بودند تا در صورت بروز خطر، در مقام دفاع برآيند. در بعضي موارد، كه كاروان از جهاتي اهميت داشت، از امرا و حكومتهاي سر راه مدد مي‌خواستند؛ چنانكه در جوامع الحكايات، عوفي مي‌نويسد: كارواني از جانب بصره و اهواز بسوي سيستان روان بود. براي حمايت كاروان، از پادشاه سيستان كمك خواستند و او پنجاه سوار مأمور كرد تا كاروان را به مأمن برساند. و گاه، با دادن رشوه و باج، خطر را دفع مي‌كردند.
در بعضي از جاده‌ها، در فواصل معين، كاروانسراهايي مجهز به وسايل لازم ساخته بودند تا مسافرين با خيال راحت در آن زندگي كنند. بعضي از اين كاروانسراها را حكام و مأمورين و برخي را خيرخواهان زمان براي آسايش خلق ساخته بودند كه مجانا در اختيار مردم مي‌گذاشتند.
كساني كه در كاروانسراهاي داخل شهر اقامت مي‌كردند و كالاهاي خود را در آنجا پياده مي‌كردند معمولا مبلغ معيني بعنوان حق توقف يا بارانداز مي‌پرداختند. در هر كاروانسرا چند اتاق بالنسبه بزرگ براي پذيرايي بزرگان ساخته بودند، ولي بطور كلي، اتاقها كوچك بود و گاه در زمستان، مسافرين در طويله‌هايي كه جنب كاروانسرا ساخته بودند اقامت مي‌كردند. بعضي از اتاقها پنجره‌اي بطرف آخر داشت تا صاحب اسب بتواند از وضع مركوب خود باخبر باشد.
اتاق كاروانسراهايي كه موقوفه نداشت بدون اثاثه بود و مسافر، خود بايد فرش و ساير لوازم زندگي را همراه داشته باشد و مواد غذايي را، به اقتضاي فصل، از كاروانسرادار يا دهاتيها بخرد. هر كس اول وارد كاروانسرا مي‌شد حق تقدم داشت و مي‌توانست از بهترين حجره‌ها استفاده كند و بين غني و فقير از اين جهت امتيازي نبود. شبها، در كاروانسرا را مي‌بستند و معمولا يك يا چند نفر براي پاسباني و مراقبت در داخل كاروانسرا يا روي برجها به ديده‌باني مشغول بودند.
در قديم، منازل بين راه را يك نفس، طي مي‌كردند و فاصله منازل يكسان نبود و معمولا از 6 تا 12 ساعت طول مي‌كشيد و علت اين اختلاف، وجود يا عدم آب در بين راه بود.
اغلب كاروانها شبها حركت مي‌كردند تا روز به منزل برسند و فرصت براي كارهاي لازم داشته باشند. از تاريخ بيهقي برمي‌آيد كه گاهي سلاطين بر عماري كه بر ماده پيل زده بودند مي‌نشستند و سفر مي‌كردند.
ص: 534
مهمترين كاروانها، آنهايي بود كه بسوي مكه مي‌رفت. در اين كاروانها امير الحاج كه نماينده خليفه بود پيشاپيش قافله حركت مي‌كرد و همراه او عده‌اي مراقب و سوار مسلح بودند كه در عقب مسافرين و زايرين مي‌رفتند و برحسب موقعيت اجتماعي و اقتصادي كه داشتند در هودجها يا روي اسب و شتر مي‌نشستند. وسايل آسايش براي طبقات مرفه از هر جهت تأمين بود و عده‌اي غلام و چهارپا، اثاثه و وسايل زندگي آنها را حمل مي‌كردند. چون كاروان به منزل مي‌رسيد، غلامان بيدرنگ، خيمه‌هاي مجلل را برپا مي‌كردند و فرشها را مي‌گستردند و نردباني به عماري وصل مي‌كردند تا بزرگان براحتي در خيمه و بارگاه نزول اجلال كنند.
مردم متوسط و محروم يا راه سفر را پياده مي‌پيمودند و يا هرچند نفر يك رأس حيوان باري داشتند كه بنوبت بر آن مي‌نشستند. «1»
حمل‌ونقل بارها و خصوصيات آن در قرون وسطي: كاروانسراها «در دوره قرون وسطي، مقاطعه‌كاراني بودند كه، هزاران چهارپا در اختيار داشتند و از آنها در مناطق مختلف استفاده مي‌كردند. في المثل از شتر در بيابانهاي خشك و از قاطر در مناطق كوهستاني يا مرطوب نظير سواحل بحر خزر استفاده مي‌شد.
مكاريها بار را معمولا به دو قسمت مي‌كردند و در پشت حيوان قرار مي‌دادند. مواد مايع مانند عسل، قطران، زفت، قير و نفت و روغن و عسل را در مشكهايي كه از پوست بز و گوسفند تهيه كرده بودند، مي‌ريختند. چوب‌پنبه، پشم و ديگر كالاها را هريك بنوعي بسته- بندي كرده و محكم با ريسمان مي‌بستند. پارچه‌ها و اشياء گرانقيمت را در كيسه‌هاي مخصوص بسته‌بندي مي‌كردند. انواع ميوه‌ها، انگور و غيره در سبدهايي كه از تركه درختان درست شده بود قرار مي‌دادند. «2»»
كاروانسراها: «در دوره قرون وسطي، در ممالك اسلامي، صدها هزار كاروانسرا وجود داشت. اين كاروانسراها، مانند هتلهاي امروزي، پناهگاه و توقفگاهي براي مسافرين بود. بعضي از آنها دولتي بود و برخي ديگر به اشخاص تعلق داشت. بعضي از اين كاروانسراها موقوفه بود و مردم براي غذا و مسكن و نگهداري چهارپايان چيزي نمي‌پرداختند. ولي در برخي ديگر، مسافرين ناگزير بودند مبلغي بپردازند.
كاروانسراها معمولا حصار و برج و بارو و يك يا چندين در داشت كه هنگام شب مي‌بستند. ولي همينكه مراقبين از ورود كاروان باخبر مي‌شدند، بيدرنگ، در كاروانسرا را مي‌گشودند. معمولا هر كاروانسرا حياط وسيع و مشجري داشت كه در آن يك حوض و چند چاه براي تأمين آب مردم و چهارپايان حفر كرده بودند. در اطراف كاروانسرا، بناهاي متعددي براي حفظ و نگهداري مسافرين، كالاهاي مختلف و چهارپايان پيش‌بيني شده بود.
ساختمانهايي كه مخصوص مسافرين بود، دو يا سه طبقه بود، و در هر طبقه اتاقهاي كوچكي بود كه پنجره آن بطرف ايوان و حياط كاروانسرا باز مي‌شد. در اين اتاقها از اثاثه و ضروريات زندگي اثري نبود و هر مسافر ناگزير بود لحاف، پتو، ظروف مطبخ و جز اينها را همراه
______________________________
(1). ر ك: حميد نيرنوري، «مقاله»؛ مجله دانش.
(2). زندگي مسلمانان در قرون وسطي، پيشين. ص 398- 397.
ص: 535
بياورد. مسافريني كه از اين جهات غيرمجهز بودند، مي‌توانستند لوازم زندگي را كرايه و يا خريداري نمايند؛ زيرا معمولا در مغازه‌هايي كه در امتداد معبر سرپوشيده كاروانسرا وجود داشت، اثاثه منزل، كيسه و خورجين، چراغ سفر و مواد سقطفروشي براي عرضه به مسافرين يافت مي‌شد. «1»
فاصله كاروانسراها از هم به اندازه يك روز راه بود؛ يعني معمولا پس از 9 ساعت حركت با شتر، از كاروانسرايي به كاروانسراي ديگر مي‌رسيدند.
اغلب كاروانسراها به دست سلاطين يا فئودالها ساخته مي‌شد و بياري آنها از گزند دزدان و اشرار مصون مي‌ماند. چه آنها بطور مستقيم و غيرمستقيم، از استقرار امنيت و وجود راههاي بازرگاني استفاده مي‌كردند.
گاه بر بالاي در كاروانسرا نام باني آن را مي‌نوشتند.
بطوريكه ابو الفداء نوشته، در راه بين سيواس و قيصري، 24 كاروانسرا وجود داشت.
كاروانسراهاي مهم بوسيله برجهايي كه در اطراف داشت ديده‌باني و مراقبت مي‌شد. در داخل كاروانسراها و همراه با كاروانها هميشه عده‌اي افراد مسلح بودند.
گاه كاروانهايي با صدها شتر با خيال راحت حركت مي‌كردند. بطوري كه ابن فضلان مي‌نويسد: كارواني كه او بعنوان سفير خليفه المقتدر همراه آن بود پنجهزار مسافر داشت. ولي اين نوع كاروانها، استثنايي بود. معمولا هر كاروان 150 تا 200 شتر و اسب داشت. با كاروانها نه فقط تجار بلكه صنعتگران، نمايندگان سياسي، استادكاران، دانشمندان، نقاشان، سياحان و مردم عادي نيز مسافرت مي‌كردند.
كاروانسراهايي كه در داخل شهرها مي‌ساختند، نظير مهمانخانه‌هاي امروزي، كم‌وبيش، مجهز به وسايل زندگي بود و گاه عده‌اي رقاصه در آنجاها مي‌رقصيدند و مردم را مشغول مي‌كردند. بطوريكه اشاره شد، اكثر كاروانسراها بدست امرا و متنفذين زمان براي گرفتن عوارض و دوشيدن تجار و مسافرين ساخته مي‌شد. بهمين جهت، گاه تجار براي آنكه در طي راه مجبور به دادن كرايه و عوارض گوناگون نشوند، كالاي خود را در اولين بازار به مشتريان عرضه مي‌كردند.» «2»
براي آنكه خوانندگان بيشتر بخصوصيات كاروانسراها در دوران قرون وسطي واقف گردند شرح زير را از تاريخ يزد عينا نقل مي‌كنم.
به حكايت تاريخ يزد، در دوران حكومت اميرزاده محمد درويش، در نزديكي دروازه مهريجرد «كاروانسراي عالي با هشتاد وثاق و چهار صفه ساز داد و آب در ميان آن در پاياب جاري كرد، و مقابل درگاه شمال آن، حمامي معتبر و مسلخ مرتفع و حياض و قلتين نيكو بساخت و قريب صد دكان بر كنار كاروانسرا عمارت كرد و در سال تسع و عشر و ثمانمائه شاه نظام الدين ... بيامد و تمام پيش صفه مسجد جامع، به كاشي تراشيده تزيين داد و سوره «انا فتحنا» تمام به كاشي ساز كرد.» «1» سپس مي‌نويسد امير جلال الدين چقماق، در محله دهوك، كاروان-
______________________________
(1). همان. ص 399- 398 (به اختصار).
(2). تاريخ سلاجقه آسياي صغير، پيشين.
ص: 536
سرايي عالي كه در هيچ ديار مثل آن نيست بنا نهاد و قريب سي و پنج صفه و گنبد ساخته و بر در هر گنبدي، ايواني متصل به آن، و حوض وسيع از مرمر تراشيده و آب خيرآباد و هوك در آن جاري كرده و بر درگاه، ساباطي رفيع و ده دكان ساخته و در جنب آن، خانقاهي، و قنات خانه نيكو در ميان كاروانسرا و خانقاه و مصنعه عالي ساخته و مقابل، حمامي در غايت خوبي و مسجد جامع كه در اوصاف مساجد ذكر آن گفته خواهد شد. «1»

وسايل نقليه در قرون وسطي‌

چنانكه اشاره شد، آمدورفت در بين شهرها و در داخل بلاد اسلامي بوسيله قاطر، الاغ و يا اسب صورت مي‌گرفت. طبقه ممتاز و متوسط- الحال آن روزگار، اين حيوانات را بطرزي زيبا زين و يراق مي‌كردند و به اندام آنها منگوله‌هايي از مرواريد و ابريشم و زنگوله‌هاي فلزي مي‌آويختند.
مردم فقير و كم‌بضاعت اغلب بوسيله اسب و الاغ كرايه‌اي رفع احتياج مي‌كردند.
سوزني سمرقندي (شاعر)، آرزوي خري روان و باركش داشت.
به شاعري و گدايي خري به چنگ آرم‌روان و باركش و خوش، نه شاعر و نه گدا
به كمترين صلت از مجلس عميد اميرخري به آخور بندم چو دلدل شهبا غير از كجاوه، عماري و هودج براي مسافرت دسته‌جمعي بكار مي‌رفت. سريعترين وسايل نقليه قديم اسب بود. چابكسواران با اسبان مجهز و آماده‌اي كه در اختيار داشتند مي‌توانستند مأموريتهاي سياسي و نظامي را در اسرع اوقات انجام دهند.
بطوريكه در تاريخ بيهقي آمده: انوشتكين، خادم مخصوص سلطان محمود، براي آنكه هرچه زودتر مسعود را از نقشه و نيت سلطان باخبر سازد «سواري از ديوسواران خويش نامزد كرد با سه اسب خياره خويش با وي بنهاد كه به شش روز و شش شب و نيم، به هرات رود نزديك امير مسعود، سخت پوشيده.» يعني فاصله غزنين تا هرات را در شش شبانه روز و نيم طي نمايد.
گاه، اخبار مهم و فوري را بوسيله كبوتر به مخاطب اعلام مي‌كردند؛ چنانكه به حكايت چهار مقاله، نظامي عروضي، در دوره سامانيان، پس از آنكه تاش، سپهسالار نوح بن منصور، بر ماكان كاكوي فايق آمد و او را كشت، خبر پيروزي و مرگ حريف را در يك جمله بوسيله كبوتر به امير نوح بن منصور اعلام كرد.
سلمان ساوجي درباره كبوتر نامه‌رسان مي‌گويد:
نامه نوشته‌ام بسي، نيست كبوتري مراكو بر يار من رود، نامه به يار من برد ابن بطوطه كه خط سيري بالنسبه طولاني داشته، در سفرنامه خود، مي‌نويسد: هر ارابه داراي چهار چرخ بزرگ است كه بوسيله دو يا چند اسب كشانده مي‌شود، و گاه برحسب سبكي يا سنگيني بار، بجاي اسب، گاو يا شتر مي‌بندند. راننده روي يكي از اسبها مي‌نشيند و اين اسب را زين مي‌كنند. راننده شلاقي بدست دارد كه براي راه بردن اسبها پيوسته آنرا مي‌چرخاند و چوب بزرگي براي جلوگيري از انحراف ارابه بكار مي‌برد. روي ارابه چيزي قبه مانند مي‌گذارند و نمد يا چادري روي آن مي‌كشند. دو طرف قبه مزبور مشبك است، بطوريكه از داخل آن مي‌توان
______________________________
(1). ر ك: تاريخ يزد، ص 46- 45.
ص: 537
بيرون را ديد، ليكن داخل ارابه از بيرون نمايان نيست. و كسي كه در درون آن نشسته مي‌تواند هرطور دلش بخواهد بخوابد يا به خواندن و نوشتن بپردازد. ارابه‌هاي باري نيز اتاقي شبيه آن دارند كه در آن مقفل است. من براي خود، ارابه‌اي تهيه كردم كه سقف آن نمدپوش بود و با كنيزم در آن نشستم. و بقيه همراهان، در ارابه بزرگي كه بوسيله سه شتر حركت مي‌كرد، جاي گرفتند. اسبان و شتران و گاوان را چون بمنزل مي‌رسند، از ارابه‌ها باز مي‌كنند و آنها را براي چرا آزاد مي‌گذارند.
ابن بطوطه ضمن شرح مسافرت خود، به شهر بلغار (در ناحيه چپ رودخانه ولگا در روسيه) «1» از ارابه‌هاي كوچكي كه توسط سگهاي بزرگي كشانده مي‌شدند، نام مي‌برد و مي‌گويد: در اين ناحيه، بعلت يخبندان شديد، پاي انسان و ستور بر زمين بند نمي‌شود؛ ولي ناخنهاي سگ در يخ فرورفته و مانع لغزيدن آن مي‌شود. در اين ناحيه، بازرگانان معتبر هركدام صد ارابه با آذوقه فراوان و شراب و هيزم در اختيار دارند و با تجهيزات كامل، مسافرت مي‌كنند و براي شناسايي راه، فقط از سگ راهنما يا سگ پيشاهنگ استفاده مي‌شود كه قيمت آن در حدود هزار دينار است و ارابه را به گردن آن حيوان مي‌بندند و سگ راهنما بكمك سه سگ ديگر، آن را مي‌كشد. غذاي سگ راهنما را منظم مي‌دهند و اگر او را بزنند مي‌گريزد. «2»
در مسافرتها، مردم در زاويه، رباط يا كاروانسرا متوقف مي‌شدند و اين اماكن غالبا از طرف مردم متمول و خيرخواه ساخته مي‌شد. غير از ارابه از كجاوه و عماري و تخت روان كه غالبا بوسيله انسان حمل مي‌شد، مي‌توان نام برد.
ابن بطوطه ضمن شرح مسافرت خود، به هندوستان، مي‌نويسد: «مردم هندوستان حمل و- نقل را فقط بوسيله گاو انجام مي‌دهند و در مسافرتها باروبنه خود را با آن حيوان مي‌برند. خر سواري، در ميان هنديان عيب بزرگي است. چون بخواهند مجرمي را در نظر عموم بگردانند، او را تازيانه زده بر خر مي‌نشانند و گرد شهر مي‌گردانند.» «3»
كلاويخو نيز، مانند ابن بطوطه، در سفرنامه خود، از وسايل نقليه و راه و رسم مسافرت در ايران سخن مي‌گويد. در مسافرت خود از تبريز تا سمرقند كه همه در قلمرو تيمور بود، آنچه بيشتر در كلاويخو و همراهان او مؤثر افتاد، ترتيب تعويض اسبهاي چاپاران بود كه به هزينه حكومت صورت مي‌گرفت. اين سازمان به نام «چاپارخانه» خوانده مي‌شد كه به زبان مغولي «يام» ناميده مي‌شود و مركب بود از مأموران سوار مخصوص و كاروانسراهايي با اصطبلهاي پر از اسب كه همه آماده خدمت بودند. مأموران حكومتي شب‌وروز براي انجام مأموريت خود، از اين وسايل آماده استفاده مي‌كردند. اين مأموريتها بقدري مهم تلقي مي‌شد كه در صورت لزوم، اسب متعلق به اشخاص را پيكهاي سوار، ضبط و مصادره مي‌كردند. مي‌گويند: يك شاهزاده و امير و حتي پسر تيمور ناچار بود كه اسب خود را، در مقابل درخواست پيك، تسليم كند.
تجهيزات و وسايل اصطبلها برحسب موقعيت محل، فرق مي‌كرد. در برخي نقاط، در اين
______________________________
(1). ر ك: سفرنامه ابن بطوطه، پيشين. ص 323- 322.
(2). ر ك: همان. ص 339- 338.
(3). همان. 548 (به اختصار).
ص: 538
اصطبلها، سيصد اسب وجود داشت كه پس از يك دقيقه، با سازوبرگ تمام، آماده حركت مي‌گرديد.
در منطقه نفوذ تيمور، در فاصله‌هاي معين، كاروانسراهايي ساخته بودند كه در آنها اصطبلها و مهمانخانه‌هايي قرار داشت و از آباديهاي مجاور، تداركات و مواد مورد نياز را به اين كاروانسراها مي‌آوردند. اين سازمانها براي آن بود كه تيمور بتواند، به اسرع اوقات، از وقايع و اتفاقاتي كه در حيطه قدرت او رخ مي‌دهد باخبر گردد. براي حصول اين منظور، اگر در عرض 24 ساعت دو اسب هم در زير فشار بميرد مهم نيست؛ بلكه بايد مأمورين 50 فرسخ را در عرض 24 ساعت طي كنند. تيمور به سرعت عمل اهميت فراوان مي‌داد. «1»

طرق تجارتي عمده در عهد مغول‌

«بر اثر ايجاد دولت واحد مغول و امنيت راهها و اجراي ياساي سخت چنگيزي در رعايت حال قوافل و بازرگانان و داير نگاه داشتن طرق، راه براي اروپا، به دو مملكت پراسرار چين و هند كه از قديم به كثرت ثروت و نفاست امتعه و گراني احجار كريمه و غيره شهرت يافته بودند باز شد؛ راه چين از طريق روسيه و راه هند از طريق ايران.
تجار ژني در آخر قرن سيزدهم ميلادي، از خان دشت قبچاق يعني روسيه جنوبي اجازه گرفتند كه در بندر كافا (كفه) از بنادر ساحلي شبه جزيره قرم (كريمه) دار التجاره‌اي داشته باشند و كمي بعد، تجار ونيزي به تحصيل اين اجازه نايل آمدند و چيزي طول نكشيد كه اهالي ژن و ونيز در بنادر ديگر ساحل درياي سياه، مخصوصا در دو محل: تانا يعني بندر آزف و بسفر «2» نيز صاحب تأسيسات تجارتي شدند و از اين ميان، تجار ژني اداره خاصي به نام اداره كريمه براي ترويج تجارت و سهولت كار دادوستد، در روسيه جنوبي، از طريق روسيه با شرق، تأسيس كردند و از همين راه، محصولات روسيه از قبيل پوست و چرم و گوشت و ماهي و غلات را بتوسط شط ولگا و ابريشم چين را از راه صحراي گبي و بيش باليغ و الماليغ و اترار و خوارزم و سراي و هشتر خان به بنادر درياي آزف و سياه مي‌آوردند.
راههاي عمده بين چين و هند و بنادر درياي آزف و سياه، سه بود:
1) راه چين، يعني قسمتي از راه بزرگي كه بمناسبت تجارت ابريشم چين از اين طريق آن را «راه ابريشم» مي‌گفتند.
اين راه از ولايت «توان هوانگ» در چين، به ولايت كان‌سو «3» مي‌آمد و از آنجا داخل تركستان شرقي حاليه شده، از طريق بيش باليغ و الماليغ و اترار، به سمرقند و بخارا مي‌رسيد. در بخارا قسمت اصلي آن، از راه مرو و گرگان به ري مي‌آمد و از ري به قزوين و زنجان و تبريز و ايروان مي‌رفت و از ايروان يا به طرابوزان يا به يكي از بنادر شام منتهي مي‌گرديد. قسمت فرعي اين راه از سمرقند به خوارزم و از خوارزم به سراي و هشتر خان و از آنجا به كنار شط دن و بنادر درياي آزف انتها مي‌يافت.
2) راه هند و سند، از طريق پيشاور و كابل و بلخ و خوارزم، به سراي و هشتر خان و
______________________________
(1). ر ك: سفرنامه كلاويخو، پيشين. ص 163.
(2).Bosphoro
(3).Kan -Sou
ص: 539
بنادر و دار التجاره‌هاي تجار ژني و ونيزي.
3) راه بحري هند به بندر هرمز و از طريق خشكي از هرمز به كرمان و گرگان و خوارزم كه در اين محل اخير به راه فوق متصل مي‌گرديد.
تجار ژني و ونيزي تا ايام استيلاي امير تيمور گوركان بر روسيه، در بنادر شبه جزيره قرم (كريمه) داراي استيلاي اقتصادي كامل بودند و عمده تجارت ابريشم چين و ادويه هند از اين راه در دست ايشان بود؛ و در اواسط نيمه قرن چهاردهم ميلادي كه بين جاني‌بيك، خان دشت قبچاق و تجار ايتاليايي بهم خورد، جاني‌بيك دو بندر تانا و كافا را از ايشان گرفت؛ قيمت ابريشم و ادويه در اروپا مضاعف شد و اين حال تا موقعي كه بار ديگر بين خان و تجار مزبور صلح برقرار گرديد باقي بود. و اين‌بار تجار ژني و ونيزي براي تلافي مافات، جدوجهد خود را دو برابر كردند.
اما طرق تجارتي بين المللي ايران، بمناسبت اقامت ايلخانان در آذربايجان و مركز قرار دادن آنجا، همه منتهي به اين قسمت مي‌شد؛ مخصوصا كه آذربايجان بر سر راههاي عمده دشت قبچاق و خوارزم و ايران و عراق و درياي مديترانه قرار داشت، و در عهد مغول از موقعي كه تبريز پايتخت ايلخانان شد، اين شهر، بزرگترين مركز تجارتي ايران بلكه از مهمترين دار التجاره‌هاي دنياي آن زمان گرديد و حكم بغداد را در عهد خلفاي عباسي بهم رسانيد.
در ايام ايلخانان، عموم راههاي كارواني شرق اقصي و هند و درياي مديترانه و دشت قبچاق و ايران و عراق به شهر تبريز منتهي مي‌گرديد، و اقسام مال التجاره‌هاي اين نواحي به آن شهر وارد و در آنجا دادوستد مي‌شد. تبريز از سه طريق، با خليج فارس مربوط بود:
- راه بصره و بغداد كه از معابر جبال كردستان گذشته به مراغه مي‌آمد و از مراغه به پايتخت مي‌رسيد.
- راه بندر سيراف (بندر طاهري حاليه) به شهر شيراز و اصفهان و كاشان و قم و ري و قزوين.
- راه هرمز و كرمان و يزد و كاشان كه در محل اخير به راه دوم متصل مي‌شد.
علاوه بر اين سه راه، تبريز چنانكه در فوق گذشت، بر سر جاده اصلي ابريشم قرار داشت و از طريق اردبيل و جلفا و خوي، با جميع بلاد گشتاسفي و موقان و اران نيز مربوط بود.
تبريز با ممالك عيسوي، از دو طريق، ارتباط داشت:
- راه ارمنستان كبير (ارمنية الكبري)، از طريق خوي و منازگرد و ارزتة الروم به طرابوزان كه در اين تاريخ از دار التجاره‌هاي مهم تجار ژني بود.
- راه ارمنستان صغير (ارمنية الصغري)، از طريق معابر جبال كردستان يا از طريق ارزنة الروم و سيواس و يا از طريق وان و دياربكر كه بالاخره در ساحل خليج اسكندرون به بندر لاژازو «1» از بنادر ارمنستان صغير و از بازارهاي تجاري عمده و مركز معامله تجار ايتاليايي و فرانسوي و اسپانيايي مي‌رسيد.» «2»
______________________________
(1).Lajazzo
(2). تاريخ مغول، پيشين. ص 571- 568.
ص: 540

دسته‌هاي دزدان و راهزنان در عصر مغول‌

چنانكه اشاره شد، يكي از مشكلات اساسي تجار در آن ايام، مسافرت و اقدام به فعاليتهاي بازرگاني بود. خرابي راهها و فقدان امنيت، به مردم اجازه نمي‌داد كه به هيچ نوع فعاليت وسيع و دامنه‌داري دست بزنند.
دسته‌هاي دزدان و راهزنان نه تنها در بيابانها، مواضع مستحكمي داشتند بلكه در داخل ديه‌ها و شهرها و در بين سران قوم، دوستان و حامياني داشتند و به مدد آنان، با خيال راحت، به دزدي و راهزني ادامه مي‌دادند. با آنكه مردم عادي با گذشت زمان، كمابيش دزدان و حاميان آنها را مي‌شناختند ولي بعلت نبودن يك دستگاه حاكمه دلسوز و صديق، احدي را قدرت آن نبود كه دزدان و جاسوسها و حاميان ايشان را معرفي كند، و اگر كسي به چنين اقدام خطرناكي مبادرت مي‌كرد، بيدرنگ، به دست يكي از عمال آنها كشته مي‌شد.
رشيد الدين فضل اللّه وضع آشفته آن ايام را چنين توصيف مي‌كند: «بر عالميان پوشيده نيست كه پيش از اين، تطاول و استيلاء راهزنان و دزدان تا چه غايت بود و با آنكه انواع ايشان از مغول و تازيك و مرتد و كرد و لور و شول و شامي هرچه تمامتر بودند، غلامان گريخته نيز با ايشان مي‌پيوستند و رنود و اوباش شهرها پيش ايشان مي‌رفتند و بعضي روستاييان و اطراف‌نشينان با ايشان يكي مي‌شدند و ... در تمامت شهرها جاسوس داشتندي تا از عزيمت اصناف مردم ايشان را خبر كنند.» «1» سپس رشيد الدين فضل اللّه مي‌گويد: اگر تصادفا يكي از اين دزدان دستگير و به حكومتهاي وقت تسليم مي‌شد، فورا حاميان بپا مي‌خاستند و مي‌گفتند: «چنين بهادر را چگونه توان كشت؟» «2» و با اين اقدامات، برچيرگي و جسارت ديگر دزدان مي‌افزودند.
همينكه كارواني حركت مي‌كرد، بيدرنگ، جاسوسان از حركت كاروان و تعداد مسافرين و كم و كيف كالا و ثروت آنان به دزدان خبر مي‌دادند. پس از رسيدن كاروان، دزدان كه از پيش به وضع آنها آشنا بودند، مردم بينوا و متوسط الحال را جدا كرده، ديگران را مي‌زدند و مي‌كشتند و هستي آنها را به يغما مي‌بردند. پس از اين غارتگري، دزدان بدون كوچكترين بيم و هراسي، به منزل رؤسا و دوستان خود كه اكثر كدخدايان و بزرگان شهر و ده بودند، مي‌رفتند و اموال مسروقه را، اعم از قماش و جواهر، بين خود تقسيم مي‌كردند.
در چنين وضع آشفته‌اي اگر كسي سوداي تجارت داشت، ناگزير بود كه راههاي معمولي را رها كرده از كوره راهها و جاده‌هاي مجهول و پرخطر، كالاي خود را به مقصد برساند. ولي اين وضع آشفته در عهد غازان خان رو به بهبود و اصلاح رفت و به دستور او، كليه مسافرين و كاروانيان مكلف بودند كه بمجرد مشاهده دزدان، به جنگ با آنان برخيزند و اگر كسي از دفاع خودداري كند، گناهكار باشد. ديگر آنكه اهالي كليه دهات و شهرها را مكلف نمود كه تا چون از وقوع دزدي باخبر شدند، با وسايلي كه در اختيار دارند، دزدان را تعقيب كنند و اگر در ميان دزدان حتي مغول يا مسلماني ديدند بيدرنگ به
______________________________
(1). تاريخ مبارك غازاني، پيشين. ص 277.
(2). همان. ص 278.
ص: 541
ياسا رسانند.
در نتيجه اين اقدامات، دزدان و حاميان آنها بيمناك شده روش قديم را ترك گفتند.
علاوه بر اين، مقرر گرديد كه در سراسر كشور، در گردنه‌ها و مواضع خطرناك عده‌اي به مراقبت بنشينند و به پاس اين كوشش، از «هر چهار سر، درازگوش كه بار بسته كاروان باشد، نيم آقچه و به هردو سر شتر، نيم آقچه به اسم باژ بستانند» و از چهارپاياني كه كالايي ندارند ولي مأكولات و غله حمل مي‌كنند، بهيچ عنوان، چيزي نگيرند.
ضمنا براي اطلاع عموم، مقرر گرديد در هر جا كه لازم است ميلهايي با سنگ و گچ بسازند و لوحي بر آن نصب كنند، و عده راهداران و شرايط ياساق و ميزان باجي كه بازرگانان بايد بپردازند در آن بنويسند تا هيچكس به هيچ عنوان، زائد بر ميزان معين شده، مبلغي از كسي نستاند و دزدان خود را مأمور دولت معرفي نكنند.
راهداران هر ناحيه مسؤول حفظ امنيت و آسايش آن ناحيه بودند و اگر در حوزه مسؤوليت راهداري، دزدي اتفاق مي‌افتاد، هر راهداري كه به محل دزدي نزديكتر بود مكلف بود بيدرنگ، دزد و مال مسروقه را تحويل دهد و الا شخصا مسؤول پرداخت خسارات وارده بود. «1»
شوخي جامي: ظاهرا مأمورين ديواني از كالاي مسافرين نيز عوارضي مطالبه مي‌كردند؛ چنانكه مولانا فخر الدين علي كاشفي در لطايف الطوايف درباره جامي مي‌نويسد:
«چون ايشان در سفر حجاز به سمنان رسيدند، راهداران و تمغاچيان (كساني كه اجناس را مهر كرده و باج آن مي‌گيرند) قافله ايشان را بسي تشويش دادند كه شما بعضي از متاعها را از تمغاچيان گريزانيده‌ايد؛ چه خيال داريد؟ ما شلوارهاي شما را باز خواهيم جست. ايشان فرمودند آنچه در شلوارهاي ما بيابيد از آن شما.»
طمغا: كلمه تركي يا مغولي طمغا (تمغا) در اصطلاح قديم به معني مهرونشان ديواني است، و طمغاجي يا تمغاجي جزو القاب و مناصب مهم درباري است، به معني مهردار سلطنتي و نيز به معني رئيس راهداري و مأمور محصل باج؛ نظير اداره گمرك اين زمان، كه از طرف پادشاه و حاكم وقت از اجناس باج مي‌گرفت و آن را مهر و نشان مي‌كرد؛ علامت اين‌كه مبلغ باج آن پرداخته شده است. و آن مهرونشان را تمغا مي‌گفتند و احيانا اين كلمه را به معني خود باج نيز استعمال كرده‌اند. «2»
ضمنا تمغاجي نام تحصيلدار و مأمور وصول ماليات است و چون نوعا عناصري ستمگر و جورپيشه بودند، عبيد زاكاني در «رساله تعريفات» خود، تمغاجي شهر را واجب القتل خوانده است.
يكي از اقدامات اساسي حكومتها در دوران امنيت و آرامش، تسطيح و تأمين راههاي ارتباطي و ساختن پل بر روي رودها و رودخانه و ايجاد سد و بند براي جلوگيري از طغيان آب رودخانه‌ها بود.
______________________________
(1). همان. ص 281- 287.
(2). ر ك: ديوان عثماني مختاري، (حواشي به قلم جلال همائي).
ص: 542
از جمله پلهاي معروف و تاريخي ايران، پل خداآفرين است كه ظاهرا در دوره كورش، بنيان آن نهاده شده و در طي هزاران سال، مكرر، مورد تخريب و تعمير قرار گرفته است.
«رنه گروسه، دانشمند و مورخ فرانسوي، در كتاب خود به نام آسيا مي‌نويسد: پلي كه امروز به نام خداآفرين است، در دوره هخامنشيان ساخته شده و ويران گرديده و شاپور اول، پسر اردشير، باني سلسله ساساني، آن را تجديد بنا نموده.
در دوره خوارزمشاهيان، پل خداآفرين پل جلال الدين ملكشاه ناميده مي‌شده است.
در عهد غازان خان، نام اين پل «خسرو» بوده، و آخرين نام اين پل «خداآفرين» بوده است كه حمد اللّه مستوفي، بصراحت، از آن در سال 740 هجري قمري نام مي‌برد. در دوره آقا محمد خان، يكي از ياغيان، به نام ابراهيم خليل، براي جلوگيري از عبور قواي خان قاجار، دستور ويران كردن پل را مي‌دهد ولي بعد آقا محمد خان دستور مي‌دهد آن قسمت از طاق را كه ويران كرده بودند از نو با بهترين مواد ساختماني بسازند.
رود ارس، در نزديكي جلفا نيز، پلي داشته كه بقول تاورنيه در قرن هفتم ميلادي، وجود داشته ولي شاه عباس، بعلل نظامي و براي جلوگيري از تجاوز عثمانيها، دستور تخريب آن را مي‌دهد و از آن پس، عابرين، بكمك قايق، از روي آن عبور مي‌كردند. در سالهاي اخير، دو پل بر روي جلفا ساخته‌اند كه يكي براي عبور مسافرين و وسايل نقليه است و دومي پلي است كه به سال 1913، بوسيله شركت راه‌آهن تبريز- جلفا، بهمت مهندس ترسكينسكي «1» ساخته شده كه طول آن 110 متر است.» «2»
مأمورين ارسال مراسلات: غازان ايلچيان مخصوص داشت كه از آنها براي رساندن نامه و پيغامهاي مهم استفاده مي‌كرد. به دستور او، در راههاي بزرگ، در هرسه فرسنگ، در موضع معيني 15 اسب فربه و در مواردي كه لازم نبود، تعداد كمتري اسب مي‌بستند؛ بطوريكه در شبانروز، آن اسبها 60 فرسنگ طي طريق مي‌كردند؛ يعني مسافت بين تبريز و مشهد را در عرض سه چهار روز طي مي‌كردند، و كليه وسايل زندگي را در اختيار آنها مي‌گذاشتند تا اسباب زحمت كسي نشوند. ولي مسافرتهاي عادي خالي از زحمت و خطر نبود.
مدت مسافرتهاي عادي: در تاريخ مطلع السعدين، غياث الدين نقاش، شرح مسافرت خود را به چين بعنوان سفير، نقل مي‌كند و مي‌گويد كه در 4 دسامبر 1419 از هرات حركت كرده و بعد از يك سال و ده روز، به شهر پكن (خانبالغ) رسيده و در 2 دسامبر 1422 به هرات بازگشته است. و در سفر هندوستان، مؤلف مطلع السعدين يعني عبد الرزاق سمرقندي، همراه بوده است، و در تاريخ 13 ژانويه 1442 از بندر هرمز حركت كرده و در تاريخ 20 آوريل 1444 ميلادي در همان بندر وارد ايران شده است. «3»
______________________________
(1).Treskinski .
(2). رحيم هويدا، «مقاله»؛ مجله بررسيهاي تاريخي، سال هفتم، شماره اول.
(3). ر ك: ادوارد براون، از سعدي تا جامي (تاريخ ادبي ايران ...)، ترجمه علي اصغر حكمت، ص 558- 557.
ص: 543

وضع راهها و معابر عمومي‌

از مطالبي كه غزالي در كيمياي سعادت، تحت عنوان «منكرات شاهراهها» به رشته تحرير درآورده، مي‌توان به بسياري از خصوصيات معابر و كوچه‌ها و خيابانهاي آن روزگار پي‌برد. وي مي‌نويسد كه يكي از كارهاي منكر و ناروا «آنست كه ستون در شاهراه بنهند و دكان كنند؛ چنانكه را تنگ شود، و درخت كارند و قابول (يعني پيش‌آمدگي) بيرون آرند؛ چنانكه اگر كسي بر ستور بود، در آنجا كوبد. و خروارها بار بنهند و ستور (يعني چهارپايان) ببندند و راه تنگ گردانند؛ و بار بر ستور نهادن زيادت آزان كه طاقت دارد نشايد. و كشتن گوسپند قصابي را بر راه- چنانكه مردمان را خطر بود- نشايد، بلكه بايد در دكاني جاي آن بسازد. و همچنين پوست خربزه بر راه افكندن يا آب زدن چنانكه در وي خطر باشد كه پاي مردم بلغزد، و همچنين هركه برف بر راه افكند يا آبي كه از بام او آيد راه را بگيرد، بر وي واجب بود كه راه را پاك كند ...
و هركه سگي دارد بر در سراي كه مردم را از آن بيم باشد، نشايد ... و اگر براه بخسبد و راه تنگ كند، اين نشايد، بلكه خداوند او (يعني صاحب سگ) اگر بر راه بنشيند و بخسبد هم نشايد.» «1»
جالب توجه است كه پس از گذشتن 8 قرن از عصر غزالي، در شهرها و حتي در پايتخت كشور ما كساني هستند كه تعاليم غزالي را حتي در عصر تمدن جديد رعايت نمي‌كنند، و با آنكه خود را متمدن مي‌شمارند از انداختن پوست خربزه، هندوانه، موز و يا اخلاط سينه بر روي زمين كه احيانا ممكن است منتهي به زمين خوردن، نقص عضو و يا مرگ عابرين شود، خودداري نمي‌كنند- و با رها كردن آب باران و ريختن برف يا فاضل آب منزل خود در معابر عمومي، يا راندن فرزندان خود در كوي و برزن و اقداماتي از اين قبيل، موجبات ناراحتي عابرين و همسايگان خود را فراهم مي‌سازند.

كشتيراني و بادهاي موسمي‌

«تقريبا بيشتر كشتيهاي اين دوره (قرون وسطي) در بنادر هندوستان ساخته مي‌شد. از كشتيهاي سبك و سريع، براي حمل‌ونقل مسافرين استفاده مي‌كردند و از اين نوع كشتيها در رود دجله زياد بود و بين بصره و بغداد آمدورفت مي‌كرد.
از كشتيهاي بزرگ، براي باركشي و حمل مال التجاره استفاده مي‌كردند. اين نوع كشتي، كه شبيه به كشتيهاي باربري چين بود، بوسيله باد حركت مي‌كرد و بزرگي آن بحدي بود كه مي‌توانست با كارگران كشتي، 500 نفر را از محلي به محل ديگر منتقل نمايد. در داخل اين كشتي، در حدود صد اتاق، چندين بازار و مغازه سقطفروشي، مي‌فروشي، رختشويي، سلماني وجود داشت. علاوه بر اين، محلي براي نگهداري گوشتهاي نمكزده و حفاظت نعش مردگان تعبيه شده بود.
در اين كشتيها كه حامل كالاهاي متنوع و عده‌اي مسافر بود، پيش‌بينيهاي لازم فني شده بود؛ از جمله، اين كشتيها به قطب‌نما، نوعي اسطرلاب آلت تشخيص عمق آب، فانوس روي كشتي و نقشه درياها و بنادر مجهز بود، و عده‌اي غواص و ملاح زبردست همراه
______________________________
(1). كيمياي سعادت، پيشين. ص 408- 407 (به اختصار).
ص: 544
كشتي بودند تا اگر در جريان حركت، كشتي شكافي برداشت و آب بداخل كشتي راه يافت، بيدرنگ، با تركيبي از موم و مواد ديگر، سوراخ كشتي را بگيرند و از ورود آب بداخل آن جلوگيري نمايند.
معمولا در كشتيها، چند توپچي مجهز به وسايل نيز بود تا اگر در طول مسافرت، دزدان دريايي حمله‌ور شدند، آنان به دفاع از كشتي برخيزند. دزدان دريايي كه در خليج فارس و اقيانوس هند پراكنده بودند، گاه‌بگاه، به قتل و غارت مسافرين كشتيها دست مي‌زدند. جزيره سقوطره «1» يكي از پايگاههاي دزدان دريايي در قرن دهم ميلادي بود. بطوريكه يكي از نويسندگان چيني متذكر شده است، ملاحان آن دوره از كبوترهايي كه قادر بودند ده‌ها كيلومتر پرواز كنند براي تشخيص بنادر و زمينهاي اطراف، استفاده مي‌كردند.
براي تسهيل در كار كشتيراني، در طول ساحل، برجهايي مي‌ساختند و براي نشان دادن راه، فانوسي در بالاي آن قرار مي‌دادند. اين برجها دائما بوسيله عده‌اي مراقبت و نگهداري مي‌شد.
در طول سواحل، در مناطقي كه استعداد داشت بنادر و موج‌شكنهايي ايجاد مي- كردند.
تقويمهاي دقيقي، چه در دوران قبل از اسلام و چه در دوره بعد از اسلام، براي تعيين فصل بادهاي موسمي و خط سير آن، وجود داشت و ملاحان با استفاده از اين تابلوها از بندري به بندر ديگر سفر مي‌كردند. همينكه بادهاي موسمي وزيدن مي‌گرفت، بادبان كشتي برافراشته مي‌شد و كشتي از لنگرگاه خارج مي‌شد، و بسوي بندر مقصود حركت مي‌كرد.
ملاحان آن دوره، در كار خود كاملا بصير بودند و همينكه منظره كلي محيط و پرندگان و ماهيهاي دريايي را مي‌ديدند، بفراست، حدس مي‌زدند كه به كجا رسيده‌اند. ملاحان، در طول راه، با وسايلي كه در اختيار داشتند عمق دريا را اندازه مي‌گرفتند. دريانوردان مسلمان، در مدت يك ماه، از حدود مسقط، خود را تا ساحل مالابار مي‌رسانيدند و از آنجا پس از چند روز، به جزيره سيلان وارد مي‌شدند. و از جزيره سيلان، پس از يك ماه، خود را به شبه جزيره مالاكا مي‌رسانيدند، و از اين منطقه با كشتيهاي خود، بسوي پالمبانگ واقع در سوماترا و جاوه و جزيره مائيت «2» در مجمع الجزاير سند رهسپار مي‌شدند. و از اين ناحيه، پس از 15 روز، مسلمين به منطقه چمبا مي‌رسيدند. در اين ناحيه، در قرن دهم ميلادي، هنگام اقامه مراسم مذهبي، به نام سلطان محمود غزنوي خطبه مي‌خواندند.
سواحل چين را نيز مسلمين با كشتيهاي خود، دو ماهه، طي مي‌كردند. طوفانهاي شديد و خطرناك اين حدود سبب پيدا شدن يكي از افسانه‌هاي هزار و يكشب شده است كه طبق آن، يك پرنده خيالي قادر بود كه هركسي را بخواهد در مسير خود بربايد.
بادهاي موسمي براي حركت كشتي فقط سالي دوبار مي‌وزيد و ملاحان ناگزير بودند كه تاريخ حركت خود را با اين بادها مطابقت بخشند و از بركت همين بادهاي
______________________________
(1). سوكوترا يا سقوطره جزيره‌اي است در جنوب شبه جزيره عربستان.
(2).Mait .
ص: 545
منظم، دريانوردان مي‌توانستند شصت روزه خود را از حدود سوماترا به خليج فارس و بندر سيراف برسانند.» «1»
بطور كلي، در دوره قرون وسطي، مسافرتهاي زميني و دريايي اغلب، مقرون به خطرات و مشكلات گوناگون بود. ابن بطوطه، ضمن مسافرت خود در روم، مي‌نويسد: «سر- انجام كشتي از روميان كرايه كرديم و يازده روز انتظار كشيديم تا باد موافق بيايد، و بعد از اينهمه معطلي، آنگاه كه حركت كرديم، بعد از سه روز در وسط دريا دچار طوفان شديم ...
وحشتي بي‌مانند ما را فراگرفت. جهت باد تغيير كرد و كشتي را از خط سير خود منحرف ساخت. يكي از بازرگانان خواست از كشتي پياده شود، من كشتيبان را از پياده كردن او مانع شدم. در اين هنگام، باد موافق وزيدن گرفت و ما حركت كرديم، ولي در وسط دريا دوباره گرفتار همان سرنوشت شديم.» «2»
ابن بطوطه ضمن شرح مسافرت خود، در سرزمين چين، از كشتيهاي آنجا نيز سخن مي‌گويد و مي‌نويسد كه كشتيهاي بزرگ چيني سه تا 12 بادبان دارند كه از شاخه‌هاي خيزران بافته شده و در جهت حركت باد، آنها را دوران مي‌دهند. در هر كشتي، هزار تن كار مي‌كنند كه 600 نفر جزو كارگران كشتي و چهارصد تن ديگر را جنگيان تشكيل مي‌دهند و به دسته‌هاي تيرانداز و سپردار و چرخي تقسيم مي‌شوند. هريك از كشتيهاي بزرگ را سه كشتي نصفي، ثلثي و ربعي بدنبال مي‌آيد.
هر كشتي چهار قسمت عقبي دارد كه مشتمل بر اتاقها، مصريه‌ها و غرفه‌هايي از براي بازرگانان مي‌باشد. فرمانده كشتي مانند امير بزرگي رفتار مي‌كند و هنگامي كه در خشكي است حركت او با تشريفات و تجليل زياد همراه است. «3»
كلاويخو در وصف كشتيهايي كه ديده است چنين مي‌نويسد: «اين كشتيها سه دكل و يك عرشه مرتفع در عقب داشتند و طناب‌بندي و بادبانهاي آنها مجموعا به شكل چهارگوش بود و يك بادبان سه‌گوش بسيار بزرگي هم بر نيمه دكل عقب كشتي آويزان بود. از رودس تا قسطنطنيه با كشتي كوچكتري مسافرت مي‌كردند كه معمولا يك دكل و يك بادبان بزرگ داشت. هر وقت نسيم ملايمي مي‌وزيد، به حركت خود ادامه مي‌داد و چند رديف جاي پاروزدن داشت.» «4»

كشتيراني در رودخانه‌ها

«با اينكه در ممالك شرق نزديك، رودهاي قابل كشتيراني كم است، در دوران قرون وسطي، از اين قبيل رودها استفاده شايان مي‌شد. در رودهاي آمودريا، سند، ارس، فرات، دجله و نيل كمابيش كشتيراني صورت مي‌گرفت، ولي از رودهاي نيل و دجله از بركت كانالها و شهرهايي كه ايجاد كرده بودند استفاده بيشتري مي‌شد. بوسيله رودخانه فرات، انواع چوب، روغن زيتون
______________________________
(1). زندگي مسلمانان در قرون وسطي، پيشين. ص 409- 407 (به اختصار).
(2). سفرنامه ابن بطوطه، پيشين. ص 319.
(3). ر ك: همان. ص 590- 589.
(4). سفرنامه كلاويخو، پيشين. ص 12- 11.
ص: 546
و كالاهاي ديگري حمل‌ونقل مي‌شد. بطور كلي، شبكه كشتيراني بين النهرين در اين ايام، نقش اقتصادي مهمي داشت. انواع كشتيهاي تجاري و مسافربري در كانالها آمدورفت مي‌كردند و در بصره لنگر مي‌انداختند. از رود دجله نيز استفاده بازرگاني فراوان مي‌شد و سبزي و ميوه و مواد غذايي ديگر از ارمنستان و ساير نقاط به بغداد و شهرهاي بين النهرين حمل مي‌گرديد.
اهالي بغداد از كشتيهاي كوچك براي رفتن به بازارهاي شهر، استفاده مي‌كردند.
زائرين و بازرگانان با زورق دائما در آمدورفت بودند. انواع كشتي، بعضي بزرگ و براي حمل كالا و برخي كوچك و زيبا، جهت حمل مسافرين در رود دجله و فرات فعاليت مي‌كردند.
كشتيهاي كوچك مسافري به نام شير، غزال يا فيل خوانده مي‌شدند.
در قرن دهم ميلادي، در حدود سي هزار سفينه مختلف در كار بودند. پلهاي عديده در فواصل معين، عبور از كانالها را امكان‌پذير مي‌كرد. عرض دهانه‌هاي پل در حدود 10 متر بود و ارتفاع پلها به اندازه‌اي بود كه بزرگترين كشتيهاي آن ايام بخوبي آمدورفت مي‌كردند. روي رودهاي بزرگ، بعلل نظامي، از زدن پل خودداري مي‌كردند. براي عبور از اين رودها معمولا كشتيها را بوسيله زنجيرهاي محكم به هم مي‌پيوستند و از اين سدهاي مصنوعي و موقت، براي آمدورفت و گرفتن گمرك نيز استفاده مي‌كردند.
در اطراف بصره، منطقه باتلاقي وسيعي به مساحت صدها كيلومتر وجود داشت كه خطر بزرگي براي امر كشتيراني محسوب مي‌شد. در اين منطقه باتلاقي، نيزارها و جنگلهاي بسياري وجود داشت كه مأمن و پناهگاه غارتگران بود و آنها از اين موقعيت براي غارت و تعرض به كشتيها استفاده مي‌كردند و تلاش حكومتها براي قلع‌وقمع آنها به نتيجه نمي‌رسيد.» «1»

وضع راهها در اواخر عهد ايلخانيان‌

محمد نخجواني از رجال دولتي و از منشيان زبردست عهد ايلخانيان است. اين مرد كه خود شاهد و ناظر مظالم زورمندان نسبت به مردم بود، مانند خواجه رشيد الدين فضل اللّه، قلم در دست گرفت و اولياي امور را با وضع رقت‌بار مردم و نتايج ظلم و ستمگري آشنا ساخت. وي در نامه‌اي كه خطاب به پادشاه، در «دفع دزدان و حراميان و راهزنان» نوشته، بعد از مقدمه‌اي حكمت‌آميز، مي‌نويسد: «چون در مملكت پادشاهي، جمعي به دزدي و حراميگري و راهزني مشغول باشند و قوافل و تجار و صادر و وارد را بسبب تعرض و فساد و افساد ايشان، ابواب تردد مسدود گردد و رعايا بسبب ناآمدن تجار و عزت (نايابي) ملابس و مطاعم و آلات و ادوات و غير آن مضطرب حال گردند، اگر پادشاه اين حال داند و منع نكند، به ظلم رضا داده باشد؛ و الرضاء بالظلم ظلم. و اگر نداند و غافل و از تدبير مصالح و اصلاح مفاسد رعايا فارغ باشد و اين معاني از عادات سلاطين پسنديده نيفتد، پس بر پادشاه واجب است كه به دفع آن مفسدان مشغول شود و بندگان خداي تعالي را كه بدو سپرده، از تعرض ايشان صيانت كند و امراء دولت و وزراء حضرت را نيز بدين معني امر فرمايد تا وديعت حق را ضايع نگذاشته باشد ... در ممالك شريفه آن حضرت، از اين نوع مفسدان بسيارند و كسي به دفع ايشان مشغول
______________________________
(1). زندگي مسلمانان در قرون وسطي، پيشين. ص 412- 410.
ص: 547
نمي‌گردد و ايشان اموال مردم را بر خود مباح مي‌دانند.» «1»
سپس، از پادشاه مي‌خواهد كه سراسر كشور را از لوث وجود اين گروه كه از ارذل ناس بشمارند پاك كند تا «... تجار و قوافل و آينده و رونده و ساير رعايا و طوايف كه وديعت حق‌اند، در «امان و سلامت» «2» باشند.
در جلد دوم اين كتاب، مي‌خوانيم كه بدر الدين حسن، از طرف پادشاه، مأمور سركوبي دزدان و حراميان مي‌شود: چون جمعي از مفسدان و حراميان «... سر به دزدي و حراميگري برآورده‌اند و بر تجار و قوافل مي‌زنند و صامت و ناطق غارت مي‌كنند، واجب آمد. به تدارك ايشان قيام نمودن. بدان‌سبب، اين حكم نفاذ يافت و بدر الدين حسن راكي مردي دلاور و بهادر در كارزار و از دليران روزگار است با لشكرياني كي در اهتمام او مي‌باشند، بر سر ايشان فرستاده شد تا جمعيت ايشان متفرق گرداند و به هرجا، كه يكي از ايشان يا جمعي را دريابد، به هر نوع كه تواند،- اما بالاسر و القيد و اما بالقطع و القتل- دفع واجب شناسد و به هيچ حال، بر جمعي كه دما و فروج مسلمانان را بر خود مباح و حلال دانند ابقاء نكند ... امرا و صحرانشينان و لشكريان ممد و معاون او باشند.» «3»

مراقبت دولتها از راههاي ارتباطي‌

در دوران بعد از اسلام نيز حفظ امنيت راهها، همواره مورد توجه امرا و سلاطين محلي بود.
در نامه تاريخي و مشروح طاهر بن حسين به فرزندش، عبد اللّه، از جمله چنين مي‌خوانيم:
«... در امنيت راهها بكوشي و آسايش مردم را تأمين كني.» «4»
در كتاب مروج الذهب مسعودي ضمن تعاليم سياسي كه به زمامداران داده شده است، در بند هفتم، به مراقبت راهها، بازارها و نرخها اشاره شده است. «5»
در ميان امراي ايراني، سامانيان و آل بويه به امنيت كشور، بيش از ديگران توجه مي‌كرده‌اند و در بين سلاطين آل بويه، عضد الدوله بيش از ديگر شهرياران اين سلسله، در راه امنيت راهها سعي و تلاش مي‌كرد. وي از راه جنگ، گرفتن گروگان، تهديد، و يا مسموم كردن دزدان و ديگر تدابير، تا جايي كه قدرت داشت، امنيت و آرامش بيسابقه‌اي در حيطه فرمانروايي خود پديد آورد. خطرناكترين دزدان آن دوران «قفص» ها بودند كه مسكن و مأواي آنان كوههاي كرمان بوده. اين دزدان سنگدل تنها به ربودن مال قناعت نمي‌كردند بلكه سر مسافرين را آنقدر با سنگ مي‌كوبيدند تا له شود. عضد الدوله با گرفتن عده‌اي گروگان از اين طايفه، از دزدي و تجاوز آنان جلوگيري كرد. «6»
______________________________
(1). دستور الكاتب في تعيين المراتب، پيشين. جزء اول از جلد يكم، ص 220- 219 (به اختصار).
(2). همان. ص 221.
(3). دستور الكاتب في تعيين المراتب، پيشين. ج 2، ص 332.
(4). مقدمه ابن خلدون، پيشين. ج 1، ص 592.
(5). ر ك: ابو الحسن علي بن حسين مسعودي، مروج الذهب و معادن الجواهر، ترجمه ابو القاسم پاينده، ج 1 ص 243.
(6). ر ك: احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم، پيشين. ص 488.
ص: 548
عضد الدوله براي رونق بخشيدن به فعاليتهاي تجاري و اقتصادي و براي آسايش مسافران و بازرگانان، كاروانسراها و آب‌انبارها و كاريزهايي پديد آورد. قبايل چادرنشين را كه گاه، بحكم اضطرار، موجب ناامني و فساد مي‌شدند، در مناطقي از فارس و كرمان مستقر نمود تا، به كار كشاورزي و آباداني مشغول شوند.

مختصات راهها و وسايل نقليه‌

وضع راهها و وسايل نقليه قديم، در آثار شعرا و نويسندگان بعد از اسلام، كمابيش، منعكس شده است. اسكافي در قصيده معروف خود، بهترين وسيله نقليه را در حدود هزار سال پيش، پيل و عماري و بدترين و نامطلوبترين وسايل را شتر، معرفي مي‌كند:
غره نگردد به عز پيل و عماري‌هركه بديده است ذل اشتر و پالان لبيبي شاعر مشهور اواخر قرن چهارم و اوايل قرن پنجم، در يكي از اشعار خود، به اين مطلع:
چو بر كندم دل از ديدار دلبرنهادم مهر خرسندي به دل بر بطور اجمال، به خطرات و مشكلاتي كه در سفرهاي قرون وسطايي وجود داشته است، اشاره مي‌كند و مي‌گويد:
رهي دور و شبي تاريك و تيره‌هوا پيروزه و هامون مقير «1»
به ريگ اندر همي شد باره «2» ز انسان‌كه در غرقاب مرد آشناور
برون رفتم ز ريگ و شكر كردم‌به سجده پيش يزدان گروگر
دمنده اژدهايي پيشم آمدخروشان و بي‌آرام و زمين در
شكم مالان به هامون بر، همي رفت‌شده هامون بزير او مقعر «3» همچنين منوچهري دامغاني در يكي از آثار منظوم خود، حركت كاروان و بسياري از خصوصيات مسافرتهاي آن عصر را مجسم مي‌كند:
الا يا خيمگي خيمه فروهل «4»كه پيشاهنگ بيرون شد ز منزل
تبيره «5» زن بزد طبل نخستين‌شتربانان همي بندند محمل «6» .......
نگه كردم بگرد كاروانگاه‌بجاي خيمه و جاي رواحل «7»
نه وحشي ديدم آنجا و نه انسي‌نه راكب ديدم آنجا و نه راجل
نجيب «8» خويش را ديدم به يك‌سوچو ديوي دست‌وپا اندر سلاسل «9»
گشادم هردو زانو بندش از پاي‌چو مرغي كش گشايند از حبايل «10»
برآوردم زمامش «11» تا بناگوش‌فروهشتم هويدش «12» تا به كاهل «13»
همي راندم نجيب خويش چون بادهمي گفتم كه اللهم سهل «14»
چو مساحي كه پيمايد زمين رابپيمودم به پاي او مراحل
همي رفتم شتابان در بيابان‌همي كردم به يك منزل دو منزل
ز بادش خون همي بفسرد در تن‌كه بادش داشت طبع زهر قاتل
______________________________
(1). تيره و سياه
(2). اسب
(3). گود
(4). برچيدن خيمه
(5). دهل
(6). عماري و هودج
(7). ستوران باركش
(8). شتر
(9). زنجيرها
(10). دامها
(11). مهار
(12). جهاز شتر
(13). بين دو كتف
(14). آسان گردان
ص: 549 رسيدم من فراز كاروان تنگ‌چو كشتي كو رسد نزديك ساحل
به گوش من رسيد آواز خلخال «15»چو آواز جلاجل «16» از جلاجل «17»
جرس «18» دستان «19» گوناگون همي زدبسان عندليبي از عنادل «20»
ز نوك نيزه‌هاي نيزه‌داران‌شده وادي چو اطراف سنابل «21»
نجيب خويش را گفتم سبكتر «22»الا يا دستگير مرد فاضل
بچر كت عنبرين بادا چراگاه‌بچم «23» كت آهنين بادا مفاصل
بيابان در نورد و كوه بگذارمنازلها بكوب و راه بگسل منوچهري در يكي از قصايد، از شتر بادپاي خود ياد مي‌كند.
.. الا كجاست جمل بادپاي من‌بسان ساقهاي عرش پاي او
ببرم اين درشتناك باديه‌كه گم شود خرد در انتهاي او

مراقبت از راهها

در تاريخ غزنويان، مي‌خوانيم كه «سلطان محمود در سنه 420، عراق را از آل بويه گرفت و به پسرش مسعود داد و در خلال آن احوال، دزدان كوچ و بلوچ در بيابان نه دربندان، بر قافله عراق زدند؛ بعضي را كشتند، از آن جمله پسر زالي بود و زال به سلطان دادخواهي نمود. سلطان گفت: چون آن ولايت از دار الملك دور است، بواجبي حفظ نتوان كرد. پيرزن گفت: چندان ملك بگير كه حفظ توان كرد:
چو ايمن رود كارواني به راه‌به ملك تو آرند مردم پناه
شود كشورت پرزر و خواسته‌وزان لشكرت گردد آراسته سلطان را اين سخن بغايت مؤثر افتاد. زال را به مال خويش خوشحال گردانيد، و منادي كرد كه هركس از بيابان نه دربندان عزيمت هندوستان نمايد، مال و جان او را ضامنم.» «1» پس از آنكه كاروان به راه افتاد، به فرمان سلطان، چند خروار ميوه خريدند و زهرآلود كردند و در مسير دزدان (به بهانه خشك كردن) قرار دادند. دزدان چون آن ميوه‌ها بخوردند، جملگي جان سپردند. اين حكايت، راست يا دروغ، بخوبي نشان مي‌دهد كه مردم عادي با پرداخت ماليات و عوارض گوناگون، از دولتها و زمامداران انتظار داشتند كه نه تنها در شهرها و دهات بلكه در راههاي كاروانرو، با گماردن مأمورين سوار و پياده، از حمله راهزنان جلوگيري نمايند. «2»
بيهقي گاه در تاريخ خود، به معابر، راهها و پلهاي آن روزگار اشاره مي‌كند: «و روز يكشنبه غره جمادي الاولي (426 هجري) امير از ساري برفت تا به آمل رود. و اين راهها كه آمديم و ديگر كه رفتيم سخت تنگ بود، چنانكه دو سه سوار بيش ممكن نشد كه بدان راه برفتي و از چپ و راست همه بيشه بود هموار تا كوه، و آبهاي روان، چنانكه پيل را گذاره نبودي. و در اين راه، پلي آمد چوبين بزرگ و رودي سخت بو العجب و نادر چون كماني
______________________________
(15). طوق پاي
(16). سنج و دف
(17). زنگهايي كه بر سينه ستور مي‌بستند.
(18). زنگ
(19). آهنگ
(20). بلبلان
(21). خوشه‌ها
(22). آرامتر
(23). بخرام
(1). در پيرامون تاريخ بيهقي، پيشين. ص 655.
(2). ر ك: همان، ج 2، ص 189- 188.
ص: 550
خماخم؛ و سخت رنج رسيد لشكر را تا از آن پل بگذشت.» «1»
بيهقي در جاي ديگر، از كارهاي نيك بو الحسن عراقي ياد مي‌كند و مي‌نويسد كه اين مرد در دوران حيات «.. كاريز مشهد را كه خشك شده بود باز روان كرده و كاروانسرايي برآورده و ديهي مستغل سبك خراج بر كاروانسراي و بر كاريز وقف كرده» «2» است.
دزدان و راهزنان در عهد مسعود بطوريكه از تاريخ بيهقي برمي‌آيد، در اواخر عهد سلطان مسعود «علي قهندزي» از ضعف حكومت استفاده مي‌كرد، و از راه دزدي و غارتگري، به مردم بي‌سلاح زيانهايي مي‌رسانيد؛ تا سرانجام بايتگين كه سربازي جوان، زيرك و كاردان بود با حيله و تدبير، علي را به دام انداخت. بيهقي در شرح اين ماجرا مي‌نويسد كه علي قهندزي «دزديها و غارتها كردي و مفسدي چند مردمان جلد باوي يار شده و كاروانها مي‌زدند و ديهها غارت مي‌كردند؛ و اين خبر به امير رسيده بود. هر شحنه كه مي‌فرستاد، شر او دفع نمي‌شد ... حصاري قوي در سوراخي بر سر كوهي داشت ...، به هيچ حال، ممكن نبود آن را به جنگ، ستدن ... در اين فترات كه به خراسان افتاد، بسيار فساد كردند و راه زدند و مردم كشتند.» «3» پس از آنكه نوشتكين مأمور سركوبي او شد، جواني بايتگين نام، كه در انواع ورزش استاد بود، دل به دريا زد و يكتنه بسوي مقر علي روان شد. در حالي‌كه سنگ بجانب او روان بود، فرياد زد: رسولم، مزنيد. آنها به گفته او اعتماد كردند. علي پرسيد: براي چه كار آمده‌اي؟ او گفت: امير مرا فرستاده و پيغام داده است: «دريغ باشد كه از چون تو مردي رعيت و ولايت بر باد شود؛ به صلح پيش آي تا ترا پيش خداوند برم و خلعت و سرهنگي ستانم. علي گفت: اماني و دلگرمي‌يي مي‌بايد. بايتگين انگشتري يشم داشت، بيرون كشيد و گفت: اين انگشتري خداوند سلطان است ... بدان سخن فريفته شد و برخاست.» «4»
چون علي فرود آمد، سربازان به قله بالا رفتند و حصار و قلعه او بگرفتند و بدين رايگاني، مشكل پايان گرفت.
غزالي در برابر دزدان و عياران: در عهد سلاجقه با وجود امنيت نسبي، گه‌گاه، دزدان مزاحم مسافران مي‌شدند.
غزالي كه پس از سالها تحصيل و گردآوري اطلاعات و ذكر خلاصه‌اي از آنها در اوراق و حواشي كتب، از گرگان به طوس برمي‌گشت، ناگهان «دزدان و عياران به كاروان حمله برده اموال ايشان را غارت نمودند، و از آنجمله، كيسه يا توبره‌اي را هم كه غزالي نتايج تحصيل خود را در آن نهاده بود، گرفتند. غزالي پيش رئيس دزدان رفت و التماس كرد كه تعليقات او را پس بدهد. او گفت: تعليقات چيست؟ جواب داد: در آن هميان، كتابها و كاغذهايي است و من مطالبي را كه از استادم شنيده‌ام، بر آنها يادداشت كرده‌ام. اينها براي شما فايده‌اي ندارد، اما من راه دوري پيموده‌ام و عمري بسر برده‌ام تا
______________________________
(1). تاريخ بيهقي، پيشين. ص 455.
(2). همان. ص 539.
(3). تاريخ بيهقي، پيشين. ص 560 (به اختصار).
(4). همان. ص 562- 561.
ص: 551
اين علوم را آموخته‌ام و بدون آنها زحماتم بهدر خواهد رفت. رئيس دزدان خنديد و گفت:
اگر به اين‌كه ما اين انبان را از تو گرفته‌ايم، زحماتت بهدر خواهد رفت، چگونه ادعا مي‌كني كه اين علوم را ياد گرفته‌اي! با وجود اين، توبره را به غزالي پس دادند، اما او از اين قول رئيس دزدان درس عبرت گرفت و چون به طوس برگشت سه سالي از وقت خود را صرف مطالعه و تكرار و فراگرفتن دروس خود كرد تا دزد نتواند او را از علومش محروم كند.» «1»
ناصرخسرو علوي در ديوان اشعارش، به مسافرتهاي پرماجراي خود و مصائب و مشكلاتي كه در راه كشف حقيقت تحمل كرده است، اشاره مي‌كند:
برخاستم از جاي و سفر پيش گرفتم‌نزخانم ياد آمد و نزگلشن و منظر
... از سنگ بسي ساخته‌ام بستروبالين‌وز ابر بسي ساخته‌ام خيمه‌وچادر
گاهي به نشيبي شده همگوشه ماهي‌گاهي به سر كوهي برتر زد و پيكر
گاهي به زميني كه ز او آب چو مرمرگاهي به جهاني كه در او كاخ چواخگر
گه حبل به گردن بر، مانند شتربان‌گه بار به پشت اندر، ماننده استر
جوينده همي گشتم ازين بحر بدان برپرسنده همي رفتم از اين شهر بدان شهر رشيد الدين وطواط، در بخش سوم كتاب خود، از مشكلات سفر سخن مي‌گويد: «مسافرت از اوطان و مهاجرت از اقران، كاري مشكل و دائي معضل است ... پيغمبر (ص) ... فرموده است كي: السفر قطعة من النار؛ و گاه خبر داده: الحر يؤذي و البرر يقتل ... و طوايف علما و طبقات حكما را در اين معني، نظما و نثرا، نكت فراوان و ملح بيكران است ... الغربة كلها كربة و الفرقة كلها حرقة.
... مرد در شهر خويش با نيروست‌ديده هم در ميان چشم نكوست.» «2» عنصر المعالي در قابوسنامه، مختصات مسافرتهاي قرون وسطايي و وضع طبقات ممتاز و بينوا را تا حدي روشن مي‌كند: «... و در آن قافله، از او منعم‌تر كس نبود، و فزون از صد تا اشتر زير بار او بود. و اندر عماري نشسته بود، خرامان و تازان در باديه همي شد، با ساز و آلتي كه در حضر باشد؛ و بسيار قوم از درويش و توانگر با او همراه بودند. چون نزديك عرفات رسيدند، درويشي همي آمد، برهنه پاي و آبله كرده و تشنه و گرسنه. وي را ديد بدان ناز و تن آساني؛ روبدو كرد و گفت: وقت مكافات، جزاي من و تو هر دو يكي خواهد بود؟» «3»
درويش با اين بيان ساده به اختلاف طبقاتي، و نظام ظالمانه اقتصادي دوران خود اعتراض مي‌كند.
در كتاب عتبة الكتبه، ضمن منشورها و فراميني كه به نام اشخاص صادر شده است، به مصادر امور و زمامداران هر استان در (عهد خوارزمشاهيان) غالبا تأكيد شده است كه در حفظ امنيت راهها و مبارزه با دزدان و راهزنان سعي و كوشش نمايند. از جمله در اين فرمان، مي‌نويسد: «... و چنان سازد كه مدارج و مناهج مسلمانان ... در آن ولايت از دزد و راهزن
______________________________
(1). مجتبي مينوي، نقد حال، ص 270- 269.
(2). نامه‌هاي رشيد الدين وطواط، با مقدمه قاسم تويسركاني، ص 137- 136.
(3). قابوسنامه، پيشين. ص 21.
ص: 552
و اهل غيث و فساد پاك باشد، و مردمان در كنف امان و سلامت مي‌توانند گذشتن و با دزدان و راهزنان در اقامت حدود و تقديم حكم سياست محابا و مدارا روا ندارند، و اتفاق و موافقت و مشاورت قضات اولو الالباب آنچه مفروض است درباره ايشان بجاي آرد؛ كما قال- اللّه تعالي: إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ ...»
سعدي به دلهره و نگراني تجار و سرمايه‌داران در راههاي ناامن قرون وسطي اشاره مي‌كند- آنجا كه مي‌گويد:
سعديا سرمايه‌داران از خلل ترسند و ماگر برآيد بانگ دزد از كاروان آسوده‌ايم در كتاب التوسل الي الترسل كه در دوره علاء الدين تكش خوارزمشاه نوشته شده است، در مورد مراقبت از راههاي ارتباطي، چنين تعليم مي‌دهد.
«و بفرمايد تا در حراست راههاي آن اقطاع و تنظيف آن، از قطاع هيچ دقيقه مهمل نگذارند ... و خوب نامي آن فرزند را به اعزاز و تبجيل ابناء السبيل تسجيل كنند و در حمايت جان و مال ايشان، حسن رعايت مبذول دارند و جايز نشمرند كه فتنه شايع و مال مسلمانان ضايع شود؛ چه كه رهگذريان، پيكان رايگان و بي‌مزد، و ثناگويان بي‌عوض باشند. شكر و ثناء ايشان در اقطار آفاق گيتي بدرقه نام خوب و ذكر جميل شود. و هيچ مردم كامل عقل و صائب رأي، از پيكان رايگان اندك حمايت دريغ ندارد و با ثناگويان بيطمع، به لطف عنايتي مضايقتي نكند.» «1»
در جاي ديگر از كتاب التوسل مخصوصا به اهميت امنيت راهها در حسن جريان امور اقتصادي و سياسي اشاره شده است. «... و فرموديم تا در حفظ و حراست راهها بروفق عقل و كياست، احتياط و سياست بجاي آرد و تنظيف آن از دزدان و مفسدان واجب دارد و حفظ مسالك از لوازم ضبط مملكت داند و بازرگانان و ابناء و سبيل را بهيچ سبيل، ناخوشدل و مشوش خاطر نگذارد؛ چنانكه اموال و دماء ايشان از نهب و غارت مأمون باشد؛ چه ايشان پيكان رايگان و ثناگويان بي‌طمع باشند. ذكر خوب از حكايت منتشر شود و نام بد از شكايت ايشان ساير گردد.» «2»

نظري كلي به راههاي ايران بعد از اسلام‌

لسترنج در جغرافياي تاريخي سرزمينهاي خلافت شرقي، ضمن توصيف خصوصيات اجتماعي و اقتصادي شهرهاي ايران، از راههاي اصلي و فرعي كه بلاد مختلف هر استان را به استان ديگر پيوند مي‌داد، بتفصيل سخن مي‌گويد و با استناد به نوشته‌هاي اصطخري، ابن حوقل، مقدسي، ناصرخسرو، ابن رسته، قدامه، حمد اللّه مستوفي و ديگران، وضع طبيعي، جغرافيايي و اقتصادي و معابر هر منطقه را براي علاقه‌مندان روشن مي‌كند. از جمله، راجع به راههاي خراسان، مي‌نويسد: تاريخ اجتماعي ايران ج‌5 552 نظري كلي به راههاي ايران بعد از اسلام ..... ص : 552
راههاي كه از خراسان و قهستان مي‌گذشت يكي شاهراه بزرگ خراسان بود كه از آن طرف بسطام، داخل خاك خراسان مي‌شد. و از آنجا تا نيشابور دو شاخه مي‌گشت: راه شمالي يعني
______________________________
(1). التوسل الي الترسل، پيشين. ص 36.
(2). همان. ص 13.
ص: 553
راه كارواني از بسطام به جاجرم مي‌رفت و جلگه جوين را طي كرده از «آزادوار» مي‌گذشت و به نيشابور مي‌رسيد. تمام اين راه را حمد اللّه مستوفي و قسمتي از آن را اصطخري و ابن حوقل وصف كرده‌اند. راه جنوبي كه كوتاه‌تر از راه شمالي بود، راه چاپاري بود كه به نيشابور منتهي مي‌شد.
يك منزل بعد از نيشابور، در دزباد (قصر الريح) راه خراسان دو شاخه مي‌شد: راه راست يعني راه جنوب خاوري به هرات مي‌رفت .. و راه سمت چپ، از دزباد، به شمال خاوري پيچيده. به مشهد و طوس مي‌رفت؛ سپس از راه «مزدران» به سرخس در معبر رود تجند مي- رسيد. از سرخس، شاهراه خراسان، كوير را طي كرده به مرو بزرگ و از آنجا پس از عبور مجدد از كوير در آمل به ساحل جيحون منتهي مي‌شد و چون راه از خراسان خارج مي‌شد، منتهاي آن بخارا بود.» «1»
«در منطقه گرگان و طبرستان، راههاي زياد وجود نداشت زيرا كوههاي طبرستان مانع از آن بود كه راهي از آنجا بگذرد. اصطخري و مقدسي راهي را كه از ري به‌سمت شمال مي‌رفت و از كوهها مي‌گذشت، اسم برده‌اند. اين راه از اسك و بلور مي‌گذشت و به آمل منتهي مي‌شد. راهي كه از آمل به‌سمت باختر در امتداد ساحل مي‌گذشت، ابن حوقل و اصطخري منزلگاههاي آن را تا ناتل و چالوس و از آنجا تا سرحد گيلان (ديلم) ياد كرده‌اند.» «2»
راه كوير: ابن حوقل و مقدسي درباره راه كوير و مشكلات آن، مطالب جالبي نوشته‌اند: «راهزنان آن از هر بياباني بيشترند و از هر جا راهزني رانده شود به اينجا پناه مي‌آورد، و هيچ شهر و دهكده‌اي در اين خاك نيست مگر در سه جا.» «3» مقدسي مي‌نويسد:
«اين بيابان چون درياست از هر سوي آن مي‌تواني طي طريق كني بشرط آنكه راه را بشناسي و حوضهاي آب و گنبدكهاي آن حوضها را از نظر دور نداري- اين حوضها را در قرن چهارم در امتداد راههاي كوير ساخته بودند و ميان هردو حوض يك روز راه فاصله بود. مقدسي طي هفتاد روز از اين سوي كوير به آن سوي رفته و از گردنه‌هاي هولناك و شوره‌زارهاي خطرناك و نقاط گرمسيري و سردسيري آن سخن رانده است.» «4»
ناصرخسرو و ديگر سياحان، كمابيش، همين مطالب را تأييد كرده‌اند. ناصرخسرو به خطر ريگ روان و اهميت «علائم» اشاره مي‌كند و مي‌گويد: «هركه از نشان بگردد، از ميان آن ريگ بيرون نتواند آمدن.» «5»
راههاي فارس: «مهمترين راههاي فارس، از شيراز به ساحل دريا مي‌رفت. زيرا سيراف و جزيره كيش و هرمز كه متواليا، در طي ازمنه، مهمترين بنادر خليج فارس گرديدند، مقصد و منتهي اليه تمام راهها بودند؛ چنانكه امروز راههاي كارواني و پستي، به بوشهر كه مقام
______________________________
(1). جغرافياي تاريخي سرزمينهاي خلافت شرقي، پيشين. ص 458- 457 (به اختصار).
(2). همان. ص 407- 406 (به اختصار).
(3) و (4). همان. ص 346.
(5). همان. ص 347.
ص: 554
هرمز قديم را گرفته است، منتهي مي‌شود.
راه دوم راهي بود از شيراز بطرف جنوب كه در زمان قديم به سيراف منتهي مي‌شد.
پس از خراب شدن سيراف، كاروانها راهي ديگر كه در نيمه راه از اين جاده منشعب مي‌گرديد و بسمت جنوب خاوري مي‌رفت، اختيار كردند. اين راه تازه به بندر مقابل جزيره كيش منتهي مي‌شد و همان است كه حمد اللّه مستوفي بتفصيل آن را شرح داده است. «1»
مقدسي از يك راه فرعي مهمي گفتگو كرده كه از دارابگرد در جاده هرمز، بسمت جنوب باختري مي‌رفت و به سيراف مي‌رسيد.
راه باختري كه باز به ساحل مي‌رفت، در قسمت بالا، راه كنوني شيراز به بوشهر را طي مي‌كرد؛ بدينقرار كه از كازرون و دريز گذشته به توج مي‌رسيد كه شهر مهم تجارتي قرن چهارم بود؛ و از آنجا به بندر جنابه مي‌رفت ... راهي كه از شيراز بسمت شمال باختري به ارجان و خوزستان مي‌رفت، بيش از همه راههاي ديگر، در كتابهاي جغرافيايي شرح داده شده است. اين راه، پس از خروج از شيراز، اول: بسمت شمال باختري متوجه شده از جويم مي‌گذشت و به نوبنجان مي‌رسيد، و از آنجا از گنبد ملغان مي‌گذشت و به ارجان مي‌رسيد و پس از پل بزرگي كه روي رودخانه طاب بود، گذشته در سرحد فارس به بستانك مي‌رسيد.
در قرون وسطي، از شيراز به اصفهان، سه راه بود، از يكديگر جدا؛ كه غربيترين آنها در جويم، از طريق ارجان، بطرف راست منشعب مي‌شد و به بيضا، واقع در جلگه مرو- دشت، مي‌رفت و از آنجا به كورد و كلارو و سپس به سميرم و اصفهان مي‌رسيد.» «2»
آنچه جغرافي‌نويسان قرن سوم و چهارم درباره راههاي كرمان ثبت كرده‌اند، بمراتب، از شرحي كه راجع به فارس داده‌اند كمتر است، و فواصل راههاي كرمان را فقط برحسب منزلگاه ثبت كرده‌اند كه مقياس دقيق و منجزي نيست. لسترنج در جغرافياي تاريخي خود، با استناد به آثار اصطخري، مقدسي، حمد اللّه مستوفي، ابن خردادبه و قدامه، راههاي اصلي و فرعي كرمان و فارس و كاروانسراها و منزلگاههاي، اين منطقه را مشخص كرده است.
«راههاي سيستان همه در زرنج مركزيت پيدا مي‌كرد. راه كوير از نرماشير كه از سنيج عبور مي‌كرد، به زرنج منتهي مي‌شد. از زرنج به شمال راهي كه به هرات منتهي مي‌شد، از كركويه مي‌گذشت و از آنجا از روي پل هيرمند عبور نموده به جوين، در كنار رود فره، مي‌رسيد.
سه منزل شمال فره، شهر سفزار (سبزوار هرات) اولين شهر خراسان واقع بود.» «3» ناگفته نماند كه راه دريايي خليج فارس، براي بازرگاناني كه با هندوستان و چين دادوستد داشتند، حائز اهميت فراوان بود.

طرز مسافرت‌

چنانكه اشاره كرديم، در دوره قرون وسطي، جمعيت زيادي از مسافرين و سوداگران، تشكيل كارواني بزرگ مي‌دادند و تحت نظم و قواعد معيني، به راه‌پيمايي و طي طريق مي‌پرداختند. در كاروانهاي مهم، عده‌اي
______________________________
(1). همان. ص 317.
(2). همان. ص 319- 317 (به اختصار).
(3). همان. ص 376.
ص: 555
سوار و پياده مسلح، براي حفظ امنيت و مبارزه با دزدان، با مسافران همراهي مي‌كردند.
مي‌گويند استاد ابو نصر فارابي غير از مقام علمي و فلسفي، از خداوندان موسيقي دوران خود نيز بود. او در سفر شام، به كاروانسالار، از سر خيرخواهي، گفت كه اگر زنگهاي گردن شتران را برحسب كوچكي و بزرگي آنها به ترتيبي كه مي‌گويم آويزان كني، در نتيجه تغيير آهنگ، بر سرعت حركت شتران افزوده خواهد شد. كاروان سالار چنين كرد كه او گفته بود؛ و در نتيجه اين تدبير، كاروانيان ساعتها قبل از موقع مقرر به مقصد رسيدند.
فردوسي و ديگر شعرا، در وصف كاروانهاي قرون وسطي سخن بسيار گفته‌اند:
شتر بود بر دشت، ده كاروان‌به هر كاروان بر، يكي ساروان
به دستور فرمود تا ساروان‌هيون آرد از دشت صد كاروان - فردوسي
هرچه پرسيدند او را همه اين بود جواب‌كارواني زده شد كار گروهي سره شد - لبيبي
سعدي، مكرر، در آثار خود به مشكلات مسافرت در عصر خود اشاره مي‌كند:
چو پيروز شد دزد تيره روان‌چه غم دارد از گريه كاروان، - گلستان
«... ياد دارم كه شبي در كارواني، همه شب، رفته بودم و سحر بر كنار بيشه خفته ...»
- گلستان.
پياده سروپا برهنه با كاروان حجاز از كوفه بدرآمد و همراه ما شد و معلومي نداشت ...- گلستان.
خواجه حافظ به مسافران تن‌آساي اعلام خطر مي‌كند:
كاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش‌وه كه بس بيخبر از غلغل چندين جرسي
مرا در منزل جانان چه جاي عيش، چون هر دم‌جرس فرياد مي‌دارد كه بربنديد محملها كاروان سالار معمولا هدايت و رهبري كاروان را بعهده مي‌گرفت. سعدي در هزليات خود، با زباني طنزآميز، به مسؤوليت كاروانسالار اشاره مي‌كند:
تيز در ريش كاروانسالارگر بدان ره رود كه خر خواهد ناامني راهها: سعدي در گلستان، به وضع آشفته راهها در قرون وسطي، اشاره مي‌كند و ضمن حكايتي، با كلك تواناي خود، ناراحتيها و محروميتهاي گوناگون مسافران را در آن ايام، با استادي تمام، تصوير مي‌كند:
«شبي در بيابان مكه، از غايت بيخوابي، پاي رفتنم نماند؛ سر بنهادم و شتربان را گفتم دست از من بدارد.
پاي مسكين پياده چند رودكز تحمل ستوده شد بختي
تا شود جسم فربهي لاغرلاغري مرده باشد از سختي
ص: 556
گفت: اي برادر، حرم در پيش است و حرامي از پس. اگر رفتي، جان بردي و اگر خفتي مردي.
خوشست زير مغيلان به راه باديه خفت‌شب رحيل، ولي ترك جان ببايد گفت.» «معمولا آسايشگاه مسافران، كاروانسراهايي بود كه در طول راهها احداث كرده بودند. به كاروانسرا، خان رباطسرا، خان خرك، فندق، تيم، خوان، خان التجار، كاروانگاه نيز مي‌گفتند.» «1»
چنانكه اشاره شد، در عصر ميانگين (قرون وسطي) از بيم حمله دشمنان و دزدان، مسافرتها دسته‌جمعي و با كاروان صورت مي‌گرفت؛ يعني بازرگانان، مسافران عادي و زايرين، مأموران سياسي، داعيان و مبلغان مذهبي و جهانگردان و محققان، جملگي با ستوران و زاد و توشه‌اي كه از پيش فراهم كرده بودند تن به قضا مي‌دادند و پس از تنظيم وصيت‌نامه و انجام پيش‌بينيهاي لازم، راه سفرهاي دور و دراز را پيش مي‌گرفتند. فرخي مي‌گويد:
با كاروان حله برفتم ز سيستان‌با حله تنيده ز دل بافته ز جان سعدي به مسؤوليت خطير سلاطين در حفظ امنيت راهها، اشاره مي‌كند و با جسارت بسيار مي‌گويد: «اگر سلطان دفع دزدان نكند، به بازوي خود، كاروان مي‌زند.»

امنيت نسبي راهها در طول تاريخ‌

در دوره طاهريان، سامانيان و غزنويان، مادام كه شهرياران لايق زمام امور را در كف داشتند، امنيت راهها تأمين مي‌شد. در دوره سلاجقه نيز مادام كه خواجه نظام الملك اداره امور را در دست داشت، راهها امن بود سلاجقه آسياي صغير و كرمان نيز در دوران قدرت، در حفظ امنيت راهها كوشا بودند. در تاريخ سلاجقه كرمان، مي‌خوانيم كه ملك قاورد در دوران حكومت بيست و چهار ساله خود، غير از فعاليتهايي كه در راه بهبود نسبي زندگي اقتصادي مردم بعمل آورد، كوشيد تا راههاي ارتباطي بيش از پيش از امنيت برخوردار شوند. «در راه سيستان و دره قاورد، در چهار فرسنگي اسفه، دربندي ساخته دري از آهن در آويخت و مرد بنشاند و از سر دره تا فهرج بم كه 24 فرسخ است، در هر سيصد گام، ميلي به دو قامت آدمي چنانكه در شب از پاي آن ميل، ميل ديگر مي‌توان ديد، بنا نهاد تا خلايق و عباد اللّه در راه، تفرقه و تشويش نكنند و در سر دره كه ابتداي اميال از آنجاست، خاني و حوض آب و حمام از آجر ساخته و دو مناره، مابين كرك و فهرج، بنا كرده يك مناره چهل گز ارتفاع و ديگري بيست و پنج گز، و در تحت هر مناره كاروانسرا و حوض، و از طرف يزد، در ده فرسنگي يزد، چاهي ساخت و مرد بنشاند و آن را، الحال چاه قاورد مي‌گويند.» «2»
در جاي ديگر، صاحب تاريخ سلاجقه درباره اين ميلها گويد: «در شهر جمادي- الاول سنه 1025، كه راقم اين صحيفه بسيستان رفته ... آثار خيرات قاوردي را برأي العين مشاهده نمود ... حقا كه چيزي فوق آنچه قاورد در بيابان كرك نموده مقدور بشر نيست كه
______________________________
(1). لغتنامه دهخدا، پيشين. ماده «كاروانسرا».
(2). تاريخ سلاجقه كرمان، پيشين. ص 84 (به اختصار).
ص: 557
بعمل آورد- ان آثار ناتدل علينا- فانظروا بعدنا الي الآثار.» «1»
اسفنديار كاتب، در آغاز قرن هفتم هجري، در تاريخ طبرستان، از دستبرد دزدان، بدين عبارت، شكايت مي‌كند: «فوجي از احزاب غار و اصحاب نار بر ما زدند و آن اسب و غلام و ثقل و حطام با ما نگذاشته، بعد مشاق بسيار، به خدمت پدر رسيدم. از تشويش و اضطراب ولايت، نه از خدمت او تمتع صورت بست و نه آنكه بمراد دمي زنم.» «2»
همو، در كتاب خود، از كيفر شديدي كه در حق دزدان و راهزنان معمول مي‌داشتند، سخن مي‌گويد: «... راهزن و مبتدع را در پاي پيل مي‌فرمود انداخت، و گاو ديگي بود بر صورت گاو ساخته، ارزير درو مي‌گداختند، آدمي درو مي‌افگندند، و درازگوشي بود از آهن به سه پايه، بعضي را از پا بياويخته، آنجا مي‌داشتند تا هلاك شود، و درخت چهار ميخ را برو راست كرده بودند. و اين عقوبات جز جادو و راهزن را نكردندي.» «3»
چون امنيت راهها، و قلع‌وقمع دزدان و راهزنان، موجب رشد فعاليتهاي اقتصادي و افزايش درآمد دولت مي‌شد، زمامداران مآل‌انديش، در حفظ امنيت راههاي بازرگاني، سعي فراوان مي‌كردند.
مسؤوليت كاروانسالار: تجار و بازرگانان و زايرين و جهانگرداني كه به جان و مال خويش دلبستگي داشتند، خود را در پناه حمايت كاروانسالار قرار مي‌دادند و دولت بموجب حكمي، مردي شجاع و جلد را كه واجد شرايط باشد، با صد مرد مسلح كماندار همراه كاروانهاي مهم مي‌كرد و از او مي‌خواست كه با دزدان و متمردان و حراميان و راهزنان به مبارزه برخيزد. مردم مسافر و بازرگانان نيز مكلف بودند «... از سخن و صواب- ديد او بيرون نيايند و اوامر و نواهي او را درباب ركوب و نزول مطيع و منقاد باشند و جماعت سواران و سلاحداران كه در كاروان باشند، به وقت دفع دزدان و حراميان، با او و نوكران او متفق بوده. بهيچ حال، انفراد و استبداد نجويند ..» «4» ضمنا كليه مسافران مكلف بودند، بابت اين فداكاري، مبلغي كه معهود و مشخص است به كاروانسالار تسليم كنند و بهيچوجه، بهانه و عذري نياورند.
از فصل هژدهم دستور الكاتب، بخوبي پيداست كه از 6 يا 7 قرن پيش، بازرگانان براي حل و فصل اختلافات و مشكلات خود، از شخصي به نام «ملك التجار» استمداد مي‌جستند، و او ظاهرا مكلف بود كه «... به ضبط احوال تجار اشتغال نموده، مجموع مهمات و مصالح ايشان را در محاكم شريعت و ديوان بزرگ، به عرض رسانيده بر مقتضاي شرع و عدل، ساخته گرداند و نگذارد از هيچ آفريده برايشان ظلم و زيادي رود و حقوق ايشان بر هر كس كه ثابت گردد مستخلص گردانيده تسليم كند، و عذر و دفع ناموجه نشنود.» «5»
______________________________
(1). همان. ص 11.
(2). تاريخ طبرستان، پيشين. ص 6.
(3). همان. ص 26.
(4). دستور الكاتب في تعيين المراتب، پيشين. ج 2، ص 170.
(5). همان. ص 159.
ص: 558
در كتب تاريخي و آثار ادبي و سفرنامه‌هاي گوناگوني كه از قرون وسطي به يادگار مانده، مكرر، به مشكلات سيروسفر در آن دوران اشاره شده است:
در كتاب سيرت جلال الدين منكبرني، به مشكلات سفر در زمستان در هفت قرن پيش، اشاره شده است: «در اين زمهريرهاي مهلك و سرماهاي قاتل، بنوعي كه بود، روزي مي‌گذشت. شعر:
در آن شيب و بالا ز نرم و درشت‌ز ماهي شكم ديدم از ماه، پشت.
راهي برسم بخيلان، از صادر و وارد روي درهم كشيده ... در يك جانب، كوهي از بلندي همعنان آسمان گشته و بتندي شاخ حمل و ثور را شكسته ... آب ارس ابروار مي‌غريد و برق شكل مي‌باريد و باد سرد مواجهه خنگ مي‌كرد ... الحق، سوار را از پشت چهارپاي در مي‌ربود و چهارپاي را از زير بار بيرون مي‌كشيد ... خداوند عالم، خلد اللّه سلطانه، از شدت سرما، اضطرابها مي‌نمود و بر كثرت اين برفها نفرين مي‌فرمود.» «1»
در كتاب مهمان‌نامه بخارا، خواننده، ضمن مطالعه سرگذشت مؤلف و مسافرتهاي او در آغاز قرن دهم، با خطرات و مشكلات فراواني كه مسافران را تهديد مي‌كرد آشنا مي‌شود «بالاخره فضل اللّه هم در كشتي نشست و خود را به ساحل رسانيد، ولي شتران او در سيحون غرق شدند. پس از گذشتن از آب سيحون ... در خارج قلعه غوجان كه از قلاع تركستان است نزول كردند و از آنجا بيابان ميان تركستان و سمرقند را طي كردند و منازل و مراحل كنار سيحون را هشت روزه طي كردند ... و در رباطي كه چاه آبي داشت نزول كردند ... روز پنجشنبه، 28 ذي حجه، از راه آب كوهك، وارد سمرقند گرديدند. مصائب و سختيهاي راه، سرما و برف و بادهاي سخت، دوبار عبور از سيحون كه بار اول يخ زير پاي فضل اللّه شكست و او در آب افتاد و بار دوم، شترهاي او غرق شدند، و ناراحتيها و رنجهاي فضل اللّه بر اثر مرض و ساير اتفاقات و سوانح، روح فضل اللّه را آزرده كرد و باعث پشيماني او شد.
خود او گويد: «اين سفر پرخطر، هرچند متضمن احراز مثوبات اخروي و موجب حصول مقاصد دنيوي مي‌تواند بود، فاما سزاوار آن بود كه گنج عزلت و كنج وحدت را مبدل به اين تشويش و غوغا نمي‌ساختم و در گوشه فراغ، به درس و تصنيف مي‌پرداختم. هرات را در عين عافيت گذاشتن و روي همت بجانب تركستان برافراشتن و در آنجا انواع زحمت و الم كشيدن و زهراب مفارقت احباب و تلخي امراض و عذاب چشيدن، با وجود بقاء اختيار و قدرت در ترجيح هرات بر تركستان، از شيمه خردمندي بسيار دور بود و از راه دانش و عقل بعيد مي‌نمود.» «2»
با مطالعه اين سرگذشت و آثاري از اين قبيل كه از قرون پيش به يادگار مانده، مي‌توان به خصوصيات و جنبه‌هاي خوب و بد سفرهاي آن دوران پي‌برد.
در تاريخ طبرستان و رويان، ضمن توصيف حركت امير تيمور در مازندران، از راهي
______________________________
(1). شهاب الدين محمد نسوي، سيرت جلال الدين منكبرني، به تصحيح مجتبي مينوي، ص «كح».
(2). فضل الله بن روزبهان خنجي، مهمان‌نامه بخارا. به اهتمام دكتر منوچهر ستوده، (سرگذشت مؤلف)، ص 27- 26.
ص: 559
كه به امر امير تيمور گوركاني در جنگل احداث كرده‌اند سخن به ميان آمده است: «اشارت شد كه امرا به ياساقيان امر كنند تا تبر و دهره و اره برداشته، در پيش لشكر باشند. و آهنگران را جهت تيز كردن آلات قطع، همراه ايشان گردانيدند، تا درختها بريده و انداخته و جويها- كه در آن مواضع جاري باشد- بدان سر موضع پل بسته آن مقدار راه گشاده و آماده گردانند كه عساكر ظفر پيكر، قشون به ياسال عبور توانند كرد. «1»»

وسايل حمل‌ونقل در قرون وسطي‌

در آثار منظوم و منثور شعرا و ادباي ايران، مكرر، به وسايل حمل‌ونقل مردم در دوران بعد از اسلام اشاره شده است. چون اين وسايل طي صدها بلكه هزاران سال كارگشا و ياور آدميان بوده، بيمناسبت نيست كه اندكي از خصوصيات و طرز بهره‌برداري از آنها، سخن گوييم:
اسبان و استران: در دوره قرون وسطي، اسبان و استران و ديگر چهارپايان نه تنها در فعاليتهاي روزمره اقتصادي و اجتماعي بلكه در كارهاي رزمي، مقام و ارزش فراواني داشتند.
چنانكه شجاع، نويسنده كتاب انيس الناس، فصل شانزدهم كتاب خود را به «آداب شناختن اسبان و شرط آن» اختصاص داده و در 24 صفحه، از خصوصيات اسبان نيك و بد، سخن گفته است. به نظر او «جوهر اسب و آدمي يكي است، و قيمت هريك از اين دو جنس، بقدر جوهر او. بدان‌كه جهان به مردم آبادان و قايم است، و مردم به حيوان. و بهترين حيوانات اسب است ... اسب و جامه را نيك‌دار تا اسب و جامه ترا نيك دارند.
و معرفت نيك و بد اسب، دشوارتر است از معرفت آدمي؛ چه مردم را از طور كلمات و طريق سلوك و چهره، توان دانست و آن اسب معلوم نگردد الا بعد از آزمايش و تجربه.» «2»
بعد، مؤلف از انواع و اقسام اسبان و خصوصيات بدن اين حيوان و طرز نگهداري و تغذيه آن و انواع بيماريهاي اسب، بتفصيل، سخن مي‌گويد.
در دوره قرون وسطي، عده‌اي از مردم به نام «مكاري»، از راه نگهداري اسب و قاطر و ديگر چهارپايان باربر و كرايه دادن آنها به مسافرين امرار معاش مي‌كردند:
گروهي خداونده چارپاي‌گروهي خداوند كشت و سراي - فردوسي
خاقاني و ديگر شعرا به نقش اقتصادي چهارپايان اشاره كرده‌اند:
خركي را به عروسي خواندندخر بخنديد و شد از قهقهه، سست
گفت من رقص ندانم بسزامطربي نيز ندانم بدرست
بهر حمالي خوانند مراكاب نيكو كشم و هيزم چست - خاقاني
بار گوناگونست بر پشت خران‌هين به يك چوب، خران را تو مران - مولوي
خري كو شصت من برگيرد آسان‌ز شصت و پنج من نبود هراسان - از امثال و حكم
______________________________
(1). تاريخ طبرستان و روميان و مازندران، پيشين. ص 227.
(2). شجاع، انيس الناس، به كوشش ايرج افشار، ص 330.
ص: 560 شتر را چو شور و طرب در سر است‌اگر آدمي را نباشد خر است - سعدي
در حدود هزار سال پيش، فردوسي، ابو الفضل بيهقي، فرخي، منوچهري و ديگر شعرا و نويسندگان از انواع مركوب آن دوران ياد كرده‌اند:
«در وقت بيامدم و جامه در پوشيدم و خري زين كرده بودند؛ برنشستم و براندم.»
- تاريخ بيهقي
مركبان دارم خوشرو كه به راهم بكشنددلبران دارم خوشرو كه بديشان نگرم - فرخي
ره برو شخ شكن و شاد دل و تيز عنان‌خوش‌رو سخت‌سم و پاك‌تن و جنگ آغاز - منوچهري
به ديبا بياراسته ده شترركابش همه سيم و پالانش زر - فردوسي
غره نگردد به عز پيل و عماري‌هركه بديدست ذل اشتر و پالان - ابو حنيفه اسكافي
آن يكي خر داشت پالانش نبوديافت پالان، گرگ خر را در ربود - مولوي
اسب خواستن: «اصطلاحي بوده است قديم، و در كتب نثر و نظم، از آن بسيار آمده است كه هركس را در دربار پادشاه به مقامي يا شغلي يا لقبي سرافراز مي‌كردند، هنگام بيرون آمدنش، حاجب فرياد مي‌كرده است كه اسب فلان را بياوريد (وان منصب و شغل يا لقب را ياد مي‌كرده است) بيهقي، در موقع عزيمت سلطان محمود با دو پسر، از نيشابور كه محمد را امير خراسان مي‌كند و برمي‌گرداند و خود با مسعود، بسوي ري مي‌رود، آورده است: «امير محمد را آن روز، امير خراسان خواند و اسب امير خراسان خواستند، و وي سوي خراسان و نيشابور بازگشت. [ص 126].» «1»
در كتاب كليله و دمنه (باب پادشاه و برهمنان) و در ديگر آثار منظوم و منثور فارسي، از «جمازه بختي» سخن بميان آمده است. «بختي نام جنسي است از شتر خراساني و مادرش شتر عربي و پدرش شتر دوكوهانه (فالج) كه شتري درشت و قوي‌هيكل است. و بيسراك شتر دوكوهانه‌يي است كه پدرش شتر عربي و مادرش دوكوهانه است.» «2»
سيصد اشتر ز بختيان جوان‌شد روانه بزير گنج روان - نظامي
چون شتر جمازه شتري تيزرو بود، براي رسانيدن اخبار و اطلاعات تازه، بكار مي‌رفت و در
______________________________
(1). سبك‌شناسي، پيشين. ج 1، ص 435.
(2). كليله و دمنه، پيشين. [حواشي]، ص 352.
ص: 561
آثار شعرا، در وصف اين حيوان قانع و راهوار، سخنهاي بسيار گفته شده است:
هايل هيوني تيزرواندك خور بسيار دو
از آهوان برده گرودر پويه و در تاختن
هامون گذار كوه‌وش‌دل بر تحمل كرده خوش
تا روز هر شب باركش‌هر روز تا شب خاركن
سياره در آهنگ اوخيره ز بس نيرنگ او
در تاختن فرسنگ اواز حد طايف تاختن - منوچهري
فروغ برقها گويي ز ابر تيره تاري‌كه بگشادند اكحلهاي جمازان به نشترها - منوچهري
پس آنگه سي جمازه ساخت راهي‌بريشان گونه‌گونه ساز شاهي - ويس و رامين
به كوهسار و بياباني اندر آورديم‌جمازگان بيابان نورد كه كوهان - انوري
هيون: نيز مانند جمازه بختي شتري دوكوهانه و تيزرو بود.
بگفت آنچه اندر دل انديشه بودهيوني بر آن سو برافكند زود - فردوسي
هيوني فرستاد و بگذارد پاي‌بيامد بنزديك توران خداي - فردوسي
ترا كوه پيكر هيون مي‌بردپياده چه داني كه خون مي‌خورد - سعدي
نشستم بران بيسراك سماعي‌فروهشته دو لب چو لقچ زباني
يكي جعد مويي هيوني سبكر وتو گويي يكي محملي مولتاني «1» - منوچهري
ناگفته نماند كه استفاده از شتر، از ديرباز، در مناطق خشك و كويري ايران معمول بود، و هم‌اكنون كم‌وبيش، از اين حيوان صبور و قانع بهره‌برداري مي‌كنند. سرجان مالكم، ضمن توصيف طبس، مي‌نويسد كه مردم اين سرزمين «از امير تا فقير، تجارت گوسفند و شتر مي‌كنند.
مخصوصا تربيت شتر در آن صفحات بسيار مي‌شود و اهالي آنجا هم مي‌فروشند و هم به كرايه مي‌دهند. امير طبس هميشه از هزار شتر بيشتر در كرايه دارد.» «2»
عماري: «آنچه بر پشت فيل نهند و در آن نشينند و آن منسوب است به «عمار» واضع آن.
- غياث اللغات.
______________________________
(1). همان. [حواشي]. ص 360.
(2). تاريخ ايران، [ملكم]. پيشين. ج 2، ص 83.
ص: 562
محمل: صندوق مانندي كه براي نشستن سوار، آن را به روي پشت شتر و فيل مي‌گذارند و آن را هودج و كجاوه و عماري هم گويند.
ز گوهر يمن گشته افروخته‌عماري يك اندر دگر دوخته - فردوسي
عماري به پشت هيونان مست‌چنان چون بود ساز و آيين ببست - فردوسي
بندگان تو با عماري و مهدخادمان تو با كلاه و كمر - فرخي
پس آنگه بود چون شاهانه آيين‌فرستادش عماريهاي زرين - ويس و رامين
و فزون از صد شتر در زيربار او و او در عماري نشسته بود.
- منتخب قابوسنامه [ص 21]
و لشكر بر سلاح و بر گستوان و جامه‌هاي ديباي گوناگون با عماريها و سلاحها بدو رويه بايستادند.
- تاريخ بيهقي [ص 290]
و سعد را به عماري اندر، به سيستان فرستاد.
- تاريخ سيستان
ليلي چو ستاره در عماري‌مجنون چو فلك به پرده‌داري - نظامي
به آب سر شكم بشوييد تن‌بسازندم از برگ نسرين كفن
گل اندر عماري من گستريدعماريم چون غنچه گل بريد - سلمان ساوجي» «1»
عماري‌دار، عماري‌كش، ساربان، كجاوه‌كش به كساني اطلاق مي‌شد كه عماري را از جايي به‌جاي ديگر مي‌بردند.
ببستند اسبان جنگي در اوي‌هم اشتر عماري‌كش و راه جوي - فردوسي
ده و دو هزار اشتر باركش‌عماري‌كشان ششصد و شصت و شش - فردوسي
هودج: «چيزي است چون سبدي بزرگ و سايباني بر سر آن‌كه بر پشت اشتر نهند و بر آن نشينند و آن مانند كجاوه و پالكي جفت نيست؛ كجاوه‌اي كه در آن زنان نشينند و عماري شتر»
- غياث اللغات
______________________________
(1). لغت‌نامه دهخدا، پيشين. ماده «عماري».
ص: 563 ز ايوان شاه جهان تا به دشت‌همي اشتر و اسب و هودج گذشت - فردوسي
تو خوش خفته در هودج كاروان‌مهار شتر در كف كاردان - سعدي
همانطور كه شتران در مناطق خشك و كويري ايران، از هر چهارپايي پر توانترند و به قول سعدي «خار مي‌خورند و بار مي‌كشند»، در آسياي ميانه و مغولستان نيز، در قرن هفتم هجري، اسبان قوي و مقاومي وجود داشتند كه به قول سفيران پاپ در دربارخانان مغول، «مناسب راه بريدن در استپهاي زمستاني بودند ... با سم برف را مي‌كاويدند و علف و ريشه گياهان را مي‌خوردند. در سراسر آسياي ميانه و مغولستان، از اينگونه اسبان سخت جان استفاده مي‌كردند.
فاصله يامها يا چاپارخانه‌ها، از هم كمابيش، بسته بوجود آب و در حدود سي ميل بود. با رسيدن به هركدام از اين يامها، اسب تازه نفس بديشان داده مي‌شد. چون به بيابانهاي خشكتر مي‌رسيدند، اسبان قويتري بديشان مي‌دادند كه يك روز راه را بي‌توقف بپيمايند. بدينگونه، راهي برابر سه هزار ميل را در سه ماه و نيم بريدند.» «1»
دليجان: «نوعي وسيله نقليه عمومي براي حمل مسافر. از اوايل قرن 18 ميلادي، در اروپا متداول گرديد. دليجانهاي اوليه معمولا با 4 يا 6 اسب كشيده مي‌شد و در مسافتهاي معيني، اسبها را عوض مي‌كردند. دليجانها بين 12 تا 18 ساعت در روز در حركت بودند و روزانه تقريبا بين 40 تا 65 كيلومتر راه طي مي‌كردند. دليجانها بين 8 تا 14 مسافر با وسايل سفر آنها را حمل مي‌كردند و اغلب بسته‌هاي پستي نيز با اين دليجانها فرستاده مي‌شد.
در اوايل قرن 19، دليجان متداولترين وسيله حمل‌ونقل مسافر بود.» «2»
كجاوه يا كجابه: «جايي باشد كه بجهت نشستن سازند و بر شتر بندند و به عربي هودج خوانند.» «3»
«علي بن موسي الرضا به نيشابور آمد. هردو بهم در كجابه‌اي بودند بر يك اشتر
- تذكرة الاولياء [ص 238].» «4»

مسافرت در قرون وسطي‌

چنانكه گفتيم، در دوره قرون وسطي، نه تنها در ايران بلكه در كليه كشورهاي جهان كمابيش سفرهاي طولاني، توأم با خطرات و حوادث ناگوار بود (مگر در موارد استثنايي).
پس از آنكه برادران پولو از طرف قوبيلاي عازم روم شدند، خان براي اينكه پولو و همراهانش از هر جهت تأمين داشته باشند، لوحه‌اي زرين كه بمنزله جواز عبوري بود به آنان داد. «فايده اين لوحه اين بود كه مسافران با تمام همراهانشان مي‌توانستند در قلمرو
______________________________
(1). دوراكه ويلتس، سفيران پاپ به دربار خانان مغول. ترجمه مسعود رجب‌نيا، ص 95.
(2). دايرة المعارف فارسي، پيشين. ماده «دليجان».
(3). برهان قاطع، پيشين. ماده «كجاوه».
(4). محمد معين، فرهنگ فارسي، ماده «كجابه».
ص: 564
وسيع امپراتوري بسلامت سفر كنند. واليان و حكام بمحض ديدن آنها، موظف بودند، منزل به منزل آنان را با نگهباناني چند بدرقه نمايند و به هر جا كه وارد مي‌شدند، آذوقه و علوفه و مسكن و ساير مايحتاج آنها را از هر جهت تأمين كنند. با وجود تمام اين تسهيلات، پولو و همراهان با مشكلهاي طبيعي بسياري از قبيل سرما، برف و بوران، يخ و طغيان رودخانه‌ها مواجه مي‌شدند كه باعث كندي سفرشان مي‌شد. روي هم، سه سال تمام طول كشيد تا توانستند به يكي از بنادر ارمنستان كه در ساحل شمالي خليج اسكندرون مي‌باشد، برسند.» «1»
تا قبل از عصر ماشينيسم، طبقه اشراف و فئودالها غير از اسب، شخصي را به نام «غاشيه‌كش» همراه خود داشتند. غاشيه و زين‌پوش را معمولا روي زين مي‌كشيدند تا از گردوغبار و باران محفوظ بماند و غاشيه‌كش داشتن نوعي تشخص بود. چنانكه شاعر با لحني اعتراض‌آميز به دولتمندان تهي مغز مي‌گويد: همه تفاخر آنها به جود و دانش بود همه تفاخر اينها به غاشيه است و جناغ- منجيك ترمذي
بيهقي گويد: ابو القاسم رازي را ديد بر اسب قيمتي برنشسته و ساختي گران افكنده زراندود و غاشيه پر نقش و نگار.
گاه مراد از غاشيه بر دوش كشيدن، امتثال امر و اطاعت كردن است. «2»
انوري در دو بيت زير، مقام و ارزش چهارپايان را در قرون وسطي، نشان مي‌دهد:
مرا آن دوست گفت كاخر كجايي‌چرا بيشتر نزد ما نيايي
بتشوير، گفتم كه از بي‌ستوري‌به بيگانگي مي‌كشد آشنايي
خر، در آن ره‌طلب كه گم كردي‌گرد هر شهر هرزه مي‌گردي - سنائي
عمروليث را با عماري به بغداد بردند: نرشخي در تاريخ بخارا مي‌نويسد: امير اسمعيل، بخواهش خليفه، ناگزير عمروليث را به بغداد فرستاد و «از شرم روي به وي ننمود؛ و كس فرستاد كه اگر حاجتي داري، بخواه. عمروليث گفت: فرزندان مرا نيكودار. و اين كساني را كه مرا مي‌برند وصيت كن تا ايشان مرا نيكو دارند. امير اسماعيل همچنان كرد و او را در عماري نشانده به بغداد فرستاد.» «3»

وسايل نقليه قديم‌

بطور كلي، در دوره قرون وسطي، مسافرت با اسب و قاطر و الاغ از جهاتي بهتر و راحت‌تر از مسافرت با گاري و دليجان و عماري بوده؛ زيرا اگر انسان چند ساعتي به اين وسايل نقليه لرزان و غير مجهز مي‌نشست «در حين حركت گاري، آنقدر به چپ و راست و پيش و پس و بالا و پايين انداخته مي‌شد كه وقتي به منزل مي‌رسيد، ديگر رمق نداشت كه از جا حركت كند ... اگر كسي چندان استطاعتي نداشت، بايد بالاي دليجان بنشيند كه هيچ روپوشي نداشت و متصل، دستخوش باد و باران و برف باشد.
______________________________
(1). سفرنامه ماركوپولو، پيشين. ص 8.
(2). ر ك: لغت‌نامه دهخدا، پيشين. ماده «غاشيه».
(3). تاريخ بخارا، پيشين. ص 126.
ص: 565
بعضي اوقات، مي‌شد گاري در وسط برف يا گل‌گير مي‌كرد. آنوقت، همه مسافرين بايد پياده شوند و هن‌وهون بكنند و زور بزنند تا گاري را دوباره راه بيندازند و خودشان هم از نفس بيفتند.» «1»
وضع ارابه‌ها: ابن بطوطه كه در نيمه اول قرن هشتم سفر تاريخي خود را شروع كرده است، در توصيف ارابه‌هاي شهر قرم (واقع در كريمه) مي‌نويسد: «ارابه‌ها هركدام چهار چرخ بزرگ دارند و بوسيله دو يا چند اسب كشانده مي‌شوند، و گاهي بنا به اقتضاي وضع ارابه و سبكي و سنگيني آن، بجاي اسب، گاو يا شتر به آن مي‌بندند. راننده روي يكي از اسبها مي‌نشيند و اين اسب را زين مي‌گذارند. راننده شلاقي به دست دارد كه براي راه بردن اسبها پيوسته مي‌جنباند و چوب بزرگي، براي جلوگيري از انحراف ارابه بكار مي‌رود. روي ارابه چيزي قبه مانند مي‌گذارند و چادري روي آن مي‌كشند. كسي كه داخل آن است مي‌تواند هرطور دلش بخواهد، بخوابد يا به خوردن و نوشتن بپردازد. ارابه‌هاي باري نيز اتاقكي شبيه آن دارند كه در آن مقفل است. من براي خودم، ارابه‌اي تهيه كردم كه سقف آن نمدپوش بود و با كنيزم در آن نشستم ..» «2»
يك ارابه مجلل: ابن بطوطه، در سفرنامه خود، از حركت خاتون و ارابه زيباي او سخن مي‌گويد سراپاي ارابه خاتون با روپوش كبود رنگ عالي، تزيين شده و پنجره‌هاي آن باز بود. داخل ارابه، قبه‌اي دارد كه از نقره مذهب يا از چوب مرصع ساخته شده است.
اسبهاي ارابه با پوششهاي ابريشم زربفت تزيين گرديده و راننده كه «قشي» ناميده مي‌شود، بر يكي از اسبها سوار مي‌شود.
يكي از خانمهاي مسن كه اولو خاتون (خانم بزرگ) ناميده مي‌شود در طرف راست خاتون مي‌نشيند، و زني ديگر در طرف چپ او قرار مي‌گيرد، و شش كنيز كوچولوي خوشكل و با كمال از پيش‌رو و دو تن ديگر از پشت‌سر مي‌نشينند. هركدام آنها در حدود 50 كنيز دارند كه سواره حركت مي‌كنند. پيشاپيش ارابه‌ها حدود 20 تن از زنان مسن سوار بر اسب بين ارابه خاتون و پيشخدمتها حايل مي‌شوند. و بدنبال همه، در حدود صد تن غلام بچه در حركت مي‌باشند. پيشاپيش پيشخدمتها صد تن از بزرگان ممالك سوار بر اسبند و نيز در حدود صد تن پياده چماق بر دست و شمشير بر كمر، بين عمده سوار و پيشخدمتها حركت مي‌كنند. ترتيب هريك از خاتونها در رفت‌وآمد بهمين قرار است كه توصيف كرديم. «3»
هدف مردم از سفرها: به نظر حجة الاسلام غزالي، سفر پنج قسم است:
اول: سفر در طلب علم كه اين سفر فريضه است و هركه براي فراگرفتن علم از شام تا يمن سفر كند و كلمه‌اي بياموزد، سفر او ضايع و باطل نباشد. سفر براي علم، بر سه وجه است:
وجه اول، سفر براي آموختن علم شرع است.
وجه دوم، سفر براي خويشتن‌شناسي است. هركس رنج سفر را بر خود هموار كند تا از اين راه خويشتن را بشناسد و صفات مذموم خود را اصلاح كند، كاري مهم انجام داده
______________________________
(1). مجتبي مينوي، داستانها و قصه‌ها. ص 110.
(2). سفرنامه ابن بطوطه، پيشين. ص 323- 322 (به اختصار).
(3). ر ك: همان. ص 333.
ص: 566
است؛ چه انسان را در سفر «احوالي پيش آيد كه ضعف و بدخويي و عاجزي خويش بشناسد؛ و چون علت بازيابد، به علاج مشغول تواند شد. و هركه سفر نكرده باشد، در كارها مردانه نباشد.»
وجه سوم سفر براي سير آفاق و انفس و ديدن عجايب برو بحر و اقاليم و حيوانات و نباتات و اسرار كشورهاست.
دوم: سفر براي عبادت است؛ چون حج و غزو و زيارت گور انبياء و اولياء و اوصيا.
سوم: سفر براي فرار از اسبابي است كه به حال دين مضر است؛ چون جاه و مال و ولايت و شغل دنيا.
چهارم: سفر براي تجارت و طلب دنياست كه شرعا مباح است. ولي اگر مراد از سفر تفاخر و تجمل بسيار باشد، اين سفر در راه شيطان است.
پنجم: سفر تماشا و تفرج است: اين سفر مباح است. «1»
به نظر غزالي، قبل از آغاز سفر، شخص بايد «مظالم بازدهد و وديعتها باز دهد، و هركه را كه نفقه بر وي واجب بود نفقه دهد، و زادي حلال بدست آرد و آنقدر برگيرد كه با همراهان رفق تواند كرد: كه طعام دادن و سخن خوش گفتن و با مكاري خلق نيكو كردن در سفر، از جمله مكارم اخلاق است.
ديگر آنكه رفيقي شايسته به دست آرد؛ و اگر سه تن باشند يكي را امير كنند كه به خلق، نيكوتر بود. و سفر بيش كرده بود.
ستور را بار سبك دارد و بر پشت ستور نايستد و در خواب نشود و چوب بر روي ستور نزند و بامداد و شبانگاه، يك ساعت پياده برود تا پاي سبك كند و ستور سبكبار شود و دل مكاري شاد شود.
عايشه مي‌گويد كه «رسول عليه السلام، هرگه كه سفر كردي، شانه و آيينه و مسواك و سرمه‌دان با خود بردي؛ و در روايت ديگر، ناخن‌بري و شيشه [شيشه‌اي؟] نيز هست. و صوفيان حبل (ريسمان) و دلو را فزودند. و چون از سفر باز آمدي، از پيش به خانه كس بفرستادي. و نهي كرد از آن‌كه ناگاه، كس در خانه در شود. هديه و سوغات بردن بر اهل نيز سنتي مؤكد است.» «2»
نتايج سيروسفر و سياحت غزالي در كيمياي سعادت، مردم را به مسافرت و سير آفاق و انفس ترغيب مي‌كند و مي‌نويسد در سفر، علم و دانش آدمي فزوني مي‌گيرد و هركس در طول مسافرت، به خلق‌وخوي خويش و محاسن و معايب خود پي مي‌برد و از اين راه، مي‌تواند به رفع معايب و نقايص اخلاقي خود توفيق يابد. قرنها بعد، ويل دورانت در تأييد نظر غزالي، مي‌نويسد: «اگر پيشداوريهاي خود را به‌جاي بگذاريم، مسافرت قسمت عمده تربيت را تشكيل خواهد داد. به سقراط گفتند كه مردي بر اثر مسافرت، به هيچ‌وجه، بهتر نشده است. وي در جواب، گفت: من اين حرف را كاملا باور مي‌كنم؛ زيرا او خود را با خود حمل كرده است.
______________________________
(1). ر ك: كيمياي سعادت؛ پيشين. ص 361- 358.
(2). ر ك: همان. ص 365- 362.
ص: 567
«اگر چشم و گوش خود را خوب باز كنيم، دنيا بمنزله بهترين كتاب درسي خواهد بود؛ زيرا اينهمه اخلاق عجيب و فرقه‌هاي متنوع و افكار گوناگون و قوانين مختلف و رسوم شگفت- انگيز، به ما مي‌آموزند درباره خود چگونه داوري كنيم» «1» و در معتقدات مذهبي و اجتماعي خود متعصب نباشيم.
عقيده شعرا و صاحبنظران:
من همه همت بر اسباب سفر دارم، مرادر سفر ساز مهيا برنتابد بيش از اين - خاقاني
اندر حضر نباشد آزاده را خطرو اندر حجر نباشد ياقوت را بها - عبد الواسع جبلي
خاري كه به من در خلد اندر سفر هندبه، چون به حضر در كف من دسته شب‌بوي - فرخي
فخر الدين رازي مسافرت را، مخصوصا در مواردي كه اهل شهر و دياري قدر آدمي را نمي‌دانند، لازم و ضروري مي‌داند:
پايم شكسته نيست به جايي روم كزوهر دم نسيم مشك تتاري به من رسد
ساكن چرا شوم به زميني و خطه‌اي‌كز بودنش مذلت و خواري به من رسد
قدر مردم سفر پديد كندخانه خويش مرد را بند است
تا به سنگ اندرون بود گوهركس نداند كه قيمتش چند است - اديب صابر
به شهر خويش درون بي‌خطر بود مردم‌به كان خويش درون، بي‌بها بود گوهر
به جرم خاك و فلك در، نگاه بايد كردكه اين كجاست ز آرام و آن كجا ز سفر - انوري
هركه چون سايه گشت خانه‌نشين‌تابش ماه و خور كجا يابد
آنچه اندر سفر بدست آمدمرد را در حضر كجا يابد
و آنكه در بحر غوطه مي‌نخوردسلك در و گهر كجا يابد
باز، كز آشيان برون نپردبر شكاري ظفر كجا يابد - ابن يمين
به شكل باد صبا در جهان مسافر باش‌بسان خاك زمين، ساكن و مقيم مشو
كليم‌وار قدم بر فراز طور گذارز عجز، معتكف سايه گليم مشو - از مقامات حميدي
از سفرها ماه كيخسرو شودبي‌سفرها ماه كي خسرو شود
از سفر بيدق شود فرزين‌رادوز سفر يابيد يوسف صد مراد - مولوي
______________________________
(1). آغاز عصر خرد (تاريخ تمدن)، پيشين. ص 427.
ص: 568 برو اندر جهان تفرج كن‌پيش از آن روز كز جهان بروي - سعدي
اسدي راه و رسم مسافرت و مراقبتهايي را كه مسافران در طول راه بايد انجام دهند مي‌آموزد:
به ره چون روي هيچ تنها مپوي‌نخستين يكي نيك همره بجوي
كجا رفت خواهي ببر بردني‌بپرهيز و مستان ز كس خوردني
چو تنها بوي رنج برده بسي‌مده اسب تا برنشيند كسي
مشو در ره تنگ هرگز سوارز دزدان بپرهيز در رهگذار
مكن تيره شب، آتش تابناك‌وگر چاره نبود فكن در مغاك
به هر سو مشو تا نداني درست‌هر آبي مخور نازموده نخست
ز يك روزه دو روزه ره ساختن‌به از اسب كشتن ز بس تاختن
به ره خوب جايي گزين، بي‌گزندبر خويش‌دار اسب و گرز و كمند
به بيماري انديشه را تيز كن‌ز هر خوردني سرد پرهيز كن
ز بهر گلو پارسايي مكن‌بخوان كسان كدخدايي مكن «1» «در كتاب تاج المآثر تأليف محمد بن حسن نظامي (602 هجري) در محاسن سفر، چنين آمده است:
قدر مردم سفر پديد آردخانه خويش، مرد را بند است
چون بسنگ اندرون بود گوهركس نداند كه قيمتش چند است در جملت، چون تقدير آسماني با تدبير انساني مساعدت نمي‌نمود و كارها بر وفق آرزو، تمشيت نمي‌يافت، گاه تصور «السفر قطعة من السقر» خار نامرداي در راه مي‌انداخت و گاه جاذبه «حب الوطن من الايمان» عنان عزيمت مصروف مي‌داشت.
بندها بگسلد بر آشوبدپيل اگر زادوبوم ياد آرد» «2» در پيرامون مسافرت و آثار و نتايج آن، شعرا و صاحبنظران يكسان سخن نگفته‌اند.
اكثر صاحبدلان از محاسن آن گفتگو كرده و اقليتي از ناراحتيهاي آن ياد كرده‌اند:
سفر مر بي‌مرد است و آستانه جاه‌سفر خزانه مال است و اوستاد هنر
درخت اگر متحرك شدي ز جاي به جاي‌نه جور اره كشيدي و نه جفاي تبر - سعدي
سفر عيد باشد بر آن كدخداي‌كه بانوي زشتش بود در سراي - سعدي
كودكي در سفر، تو مردشوي‌رنجه از راه گرم و سردشوي - سنائي
سفر نيست آهو، كه و الا گهرچو بيند جهان، بيش گيرد هنر - اسدي
______________________________
(1). بعضي از اشعار و مطالب مربوط به «سفر» از امثال و حكم، پيشين. ج 2، نقل شده است.
(2). سبك‌شناسي؛ پيشين. ج 3، ص 108- 107 (به اختصار).
ص: 569 نگردد مرد، مردم جز به غربت‌نگيرد قدر باز، اندر نشيمن
به شهر و برزن خود در، چه يابي‌جز آن كان اندر آن شهر است و برزن
اگر مر روز را مي‌ديد خواهي‌سر از روزن برون بايدت كردن - ناصرخسرو
شگفتهاي جهان را پديد نيست كران‌هر آن شگفت كه بيني بود شگفتران
اگر شگفتيها بايدت بپوي زمين‌و اگر عجايبها بايدت بجوي جهان
هر آن گمان كه بري در سفر شودت يقين‌هر آن خبر كه بود در سفر شودت عيان - قطران
عيسي، مسيح گشت، چو راه سفر گرفت‌موسي، حكيم گشت چو افتاد در سفر
اندر سفر، بلند همي گردد آفتاب‌اندر سفر، كمال پذيرد همي قمر - معزي
سل عن الرفيق قبل الطريق و عن الجار قبل الدار.
- منسوب به علي (ع)
مردم به شهر خويش ندارد بسي خطرگوهر به كان خويش نيارد بسي بها - معزي
من اينجا دير ماندم خوار گشتم‌عزيز از ماندن دائم، شود خوار
چو آب اندر شمر بسيار ماندشود طعمش بد، از آرام بسيار - دقيقي
چنانكه قبلا نيز اشاره كرديم، در دوره قرون وسطي، برخلاف امروز، مسافران با مشكلات و محروميتها و خطرات گوناگون روبرو مي‌شدند. به‌همين علت، مردم ناآزموده و راحت‌طلب سفر را چون «سقر» شمرده‌اند؛ چنانكه انوري گويد:
خداي گفت: حضر هست بر مثال بهشت‌رسول گفت: سفر هست بر مثال سقر
نقطه خون شد از سفر، دل من‌خود سفر هم به نقطه‌اي سقر است - خاقاني
بر تو، سفر مبارك و خوش باد چون جنان‌هرچند گفته‌اند: سفر هست چون سقر - معزي
ببينم به چشم آنچه گوشم شنيدكه باشد سفر قطعه‌اي از سقر - ابن يمين
از قديم، مسافر را بعلت نگرانيها و كثرت كارهايي كه بايد قبل از عزيمت انجام دهد، چون مجانين خوانده‌اند: «المسافر كالمجنون»
كسي را عزم ره چون جزم شد پيش‌چو محبوسان بود در خانه خويش - وحشي
اي دل ار چند در سفر خطر است‌كس خطر بي‌سفر كجا يابد
هركه چون سايه گشت گوشه‌نشين‌تابش ماه و خور كجا يابد
ص: 570 وانكه در بحر غوطه مي نخوردسلك درو گهر كجا يابد
آنكه پهلو تهي كند از كان‌صره سيم و زر كجا يابد
گر هنرمند گوشه‌گير بودكام دل از هنر كجا يابد - ابن يمين
به شهر كسان گرچه بسيار سوددل از خانه نشكيبد و زاد و بود - اسدي
خواريم از آنست كزين شهرم، از ايرادر بحر و صدف، خوار بود لؤلؤ شهوار - سنائي
به شهر خويش هركس شهريار است.
سخن شعرا در امنيت راهها: فردوسي و ديگر شعرا، سياست شهرياران را در حفظ امنيت راهها ستوده و مورد تأييد قرار داده‌اند:
چنان شد كه دينار بر سر به طشت‌اگر پيرمردي ببردي به دشت
نكردي به دينار او كس نگاه‌ز نيك اختر روز و از داد شاه - فردوسي
ز عدل توست كه نرگس به تيره شب در دشت‌نهاده بر سر پيوسته طشت‌زر دارد - مسعود سعد
مرد بازرگان بود ايمن ز دزد راهزن‌كر نهد بر سر به كوه و دشت و وادي طشت‌زر - معزي
در حريم عدل او بي‌رهبر و بي‌بدرقه‌طشت زر بر سر همي تنها رود بازارگان - معزي
سفر طبقات متنعم همراه با تشريفات فراوان بود، و معمولا طبقه اشراف كليه ضروريات زندگي را با وسايل نقليه دوران خود حمل مي‌كردند. ولي طبقات محروم، در جريان مسافرت، رنج فراوان مي‌ديدند و چون غالبا پياده بودند يا خر لنگي در اختيار داشتند، قادر نبودند وسايل و ضروريات زندگي را همراه خود ببرند.
ابو الحسن علي بن عثمان الجلابي هجويري در كتاب كشف المحجوب، ضمن گفتگو از سفر درويشان، به ضروري‌ترين وسايل سفر اشاره مي‌كند: «چون درويشي سفر اختيار كند ...
وي را اندر آن سفر، از مرقعه و سجاده و عصائي و ركوه و حبلي و كفشي يا نعليني چاره نباشد تا به مرقعه عورت بپوشد و بر سجاده نماز كند و به ركوه طهارت كند، و به عصا آفتها از خود دفع كند ... و اگر كسي آلت بيش از اين دارد، چون شانه و سوزن و ناخن پيراي و مكحله، روا باشد ...»
اسباب سفر سلاطين: در سلجوقنامه ابن بي‌بي نيز از مسافرت پرتكلف سلاطين سلجوقي روم سخن بميان آمده است؛ از جمله: «... گنجينه و فراشخانه و طشتخانه و شرابخانه و مطبخ با آلت زر، چون گنج شايگان، با ادواتي كه درخور پادشاهان و از لوازم آن باشد ...» «1» چند
______________________________
(1). اخبار سلاجقه روم، [با متن كامل مختصر سلجوقنامه ابن بي‌بي] به اهتمام محمد جواد مشكور، ص 166.
ص: 571
سطر بعد مي‌نويسد: «... چون از خوان برخاست و سوي خوابگاه آمد، اسباب سلاطين از بستر خسرواني و طشت و آفتابه‌هاي زرين و مجمره مرصع و حمام سفري و غلامان خورشيد روي مشك موي بديد.» «1»

فقدان امنيت در راههاي ارتباطي‌

وضع راهها: لبيبي از شعراي معروف اواخر قرن چهارم و اوايل قرن پنجم هجري، در اشعار زير، وضع آشفته راهها را در آن ايام تصوير مي‌كند:
كارواني همي از ري بسوي دسكره شدآب پيش‌آمد و مردم همه پرقنطره «2» شد
گله دزدان از دور بديدند چو آن‌هريكي ز ايشان گفتي كه يكي قسوره «3» شد
آنچه دزدان را رأي آمد بردند و شدندبد كسي نيز كه با دزد همي يكسره شد
رهروي بود در آن راه، درم يافت بسي‌چون توانگر شد، گفتي سخنش نادره شد
هرچه پرسيدند او را همه اين بود جواب‌كارواني زده شد، كار گروهي سره «4» شد ناامني راهها كه لبيبي از آن ياد كرده، كمابيش مدت 13 قرن يعني تا پايان دوره قاجاريه دوام يافت. اوحدي مراغه‌اي در اين بيت، تلويحا به خطراتي كه كاروانيان را تهديد مي‌كرد اشاره مي‌كند:
از پي كاروان تهيدستان‌شاد و ايمن روند چون مستان گاه نويسندگان در پيرامون امنيت و آرامش راهها گزافه‌گويي مي‌كردند:
«... چنانك در مبالغت گويند، طشت زر بر سر نهاده عورتي را تنها، بيم و ترس نبودي.
جهانگشاي جويني
در جاي ديگر، مي‌خوانيم: «... و هر راهي كه به صد سوار قطع نتوانستي كردن، زن آبستن، طشت زر بر سر مي‌نهد و مي‌گذرد.»
- عقد العلي
بعلت ناامني راهها نه تنها ذخاير مادي بلكه گاهي كتب و يادداشتهاي علما به باد يغما مي‌رفت. در سالهاي مابين 448 تا 456 هجري، غزالي ساكن طوس بود و در اين مدت، فقط بازديدي از شهر گرگان بعمل مي‌آورد ... كاروان غزالي هنگام مراجعت از گرگان، مورد حمله دزدان قرار گرفت و همراه اموال كاروانيان يادداشتهاي غزالي بوسيله دزدان ضبط گرديد. غزالي ناچار در طلب دفترچه‌هاي خود، به رئيس دزدان مراجعه مي‌كند و او ضمن استهزاء چنين معلوماتي كه بسهولت مي‌تواند مورد دستبرد قرار گيرد، يادداشتها را به غزالي پس مي‌دهد.
گاه طالبان علم و مردم بي‌پول، راههاي طولاني را پياده طي مي‌كردند. ياقوت حموي، در معجم الادباء، مي‌گويد: حكايت كنند كه ابو زكريا يحيي بن علي بن خطيب تبريزي (502- 421) شارح مشهور ديوان حماسه، موقعي كه سنين عمرش از هفده متجاوز بود، نسخه‌اي از كتاب التهذيب ازهري در لغت بدست آورد و آن را در كيسه‌اي نهاد و بر دوش
______________________________
(1). اخبار سلاجقه روم. [با متن كامل مختصر سلجوقنامه ابن بي‌بي] به اهتمام محمد جواد مشكور. ص 166.
(2). پل
(3). شير
(4). خوب
ص: 572
گرفت و از تبريز به معرة النعمان شام رفت تا آن را بر ابو العلاي معري بخواند. چون پولي نداشت تا براي سواري مركوبي بگيرد، پياده اين راه دراز را پيمود. در راه عرق پشت او در كيسه راه يافت و پاره‌اي از اوراق نسخه تهذيب را كه همچنان بر دوش مي‌كشيد، پوشاند. اين نسخه هنوز در يكي از كتابخانه‌هاي وقفي بغداد باقي است. كسي كه از سرگذشت آن بيخبر باشد، گمان مي‌كند كه آن در آب افتاده، در حالي‌كه چنين نيست و عرق پشت ابن الخطيب تبريزي باعث پوسيدگي برخي از اوراق آن بوده است. «1»
مسعودي در مقدمه كتاب التنبيه و الاشراف، مي‌گويد: «اگر در تأليف ما خطايي رخ داده يا استمرار غربت و دوري از وطن و سفرهاي پياپي موجب آن شده، عذر مي‌خواهيم. بوده كه گاهي به شرق و زماني به غرب بوده‌ايم؛ چنانكه ابو تمام گويد: جانشين خضر كسي است كه در وطني و شهري اقامت دارد؛ وطن من پشت شتران است، قوم من به شام و عشقم به بغداد و خودم در رقه و برادرانم به فسطاطند (فسطاط يعني قاهره) و هم، سخن او كه گويد: چندان سوي غرب رفتم كه مشرق را از ياد بردم، و چندان سوي شرق رفتم كه مغربها را فراموش كردم.
و حادثه‌ها بود كه وقتي با آن روبرو شدم، مرا زخمدار كرد گويي با دسته‌هاي سپاه روبرو شده‌ام.» «2»
ابن مهدي كه در امور ديواني سرآمد اقران بود، مي‌گويد: وقتي پدرم در برابر تمام اهل خانه نفسي سرد بركشيد، گمان كرديم كه بر عمر اندوه مي‌خورد؛ هريكي تسليه و تسكين مي‌كرديم. گفت: و اللّه العظيم كه اسف من بر عمر و مال نيست اما اسف من بر آن است كه در انواع علوم از كلام و فقه و ادبيات، كتب بسيار بر استادان فاضل خواندم و بيشتر آن كتب، به خط من بود؛ و استادان به خط خويش، اجازه بنوشتند و در آن‌وقت كه از بلاد عجم به بغداد مي‌آمديم، حراميان راه قطع كردند و تمامت آن كتب بردند.
اكنون حسرت آن مي‌خوريم كه كاش آن كتب در تركه من مانده بودي و فرزندان را بكار آمدي.
از آنچه گذشت تا حدي به مشكلات سفر در راههاي قرون وسطايي آشنا شديم.
ابن حوقل ضمن توصيف خصوصيات فارس، مي‌نويسد: خاندان آل مرزبان از قديمترين خاندانهاي عجم بوده و يكي از افراد اين خانواده براي تأمين آسايش مردم «رباطهايي ساخته و املاكي وقف آن كرده است كه گاواني در آنها مشغول چريدنند و گماشتگان او شير آنها را مي‌دوشند و به رهگذران و مسافران همراه با مقداري طعام مي‌دهند. در هر قريه يا رباطي كه وي را در آن ملكي است، صد رأس گاو يا بيشتر براي همين منظور وجود دارد؛ و اين جز گاواني است كه در مزارع خود از آنها استفاده مي‌كنند. در همه خراسان و ماوراء النهر، كسي در احسان و نيكي رسانيدن به عموم نظير او نيست.» «3»
ابن حوقل ضمن گفتگو از سرزمين خوزستان، مي‌نويسد: در عسكر مكرم، پلي بزرگ به
______________________________
(1). ر ك: ياقوت حموي، معجم الادبا.
(2). ابو الحسن علي بن حسين مسعودي، التنبيه و الاشراف. ترجمه ابو القاسم پاينده [مقدمه مترجم]، ص 6.
(3). صورة الارض، پيشين. ص 60.
ص: 573
اندازه بيست كشتي ساخته‌اند كه كشتيهاي بزرگ در آن رفت‌وآمد مي‌كنند؛ و من از عسكر مكرم تا اهواز كه ده فرسخ فاصله است، سوار كشتي شدم. در مورد پل عسكر مكرم، در حاشيه متن عربي كتاب، چنين آمده است: «در وسط عسكر مكرم، بر روي نهر مسرقان (آب گرگر)، پلي زيبا و استوار با گچ و آجر ساخته‌اند؛ بسيار پهن است و داراي بازار و دكانها، و مسجدي زيبا و پاكيزه.» «1»
ابن حوقل در پيرامون فواصل شهرها و سازمانهاي گمركي مي‌نويسد: «از اردبيل تا ميانج (ميانه) بيست فرسخ است. از ميانه تا خونج هفت فرسخ است و «خونج شهري است داراي مرصد (يعني گمرك‌خانه) براي نظارت مال التجاره‌هايي كه از آذربايجان به نواحي ري مي‌رود، از قبيل برده و ستور و همه كالاهاي تجارتي از گوسفند و گاو و جز آن. مقاطعه اين مرصد، ساليانه صد هزار دينار بطور دائم است و گاه يك ميليون درهم يا مقداري كمتر از آن بدان افزوده مي‌شود و در سراسر دنيا چنين درآمدي نظير ندارد.» «2»
ابن حوقل، ضمن توصيف خراسان، از كارهاي خير مردي به نام ابو الحسن محمد بن حسن ماه، ياد مي‌كند و مي‌نويسد كه پس از عبور از بلخ، به رباط ميله مي‌رسيم كه بنايي بسيار سودمند است. اين رباط پناهگاه مردم در هنگام برف و باران و هجوم دشمن است. بناي آن «بس بلند و استوار و داراي خانه‌هاي وسيع است تا آنجا كه براي اقامت بيش از يك لشكر كفايت كند، و پادشاهي با سپاه خود تواند در آن فرود آيد. اين مرد را در ماوراء النهر و خراسان، رباطهايي بهتر از اين است؛ از جمله رباطي كه در قباديان ساخته است؛ و نيز از بهترين آنها رباطهاي ترمذ است كه در آن وظيفه و مقرري براي مسافران و نفقه مستمري براي ساكنان آنها از فقيهان و طالبان دانش تعيين كرده است، و نيز بيمارستاني در ترمذ ساخته و از املاك نفيس خود براي تأمين مخارج آن بدانجا وقف كرده است.» «3»
ابن حوقل، ضمن توصيف ماوراء النهر، از مهمان‌نوازي و علاقه فراوان ثروتمندان آنجا در ايجاد مهمانسرا و رباط سخن مي‌گويد و مي‌نويسد: «غالب توانگران بلاد اسلام ثروت خود را در راه تأمين سرگرميها و عيش و عشرت خود و رقابتهاي تجملي و مذموم خرج مي‌كنند؛ اما غالب توانگران ماوراء النهر ثروت خود را در ساختن رباطها و راهها و جهاد در راه خدا و ساختن پلها خرج مي‌كنند و هيچ شهر يا راهي يا دهي كه جاي سكونت است خالي از رباطهاي متعدد نيست. شنيده‌ام كه در ماوراء النهر افزودن برده هزار رباط است و در بسياري از آنها علوفه چارپاي مسافر و طعام خود او آماده است.» «4»
سپس ابن حوقل از سقاخانه‌هاي فراوان سمرقند كه آب خيراتي با يخ در دسترس همگان مي‌گذارند سخن مي‌گويد. «5»
پس از حمله مغول، امنيت و آرامش و فعاليتهاي گوناگون اقتصادي در ايران و
______________________________
(1). همان. ص 25- 24 و [حواشي] 260.
(2). همان. ص 99.
(3). همان. ص 188- 187.
(4). همان. ص 196 (به اختصار).
(5). ر ك: همان. ص 196.
ص: 574
ديگر كشورهاي خاورميانه رو به فراموشي رفت. در دوره غازان خان و جانشينان او، تلاش مختصري در راه تجديد حيات اقتصادي بعمل آمد، ولي با تركتازي تيمور، بار ديگر، امنيت و آرامش از اين منطقه رخت بر بست. در دوره شاهرخ، تا حدي مردم از نعمت امنيت برخوردار بودند.
پس از پايان حكومت تيمور و شاهرخ، بار ديگر، كم‌وبيش ناامني بر راههاي ايران سايه افكند و اين حال تا استقرار حكومت شاه اسماعيل صفوي، دوام يافت.

خطرات مسافرت در دريا

در دوران قرون وسطي، مسافرت در دريا و در خشكي هردو مقرون به انواع خطرات بود. در كتاب منشآت شرف الدين علي يزدي، نامه‌اي موجود است كه نويسنده آن معلوم نيست. مخاطب نامه امير سيد زين العابدين است كه در سالهاي 829- 828 وزارت شاهرخ را بعهده داشته است.
نويسنده طي نامه مشروحي به سيد سابق الذكر شرح بدبختيها و محروميتهاي خود را در اين سفر دريايي مي‌نويسد و مي‌گويد از بندر وابل با كشتي مكمل كه هشتاد نفر كماندار و نفت‌انداز (يعني گلوله‌انداز) داشت بجانب حجاز روان شديم. چون شش روز سپري شد، ناگهان «دوازده جهاز راه زنان بيدين» كه چهار سردار و عده‌اي از ملاعين در آن متمكن بودند، به ما حمله‌ور شدند. سلاح اين دزدان سنگ بود، و چون بار چنداني نداشتند، اندكي از كشتي آنها در آب فرورفته بود، در حالي‌كه كشتي ما از مواد گوناگون انباشته بود و حركت آن بكندي انجام مي‌گرفت. دو شبانه‌روز، آتش جنگ شعله‌ور بود. سپس نويسنده سرگذشت خود و همسفران را چنين توصيف مي‌كند: «از اطراف، سنگ باريدن گرفتند و فرصت يافته به كشتي درآمدند و فقير را كه از سنگ و تير چهار جراحت بر سروتن داشت به نيزه زخمي ديگر زدند و جامه‌اي كه پوشيده بود از گريبان تا به دامن، چاك كرده ببردند كه از شتاب تاراج كردن صبر بركندن نداشتند و ديگر مردم را به آب انداختند و آن بيچارگان چندي غرق شدند و بعضي شناه كردند و به كشتي باز آمدند ... بعد از دوازده شبانروز، غارتگران از كشتن مردم منصرف شده اموال مسروقه را با خود بردند. مردم غارت شده ناچار در كشتي نشستند؛ بعد از 17 روز به بندر «طقال» ميان يمن و حبشه رسيدند. در طول اين مدت، غذاي مسافران گندم خاك‌آلوده‌اي بود كه با آب دريا مي‌جوشانيدند و به هريك از مسافرين اندكي مي‌دادند. حاكم اين بندر براي مسافران خوردني و پوشيدني فرستاد، كشتي را مرمت كردند و عازم جزيره هرمز (جرون) گرديدند. در اين راه نيز دريا بهم برآمد و مسافران از بيم مرگ هرچه همراه داشتند به دريا ريختند تا كشتي سبك شود. اين سفر پرحادثه نيز پايان يافت و مردم سالم در جزيره هرمز پياده شدند.»

كشتي‌سازي در هرمز

ماركوپولو ضمن سفرنامه خود، از كشتي‌سازي در هرمز چنين ياد مي‌كند: «كشتيهايي كه در هرمز ساخته مي‌شود، بدترين نوع كشتي بشمار مي‌رود و براي بحرپيمايي خيلي خطرناك است، و مردمي كه با آن سفر مي‌كنند، هميشه در معرض خطرند. علت آن اين است كه سازندگان در ساختن كشتي هيچ ميخ بكار نمي‌برند؛ زيرا چوبي كه براي ساختن كشتي بكار مي‌رود چنان سخت است كه در صورتي‌كه بخواهند ميخ در آن فروكنند، مانند ظروف سفالين از هم مي‌تركد، خود ميخ هم
ص: 575
گاهي مي‌شكند يا خم مي‌شود. بنابراين، دو انتهاي الوارها را با كمال دقت با مته سوراخ مي‌كنند، بعد ميخهاي چوبي محكمي در آن سوراخها فروبرده و سر ميخها را با طنابهاي محكمي بهم مي‌بندند. بدينصورت، دماغه كشتي با عقب كشتي به يكديگر متصل مي‌شود.
براي محافظت ته كشتيها قير يا زفت بكار نمي‌برند بلكه با يك نوع روغن ماهي، روغنمالي كرده سپس با تفاله شاهدانه يا كتان و يا كنف، درزها را پر مي‌كنند. كشتيها فقط داراي يك دكل، يك سكان و يك عرشه مي‌باشد. لنگرشان آهني نيست، در نتيجه، در هواي طوفاني كشتيها بطرف ساحل رانده شده و با برخورد به سنگهاي ساحلي خرد مي‌شوند.» «1»
كشتي‌هاي شراعي: كشتيهاي شراعي قديم، برخلاف كشتيهاي موتوري عصر حاضر، فقط در صورتي قادر به حركت بودند كه باد موافقي كشتي را بسوي مقصود براند. اين باد موافق را قدما «شرطه» مي‌خواندند؛ چنانكه حافظ گويد.
كشتي شكستگانيم اي باد شرطه برخيزباشد كه باز بينيم ديدار آشنا را.

وضع راهها و احوال اقتصادي ايران بعد از حمله مغول‌

به نظر بار تولد «ويراني كشور و انهدام فرهنگ و دانش مردمي كه معروض حمله مغول واقع شدند بسيار جالب توجه است، ولي ضايعات غيرقابل جبراني كه از هر لحاظ بر كشور ايران وارد گرديد با ساير كشورها قابل مقايسه نيست. خوشبختانه، شهرهاي تجارتي ايران با تحمل اينهمه ضايعه و تلفات مالي و جاني، باز هم اعتبار اوليه خود را از نظر تجارت و بازرگاني از دست نداد، و تجار ايراني با منابع اقتصادي ممالك چين و هندوستان و كشورهاي خاور نزديك، از راه دريا و زمين، روابط اقتصادي و تماس بازرگاني برقرار كردند. اين تماس اقتصادي در بعضي دوره‌ها به اندازه‌اي وسيع بود كه نظير آن تاكنون ديده نشده است. از اين دوره، مناسبات دوستانه‌اي بين مسلمين و ديگران بوجود آمد.» «2» ولي اين وضع دوام نيافت. در عصر مغول و تيموريان، امنيت راهها گاه، مختل مي‌گرديد و آن دسته از زمامداران و خانهاي مغول كه به اصول ايلي و سنن چادرنشيني پايبند بودند برخلاف رجال و زمامداران ايراني، همواره با ايجاد تمركز و امنيت مخالفت مي‌كردند و مايل بودند با حفظ آشفتگي اوضاع به قتل و غارت مردم شهرنشين و ده‌نشين ادامه دهند. ولي چنانكه ضمن تاريخ سياسي عصر مغول يادآور شديم، بسياري از خانها و رهبران سياسي مغول كاملا متوجه بودند كه ادامه آن سياست به محو كشاورزي و صنعت و سقوط فعاليتهاي اقتصادي منتهي خواهد شد. به‌همين مناسبت، با مرداني چون جويني و خاندانش و خواجه رشيد الدين فضل اللّه و همفكران او، در اعاده امنيت و آرامش و تجديد قوانين و سنن قديم، همصدا و همقدم بودند.
راههاي ارتباطي در عهد قوبيلاي: ماركوپولو كه در نيمه دوم قرن سيزدهم، از بعضي از كشورهاي آسيايي ديدن كرده است، مي‌نويسد: «از شهر خانباليغ (پكن)، چند جاده مهم جدا شده بسمت ايالات و ولايات مي‌رود. در طول اين جاده‌ها، بفاصله هر 25 يا 30 ميل،
______________________________
(1). سفرنامه ماركوپولو، پيشين ص 46.
(2). بارتولد، الغ بيگ و زمان وي. ترجمه حسين احمدي‌پور، ص 11.
ص: 576
مسافرخانه‌هايي هست كه براي استراحت مسافرين و تعويض اسبها و وسايط نقليه تعبيه شده‌اند. در اين مسافرخانه‌ها وسايل پذيرايي از هر جهت مهياست. در هر ايستگاه يا منزلي، چهار صد اسب خوب حاضر يراق مهياست و همينكه مسافر يا مأموري رسيد، مي‌تواند بلادرنگ، اسبهاي خسته خود را با اسبهاي تازه نفس عوض كند. اين مسافرخانه‌ها حتي در نواحي كوهستاني نيز ساخته شده است. در سراسر قلمرو امپراتوري، بيش از دويست هزار اسب و ده هزار مسافرخانه با اثاثه كامل و مناسب در اختيار مسافران قرار گرفته است.» «1»

چاپارخانه‌هاي عصر تيموري‌

به قول كلاويخو، از تبريز تا سمرقند، همه‌جا چاپارخانه وجود دارد و تعداد اسبهاي هر چاپارخانه برحسب اهميت محل، از دويست تا پنجاه يا كمتر تغيير مي‌كند. از هر چاپارخانه تا ديگري يك روز يا نيم‌روز راه است. كلاويخو مي‌نويسد: مأمورين و پيكها بهيچوجه رعايت سلامتي اسبها را نمي‌كنند و در 24 ساعت 15 و گاهي 20 فرسخ مغولي راه‌پيمايي مي‌كنند و چه بسا اسبها در طي راه سقط مي‌شوند. «2»
در تاريخ طبرستان، ضمن گفتار در توجه امير تيمور به مازندران، از طرز راه‌سازي در آن دوران سخن رفته است: از طرف امير تيمور، «اشارت شد كه امرا، به ياساقيان امر كنند تا تبرودهره و اره برداشته در پيش لشكر باشند. و آهنگران را جهت تيز كردن آلات قطع، همراه ايشان گردانيدند تا درختها را بريده و انداخته و جويها- كه در آن موضع جاري باشد- بدان سر موضع، پل بسته، آن مقدار راه گشاده و آماده گردانند، كه عساكر ظفرپيكر، و قشون، به ياسال عبور توانند كرد.» «3»
مشكلات مسافرت: بطوريكه از مندرجات نامه زيرين، استنباط مي‌شود، در دوران قرون وسطي، تنها خطر ناامني راهها مسافرين را تهديد نمي‌كرد بلكه بيم اين بود كه مأمورين ديواني از مسافر بيچاره «تمغا و باج و راهداري و سوغاتي و تخته‌باشي و سلامانه و غير ذلك طلب نمايند. چنانكه در سال 891 سيد عز الدين مسعود و سيد كمال الدين محمود كه مورد عنايت پادشاه وقت بودند، به ايران مسافرت مي‌كنند. شاه براي تأمين آسايش اين دو سيد، به فرزندان و برادران و امرا و وزراء و حكام و داروغگان و مأمورين ديواني و تمغاچيان و باجداران و مستحفظان طرق در عراقين و فارس و كرمان و آذربايجان و گيلان و مازندران، دستور مي‌دهد كه براي آنان احترام تمام قائل شوند.» و داروغگان و عمال و تمغاچيان و باجداران ممالك محروسه از جهات ايشان، تمغا و باج و راهداري و سوغاتي و تخته‌باشي و سلامانه و غير ذلك طلب ندارند و جهات ايشان را از جميع تكاليف ديواني معاف دارند و پيرامون بارهاي ايشان نگردند. از منازل مخوفه بسلامت بگذرانند و ايشان را تكليف ملاقات امرا و سند و امضا و نشان گرفتن نكنند، و سواد اين نشان چون به مهر حاكم يا قاضي ولايت باشد، معتبر دانند. و ايلچيان و نايامچيان و آينده و رونده چهارپايان ايشان و كسان ايشان
______________________________
(1). سفرنامه ماركوپولو، پيشين. ص 152- 151 (به اختصار).
(2). ر ك: سفرنامه كلاويخو، پيشين. ص 163 و 187.
(3). تاريخ طبرستان و رويان و مازندران، پيشين. ص 227.
ص: 577
را الاغ نگيرند و از فرموده عدول نجويند- في عشرين ذو القعدة الحرام سنه احدي و تسعين و ثمانمائه بدار السلطنه تبريز.» «1»
بطور كلي، از عهد مغول و تيموريان ببعد، فقط در دوران قدرت زمامداران عاقل و مآل‌انديش، مردم از امنيت نسبي برخوردار بودند. تيمور در كتابي كه به او منسوب است مي‌نويسد: «يك روز كارواني متشكل از 250 شتردار، از يزد وارد «بادامشك» شد. از قافله سالار پرسيدم از اينجا تا يزد چقدر راه است؟ او گفت: ما 12 شبانه‌روز راه پيموديم. در طول شصت فرسنگ، در راه ما حتي خار هم يافت نمي‌شد. ما از يزد با خود ينجه خشك آورديم و در راه به شتران داديم و به اين ترتيب اين راه طولاني را طي كرديم.» «2»
پس از حمله مغول، مخصوصا در اواخر دولت ايلخانان، بعلت ضعف حكومت مركزي، امنيت راهها بيش از پيش مختل گرديد. محمد نخجواني در جلد دوم دستور الكاتب، مكرر، به وضع اسف‌انگيز راههاي ارتباطي و خطراتي كه متوجه قوافل و كاروانهاي تجاري بود اشاره مي‌كند و از جمله مي‌نويسد: «چون جمعي از مخالفان ما روي به انهزام نهاده‌اند ... و جمعيتي ساخته و سر بدزدي و حراميگري برآورده‌اند و بر تجار و قوافل مي‌زنند و صامت و ناطق غارت مي‌كنند، واجب آمد، به تدارك ايشان قيام نمودن. بدر الدين حسن بر سر ايشان فرستاده شد تا به هر جا كه يكي را از ايشان يا جمعي را دريابد، به هر نوع كه تواند- اما بالاسر و القيد و اما بالقطع و القتل- دفع واجب شناسند و به هيچ حال، بر جمعي كه دما و فروج مسلمانان را بر خود حلال و مباح دانند ابقا نكند. امرا و صحرانشينان و لشكريان ممد و معاون او باشند ..» «3»
نخجواني در نامه ديگري، از ماهيت يك جامعه فئودالي و غير متمركز، پرده بر- مي‌گيرد و به مظالمي كه بطور مستمر، در چنين جوامعي رخ مي‌دهد اشاره مي‌كند: «در اين وقت، چون عرضه داشتند كه پنجاه سوار از متعديان در نواحي اروميه مجتمع شده؛ به هرچند روز، به ديهها و مزارع رعايا مي‌روند و هرچه مي‌خواهند، مي‌كنند و به ظلم و عدوان، از مردم ضعيف، گندم و جو و ساير حبوبات و حوايج مي‌ستانند و به چوب و شكنجه خطاب مي‌كنند، بدين‌سبب، بهاء الدين ايبك فرستاده شد تا مجموع آن جماعت را گرفته و بند كرده اينجا آورد تا بعد از استرداد حقوق مظلومان، هريك را بسزا و جزايي كه درخور آن باشند برسانند و موجب اعتبار ساير ظلمه و مفسدان گردد.» «4» در نامه ديگري، مي‌نويسد:
«چون جمعي از قطاع و سراق در صحاري مرند به حراميگري و دزدي و مفسدي مشغولند و صادر و وارد را تردد بدان راه منقطع شده و تجار و قوافل راه، راه به اجانب «دزمار» انداخته سه روزه راه به يك هفته مي‌آيند، حاجي نجم الدين فرستاده شد تا دمار از روزگار ايشان برآرد، صحرانشينان با او موافق و متفق بوده قمع‌وقهر و قلع و استيصال ايشان واجب دانند.» «5»
______________________________
(1). مجله راهنماي كتاب، خرداد و تيرماه 1351، ص 312 ببعد.
(2). منم تيمور جهانگشا. گردآورنده مارسل بريون. اقتباس ذبيح اله منصوري، ص 87.
(3). دستور الكاتب، پيشين. ج 2، ص 331.
(4). همان. ص 327 (به اختصار).
(5). همان. ص 333 (به اختصار).
ص: 578
پس از پايان حكومت تيموريان، تنها در عهد شهرياران عاقل آق‌قويونلو و قره‌قويونلو، امنيت نسبي در كشور برقرار بود. در دوره صفويه، مخصوصا در عصر شاه عباس كه تجار و بازرگانان خارجي بقصد سودجويي و كسب اطلاعات از خصوصيات زندگي اجتماعي و اقتصادي ايرانيان به ايران روي آوردند، شاه كه شخصا به مسائل اقتصادي دلبستگي داشت، حكمرانان را بر آن داشت كه در حفظ امنيت راهها كمال مراقبت را مرعي دارند و در صورتي‌كه كالاي بازرگانان را بسرقت مي‌بردند، خود حكام غرامت بازرگانان را مي‌پرداختند. اين سياست اقتصادي، كم‌وبيش، تا عهد شاه سليمان اجرا مي‌شد، و اكثر سياحان و بازرگانان اروپايي از اين سياست شهرياران صفوي به نيكي ياد كرده‌اند؛ ولي از عهد شاه سلطان حسين تا استقرار حكومت نادري، امنيت و آرامش از ايران رخت بر بست.
در آيين شاه طهماسب صفوي در قانون سلطنت، دربند پنجاه و سوم، در مورد راهها مي‌نويسد: «و در امنيت طرق و شوارع ... چه در شوارع و چه در معمورها، از كيسه بر و شب دزد و رباينده اثر نگذاشته، براندازند.» بند پنجاه و چهارم: و هرچه گم شود يا به تاراج رود يا دزدان برند، پيدا سازند و الا خود از عهده برآيند. بند پنجاه و پنجم نيز چون ارزش اقتصادي دارد نقل مي‌كنيم: و اموال غايب و متوفي از هر دين و مذهب باشد «تحقيق نمايند؛ اگر وارث داشته باشد به آنها گذارند؛ و اگر وارث نباشد به امين معتمد سپارند. هرگاه صاحب حق پيدا شود، به او وصول يابد ... مبادا سير چشمي از ميان برخيزد،» «1»
شمشير بجاي حقوق راهداري: «شاه عباس چون با همراهان خود در نزديكي شهر تبريز به كاروانسراي شبلي رسيد، با گروهي از راهداران ترك، كه در آنجا دره‌اي را نگهباني مي‌كردند و از كاروانها حق راهداري مي‌گرفتند، نزديك شد. پس خود با چند تن از سران سپاه، كه لباس عادي به تن داشتند، بجانب ايشان رفت، و چون ازو جواز عبور و پول راهداري خواستند به ذو الفقار خان اشاره كرد كه پيش آيد و به مأمورين ترك حق العبور دهد.
اما هنگامي كه راهداران ترك به كار گرفتن پول سرگرم بودند، سرداران ايران شمشيرها كشيدند و جملگي را هلاك كردند.» «2»
لورنس چاپمن، عضو چهارمين هيأت كمپاني مسكوي كه در سال 947 هجري در دوره سلطنت شاه طهماسب اول، به ايران آمده است، راجع به وضع راهها و احوال مردم، چنين مي‌نويسد: «من به گيلان هم رفتم. بايد مي‌ديدم كه چه بندري در آنجا براي كشتيهاي ما وجود دارد و بفهمم چه نوع كالاهايي و تا چه مقدار در آنجا خوب بفروش مي‌رسد. براي رسيدن به آنجا راه را آنچنان دشوار و براي مسافرت خطرناك ديدم كه قلم از شرح آن عاجز است ...
شهر لاهيجان را كه مهمترين محل همه اين نواحي باشد ديدم. لنگرود و رودسر كه اخيرا شاه طهماسب اول تسخير كرده چنان ويران گرديده و مردم آن‌چنان غارت شده‌اند كه كسي قدرت
______________________________
(1). ر ك: «آيين شاه طهماسب صفوي» (رساله). با مقدمه‌اي از: محمد تقي دانش‌پژوه؛ مجله بررسيهاي تاريخي سال هفتم. شماره 1، ص 136.
(2). زندگاني شاه عباس اول، پيشين. ج 5، ص 21.
ص: 579
خريد يك «كرسي» «1» را ندارد. مهمترين كالاهايي كه مي‌توان خريداري كرد ابريشم خام است كه در تابستان، هر من لاهيجان آن 38 شاهي به فروش مي‌رسد كه كمي بيش از 40 ليور است.

وضع راهها در عهد صفويه‌

«فخر الدين ناي، پسر خواجه شمس الدين سرابي، گفت كه در تجارت به نواحي كرمان بوديم. نوكران اميرزاده مبارز الدين محمد يزدي در پيش كاروان آمدند و كاروان را باز داشتند و مبالغي وجوه‌طلب كردند. ما طبقي از شكر راست كرديم و ده طاقه صوف بر آن نهاديم و در نظر ميرزاده برديم؛ باشد كه با ما مساهله كند. و راضي بوديم كه پنجهزار دينار زر بدهيم و از نوكران او خلاص يابيم. ميرزاده چون به ما نظر فرمود، پرسيد كه شما از كجاييد؟ گفتيم: ما سراويانيم (يعني اهل سراب هستيم). گفت: شيخ صفي الدين را ديده باشيد؟ گفتيم: همه مريد شيخيم و توبه و تلقين از او بگرفته‌ايم. چون اين بشنيد، ما را از سر پا بعزت در حضور خويش بنشاند. بعد از آن، فرمود آنچه آورده‌اند در محل قبول ما آمد ليك آن را خرج راه كنيد. آنگاه جوازنامه بنوشت و بداد كه نوكران و غير هم زحمت اينها ندهند.» «2»
شتر جمازه: در سفرنامه كاترينوزنو، در عهد اوزون حسن، ضمن بحث از مناسبات سلطان قاهره با سلطان عثماني، مي‌نويسد كه در ناحيه ارزنجان «سفير سلطان قاهره با يازده جمازه نزد سلطان عثماني آمد و تيري كه بر نوك آن نامه‌اي بسته بودند به وي تسليم كرد. بزودي پاسخ‌نامه را نوشتند و به او دادند و سفير و همراهان بر جمازه سوار شدند و رفتند و در يك روز مسافتي عظيم پيمودند؛ زيرا جمازه چنان تندرو است كه بيش از هر چهارپا بي‌هيچ درنگ راه مي‌نوردد. «در كتاب انجيل، جمازه تيزتك‌ترين چارپايان در سفرهاي طولاني خوانده شده است.» «3»
پيترو دلاواله هنگامي كه در بغداد بود و مي‌خواست مقدمات سفر خود را به ايران فراهم كند، با يك قاطرچي ايراني وارد گفتگو و مذاكره مي‌شود. وي در مكتوب اول خود، مي‌نويسد: «اين قاطرچي مي‌خواست از پاشا دستخطي بگيرد تا به استناد آن، بتواند باتفاق همراهان و با بار و متاع و كالاهاي خود، آزادانه عبور كند و بعلاوه يكي از چاوشهاي پاشا نيز او را تا سرحد همراهي، و در مقابل هرگونه حمله و يورشي كه ممكن بود از جانب سربازان بطور انفرادي يا دسته‌جمعي به كاروان صورت گيرد، حفاظت كند.» «4»
«تمام شب را بسرعت و بدون توقف راه پيموديم. قاطرها و اسبهايي كه در اختيار داشتيم بسيار راهوار و چالاك بودند. پس از شش روز در هارونيه، بار افكنديم و توقف كرديم؛ ولي در مدت شب، بكرات، دزداني كه با استفاده از تاريكي براي سرقت اشياء
______________________________
(1).Kersey ؛ منظور پارچه پشمي است.
(2). توكل بن اسماعيل (ابن بزاز)، صفوة الصفا. ص 208.
(3). سفرنامه‌هاي ونيزيان در ايران، پيشين. ص 225- 224 (به اختصار).
(4). سفرنامه پيترو دلاواله، پيشين. ص 2.
ص: 580
اين و آن، سينه‌خيز بسراغ ما مي‌آمدند آسايش قافله را مختل مي‌كردند. اشياء زيادي- بسرقت رفت و به چادر ما نيز دستبرد زدند، ولي وقتي نقاش متوجه امر شد، با تپانچه بطرف يكي از آنها كه از زير چادر مي‌خواست مجددا داخل شود شليك كرد تا او و ديگر يارانش خيال هرگونه دستبرد تازه‌اي را از سر به در كنند. صبح روز هفتم، پس از پرداخت باج محلي، آماده حركت شديم. در طي راه، از كوههاي خشك و بدون سبزه گذشتيم.» «1»
پيترو در صفحات بعد، از مشكلات مسافرت در ايران، در فصل زمستان، سخن مي‌گويد: «در مدت مسافرت، لازم بود هميشه لباس و حتي چكمه خود را كه آسترپوستي داشت به تن داشته باشيم؛ و اتفاق افتاد كه حتي براي مدت هشت روز لباس را از تن بدر نياوردم. و علاوه بر آن، دائما پتوي سنگيني كه اگر سرمايي چنين طاقتفرسا حكمروايي نمي‌كرد حمل آن بسيار مشكل بنظر مي‌رسيد، بدور خود پيچيده بودم؛ زيرا شدت سرما طوري نبود كه بگذارد انسان لذت لباس عوض كردن را بچشد. و از اين گذشته، واقعا فرصت اين كار نبود، چون مجبور بوديم صبحهاي زود از خواب برخيزيم تا بتوانيم بموقع خود را به جان پناهي برسانيم و ضمنا غذايي نيز تهيه كنيم. زيرا بعد از اينهمه راه‌پيمايي روزانه و خوردن غذايي مختصر و سرد بر روي اسب، احتياج زيادي به صرف غذاي گرم داشتيم.» «2»
پيترو با تمام مشكلاتي كه در جريان مسافرت خود تحمل كرده است، مي‌نويسد:
«بمحض رسيدن به ايران، هركس متوجه برتري شاياني كه اين سرزمين از لحاظ خوبي و صفاي مردم و تمدن و فرهنگ و هرگونه كيفيات ديگر به تركها دارد، مي‌شود و من بجرأت مي‌توانم بگويم اين خطه به هيچ‌وجه، كمتر از سرزمينهاي مسيحي نيست و يا اگر باشد، فقط از لحاظ خانه‌سازي و غذاهاي لذيذ است. ديگر به چادرها احتياجي نبود، زيرا در تمام طول راه، كاروانسراهاي بزرگ و مناسبي كه از طرف پادشاهان يا شخصيتهاي ديگر ساخته شده و در اختيار مردم قرار گرفته، وجود داشت كه براي بيتوته در آن وجهي پرداخت نمي‌شد.
اتاقهاي اين كاروانسراها خالي بود، و در بعضي از آنها اتاقي وجود نداشت و فقط براي حفاظت از بادوباران، سقف بزرگي زده بودند؛ و مردم توقع بيشتري ندارند. اما من كه انتظار وضع راحت‌تر و جاي تميزتري را داشتم و البته اين نظر در كاروانسرا كه دائم در معرض رفت‌وآمد است تأمين نمي‌شد، تا سرحد امكان، به خانه‌هاي خصوصي مي‌رفتم ... با پرداخت مختصر وجهي، انسان مي‌توانست آسايش بيشتري داشته باشد. در كنگاور، خانه قشنگ و تميزي يافتيم و در آنجا موفق به خوردن اغذيه لذيذ و ميوه‌هايي از قبيل انار و سيب و انگور تازه شديم.» «3»
پيترو در پايان توصيف دوران اقامت خود در همدان، مي‌نويسد: امروز شهرهاي ايران «همه‌جا آباد و پرجمعيت و براي مسافرت مطمئن است، و از دستبردها و حمله دزدان كه در تركيه انسان دائما گرفتار آن است، خبري نيست. برعكس اگر از فردي چيزي ربوده
______________________________
(1). همان. ص 5- 4 (به اختصار).
(2). همان. ص 18.
(3). همان. ص 20- 19.
ص: 581
شود، در سرزميني كه دزدي واقع شده حاكم بايد عين مال يا قيمت آن را تأديه كند؛ و ارزش كالا از طرف شخصي كه خسارت به او وارد آمده با قيد قسم، تعيين مي‌شود.» «1»
پيترو در سفرنامه خود، از بازارهاي اصفهان تمجيد مي‌كند و مي‌نويسد: «همه آنها بزرگ و عالي و مساوي و منظم و داراي معماري فوق العاده خوبي هستند. و بعلاوه، در آن، امتعه و كالا از هر نوع بحد وفور وجود دارد، و دالانها را طوري تقسيم‌بندي كرده‌اند كه هر قسمتي به متاعي تخصيص يافته، و اين امر موجب تسهيل امر دادوستد را فراهم آورده است. كاروانسرا نيز بحد لزوم براي خارجيان وجود دارد و همه آنها بزرگ و داراي ساختمان نسبتا خوب و تزئينات مناسب هستند؛ و چنين بنظر مي‌رسد كه علاوه بر شاه اشخاص ديگر نيز مساعي خود را در راه بهبود وضع آنها صرف مي‌كنند.» «2» پيترو ضمن توصيف شگفتيهاي ميدان شاه، از دو جايگاهي كه هر روز هنگام غروب آفتاب در آنجا نقاره مي‌زدند، سخن مي‌گويد و مي‌نويسد، در آنجا دو آهنگ جنگي ايراني و ترك مي‌خواندند كه به گوش خوش مي‌آمد و با وجود بزرگي ميدان در همه‌جا طنين مي‌افكند. «3»
پيترو در مكتوب چهارم خود، بار ديگر، از كاروانسراهاي ايران سخن مي‌گويد.
به نظر او، كاروانسراهاي ايران شبيه صومعه‌هاي اروپاييان است، «يعني در وسط آن حياطي است كه دورتادورش را اتاقهاي متعددي فراگرفته و بدون پرداختن هيچگونه كرايه‌بهايي، مي‌توان در آن سكني گزيد. حتي اگر كسي يك سال هم در آنجا بماند، لازم نيست وجهي از اين بابت بپردازد؛ منتهي در كاروانسراهاي داخل شهر كه داراي اتاقهاي مجهز به قفل و كليد است و بيشتر براي نگهداري مال التجاره مورد استفاده قرار مي‌گيرد، فقط مبلغ مختصري بابت حق حفاظت مطالبه مي‌كنند، ولي در عين‌حال، بايد بگويم بكلي خالي است و هركس زودتر از راه رسيد آنها را اشغال مي‌كند و هر چقدر بخواهد آنجا مي‌ماند و كسي نمي‌تواند متعرض او شود.» «4»
سازوبرگ سفر: پيترو دلاواله پس از چندي اقامت در اصفهان، تصميم مي‌گيرد در ركاب شاه حركت كند. وي سازوبرگ سفر خود را چنين بيان مي‌كند: «بايد نه تنها چادر بلكه تمام لوازم و وسايل زندگي و چارپايان كافي براي سواري و حمل كجاوه داشته باشم؛ چون شاه هر لحظه ممكن است فرمان حركت بدهد و در اين صورت نه وقتي براي خريد كالسكه خواهد بود نه فرصتي براي كرايه كردن آن، و- بعلاوه، اين اشياء و حيوانات پس از خريد، هميشه به من تعلق خواهند داشت. براي اين مقصود، هفت شتر باركش خريداري كرده‌ام كه نمي‌دانم با توجه به كثرت باروبنه، براي من كافي خواهند بود يا خير. شترهاي ايراني از شترهاي مصر و عربستان و تركيه قوي‌تر هستند. تعداد اسبهاي خريداري شده چهار رأس است. بعدا اسبان سواري و جنگي خوب را از اردوگاه تهيه خواهم كرد. منتظرم لباس و پتو و زين و برگهايي را كه دستور داده‌ام به من تحويل دهند.» «5»
______________________________
(1). همان. ص 28.
(2). همان. ص 37.
(3). ر ك: همان. ص 39.
(4). همان. ص 134- 133.
(5). همان. ص 91 (به اختصار).
ص: 582
وضع راهها: «شاه عباس براي اجراي نقشه‌هاي نظامي و اقتصادي خود، به تعمير راههاي قديم و احداث راههاي جديد همت گماشت و مراكز و نقاط مناسبي براي توقف چاپارها تعيين نمود و بموازات اين اقدامات، بسختي با راهزنان و دزدان بمبارزه برخاست؛ و به اين ترتيب، در دوران حكومت او، سوداگران و جهانگردان و مسافران و زوار با خيالي آسوده سفر مي‌كردند و نامه‌ها و كالاها به مقصد مي‌رسيد.» در اواسط دوران سلطنت شاه عباس، نامه‌اي كه يكي از رهبانان فرقه برهنه پاي كرملي در اصفهان مي‌نوشت، فقط بعد از 25 روز، به دست رهبان ديگري كه در جزيره هرمز اقامت داشت مي‌رسيد؛ به اين معني كه چاپار مسافت ششصد ميل يا متجاوز از 960 كيلومتر را با سرعت تقريبا چهل كيلومتر در روز مي‌پيمود؛ و اين بمراتب، سريعتر از سرويس پستي ايران در همين راه، در اثناي 25 ساله اول سده بيستم بود.
كار ساختمان كاروانسراها با سرعت شگفت‌انگيزي آغاز گرديد، و شبكه منظمي جميع مراكز فعاليت بازرگانان را به يكديگر متصل ساخت. اين كاروانسراها بقدري مفيد و مغتنم بود كه در اندك مدتي، طرف توجه سوداگران و مسافران قرار گرفت، و با احداث آنها تردد كاروانها و كار تجارت بطرز محسوسي، افزايش يافت. اصولا كاروانسراي شاه عباس، بمراتب، وسيعتر و مجللتر از كاروانسراهايي بود كه آن موقع در ايران ساخته مي‌شد. از آنجمله است كاروانسراي گز در هيجده كيلومتري اصفهان، در كاروانسراي مادر شاه، مشهور به سراي فتحيه، در خود اصفهان، پابپاي كاروانسراسازي، احداث آب‌انبارها و مساجد لازم آمد.» «1»
در يكي از نامه‌هايي كه شاه عباس به عبد اللّه خان اوزبك نوشته، وي را به عدل و احسان و اقدام به فعاليتهاي عمراني دعوت مي‌كند، و مخصوصا پيشنهاد مي‌كند كه در راه حفظ جان و مال حجاج كه قصد زيارت بيت اللّه الحرام را دارند، توجه مخصوص مبذول دارد.
«مردم آن ديار را امر فرمايند كه هركس از وضيع و شريف و رعيت و سپاهي، اراده طواف مكه معظمه و مدينه مشرفه داشته باشند، بلا دغدغه احرام بسته متوجه شوند كه در ممالك محروسه آزار و مضرتي بديشان نمي‌رسد. تجار و مترددين نيز بفراغت خاطر، آمد شد نمايند كه بجهت عداوت و كدورت طرفين، احدي را ياراي آن نيست كه حجاج بيت اللّه الحرام و زوار مدينه و تجار و مترددين را مانع گشته آزار نمايند. بدينجهت، رفعت پناه، محمد قلي بيك ايشك آقاسي خاصه شريفه را روانه خدمت فرموده به اعلام اين مقدمات كه باعث ثواب دارين است، مبادرت نموديم. اگر كلفت و كدورت را منظور نفرموده مضمون «گه صلح صلح و گه جنگ جنگ» ملخوط خاطر انور بوده باشد، ثواب آن به روزگار فرخنده آثار ايشان و ما عايد خواهد گشت.» «2»
به‌طوري كه از سفرنامه سياحان خارجي برمي‌آيد، در دوره شاه عباس، بيش از پيش، در راه تعمير راهها و تأسيس كاروانسراها و تأمين آذوقه مسافرين سعي و تلاش شده است.
«بعضي فواصل را كه در آن روزگار، سياحان خارجي طي كرده‌اند بدين‌شرح مي‌توان ديد: از تبريز تا اصفهان را كاروان 24 روزه مي‌آمد؛ از گرگان تا اصفهان 12 روزه؛ و از بندر ريگ تا
______________________________
(1). تاريخ سياسي و اجتماعي ايران، پيشين. ص 316- 315 (به اختصار).
(2). اسناد و نامه‌هاي تاريخي و اجتماعي دوره صفويه، پيشين. ص 262 (به اختصار).
ص: 583
كازرون 6 روزه؛ و از كازرون تا شيراز 5 روزه. عليقلي خان، حاكم شيراز، اغلب اين راهها را ساخته، كوه را تراشيده و بعضي جاها بواسطه يك پل، دو كوه را بهم اتصال داده است [تاورنيه، ص 275].
از شيراز تا اصفهان 9 روز راه است؛ از كرمان به اصفهان با اسب، كمتر از 25 روز راه نيست. چيزي كه در اين راه خشك بي‌آب و علف مايه تسلي‌خاطر هست فقط اين است كه هر شب براي سكونت، مسافر به يك كاروانسرا و آب‌انبار مي‌رسد. اغلب اين منازل و راحتگاهها زمان قليلي است كه به همت محمد علي بيك، ناظر رئيس دربار شاه و خزانه، آباد شده‌اند [تاورنيه، ص 289].
از هرمز تا كرمان 27 روز راه است، و بعضي جاها پيچ و خمها دارد كه راه نيمساعته پياده را بايد در 4 ساعت، سواره پيمود. از بندرعباس تا لار 7 تا 8 روز راه است؛ از سنندج تا همدان 3 روز، و از همدان تا اصفهان 9 روزه با اسب و 18 روزه با كاروان بايد آمد. خود شاه عباس راه اصفهان تا مشهد را 28 روزه پياده رفت. و البته اين راه راه تجارتي نبود. ولي بالاخره، شاه هر روزي حدود 6 فرسنگ پياده مي‌رفت. «1»
«بعضي جاده‌ها را به دستور شاه عباس، سنگفرش كردند. مي‌گويند، شاه عباس 999 كاروانسرا ساخت.» تاورنيه در باب كاروانسراي شاه صفي در تبريز، مي‌نويسد: «كاروانسراي شاه صفي در منزل اول تبريز بسيار وسيع و راحت است، و يك صد مسافر با اسبها و مراكب مي‌توانند در آنجا منزل نمايند. در تمام خاك ايران، خصوصا از تبريز تا اصفهان و از آنجا تا هرمز، در مسافتهاي معين، كاروانسراهاي عالي ديده مي‌شود. [ص 122].» «2» اين كاروانسراها گاهي موقوفات عمده نيز داشته است. شاردن گويد: كاروانسراي شاهي قزوين 250 حجره و يك حوض بزرگ و درختان عظيم دارد. «3»
جامعترين توصيف از كاروانسراهاي عهد صفويه بوسيله تاورنيه بعمل آمده است. او مي‌گويد: «كاروانسراها تقريبا مثل محوطه ديرها و معمولا يك طبقه هستند؛ بناي دو طبقه خيلي بندرت ديده مي‌شود. يك در بزرگ مدخل آن است، و در سه ضلع ديگر، وسط، يك تالار يا يك اتاق بزرگ ساخته شده كه مخصوص است براي سكونت محترمين. در دو طرف تالار وسط، حجرات و اتاقهاي كوچك قرار دارد كه هركس يكي از آنها را اختيار مي‌كند.
اين حجرات، دو سه پا از زمين حياط مرتفعتر و در يك خط بنا شده‌اند؛ و طويله‌ها در عقب و پشت اتاقها هستند. گاهي طويله‌ها هم مثل اتاقها براي سكونت مناسب است. اغلب مسافرين در زمستان، بيشتر مايلند در طويله‌ها اقامت كنند؛ چه از حجرات معمولي گرمتر است.
از حجرات كاروانسرا يك پنجره بسوي آخر باز مي‌شود. حجرات كاروانسرا بدون فرش، و تهيه لوازم زندگي، رختخواب و لوازم طباخي به عهده مسافر است. مسافرين مي‌توانند مايحتاج زندگي را، به قيمت مناسب، از كاروانسرادارها خريداري نمايند. در بيابانها بابت كرايه حجره،
______________________________
(1). ر ك: سياست و اقتصاد عصر صفوي، پيشين: ص 99.
(2). به نقل از همان. ص 103.
(3). ر ك: سياحتنامه شاردن، پيشين. ج 3، ص 36.
ص: 584
چيزي از مسافر نمي‌گيرند؛ ولي در شهرها از هر مسافر وجه مختصري دريافت مي‌كنند.
در كاروانسرا بيش از يكصد سوار نمي‌توانند سكني گزينند. احدي نمي‌تواند بزور حجره‌اي را كه ديگري براي خود انتخاب كرده ازو بگيرد. در كاروانسراها بين غني و فقير امتيازي نيست. شب، در كاروانسرا را مي‌بندند و كاروانسرادار مسؤول همه‌چيز است، و عده‌اي را براي مراقبت و پاسباني مي‌گمارد.
وضع كاروانسراها در ايران بهتر از عثماني است. كساني كه با كاروان مسافرت مي‌كنند، از امنيت بيشتري برخوردارند. ولي اين نوع مسافرت بكندي انجام مي‌شود. راهي كه يك دسته زبده سوار در يك روز طي مي‌كنند، قافله قاطر در دو روز و شتر در 4 روز طي مي‌نمايد. تجار از ميان خود يك رئيس اختيار مي‌كنند كه او را كاروان‌باشي مي‌نامند. تعيين ساعت حركت و اتراق و رفع اختلافات ميان مسافران و تقريبا حكومت كاروان به عهده كاروان‌باشي است. [ص 903]. «1»»
بطوريكه تاورنيه و ديگر سياحان نوشته‌اند، دولت در راه تأمين امنيت راهها سعي فراوان مي‌كرد. حكام مسؤول سرقت كالاها بودند، و از روي ثبت دفتر تاجر و قسمي كه ياد مي‌كرد، ناگزير بودند غرامت او را بپردازند. در عالم‌آراي عباسي، صفحه 1106 آمده است:
«مال هركس از تجار و مترددين سكنه هر بلاد كه دزد و حرامي ببرد، پي‌روي نموده پيدا كرده به صاحب رسانند، و الا خود از عهده برون آيند؛ و اين قاعده را در كل ممالك مستمر ساختند.» «2»
براي حفظ راهها مبلغي بعنوان راهداري مي‌پرداختند. تاورنيه مي‌نويسد: «در مرند، 13 عباسي براي هربار شتري به نام راهداري مي‌گرفتند كه معادل چهار اكو بود [ص 110].» در چنين موقعيت ممتازي بود كه «قوافل تجارت ابريشم كه گاهي به هشتصد نهصد شتر مي‌رسيد، از اردبيل مي‌گذشت [ص 128]». «3»

وضع راهها در اواخر عهد صفويه‌

- در زمان قدرت شاه عباس كبير، چنانكه اشاره شد، وضع راهها رضايت‌بخش بود، ولي بعد از مرگ اين پادشاه، اندك اندك، آثار ناامني و بي‌ثباتي در سراسر كشور آشكار شد. لاكهارت مي‌نويسد: «يكي از علائم ضعيف شدن قدرت پادشاه، ناامني راههاي كارواني بود (زيرا به معني جديد راهي وجود نداشت). اگرچه جهانگرد فرانسوي به نام آندره دوليه‌دلاند «4» كه در اواخر سلطنت شاه عباس ثاني در ايران بود، نوشته است كه امنيت كامل در آن راهها حكمفرما بود؛ ولي ساير جهانگردان اروپايي چنين عقيده‌اي نداشتند.
درست است كه در آن ايام، اشخاصي به نام راهدار وجود داشت، ولي اين اشخاص مأموران گستاخ و بي‌تربيتي بودند، و اگر عده آنها از مسافران بيشتر بود، اموال كساني را كه مي‌بايستي محافظت كنند به باد غارت مي‌دادند.
______________________________
(1). به نقل از: سياست و اقتصاد عصر صفوي، پيشين. ص 108- 106.
(2). ر ك: همان. ص 109.
(3). همان. ص 110- 109.
(4).Andre Dulier Deslandes
ص: 585
پل لوكا «1» كه در سالهاي 1700 و 1701 در ايران بود، از بدرفتاري آنها شكايت مي‌كند و مي‌گويد: «براي آنكه به شما هتاكي نشود، بايد هميشه فحش و ناسزا بگوييد و اسلحه در دست داشته باشيد. جهانگرد مذكور مي‌نويسد، شاه عده‌اي را در خدمت خود نگاه مي‌داشت كه به قلع و قمع دزدان بپردازند. اين اشخاص بعد از آنكه دزدان را بقتل مي‌رسانيدند، سرهاي آنان را به حضور شاه مي‌بردند تا پاداش خود را دريافت دارند. همچنين براي بدست آوردن انعام، مردگاني را كه بتازگي مدفون شده بودند از گور بيرون مي‌آوردند و سر آنان را بعنوان سر دزدان به دربار مي‌بردند. «2»
نقاش هلندي، كرنليوس دوبروين «3»، هنگامي كه در اواخر 1703، به اصفهان رسيد، فورا با اوضاع آشنا شد و درباره شاه نوشت: «پادشاه شيفته و فريفته زنان و پابند شهوت و هرزگي شده است، و توجهي به امور مملكت ندارد. در نتيجه رفتار ناپسند او، عدل و داد از كشور رخت بربسته و هرج‌ومرج و شرارت و فساد رايج شده است. بهمين علت، در راههايي كه سابقا امن بود اكنون دزد و راهزن مي‌بينيم «4».» اين گزارشها بخوبي نتايج شوم حكومت فردي را آشكار مي‌كند و نشان مي‌دهد كه در ايران سازمان و تشكيلات ثابتي براي تأمين آسايش عمومي وجود نداشت. با حكومت افراد لايق، آسايش نسبي برقرار مي‌شد و با مرگ آنها آشفتگي آشكار مي‌گرديد فريزر «5» درباره راههاي مازندران، چنين مي‌نويسد: «هيچ ناحيه‌اي نديده‌ام كه از نظر نظامي مثل اين ايالات غيرقابل عبور باشد. در اين نواحي، راه ساخته شده بجز راهي كه سابقا شاه عباس ساخته است وجود ندارد، و آن هم‌چنان از بين رفته است كه بايد راهنمايي براي پيدا كردن آن با خود برد.» «6»
تاورنيه، بتفصيل، از خصوصيات راههاي ايران سخن مي‌گويد: در راهها، دزدان غالبا بطور دسته‌جمعي، هجوم مي‌كنند؛ بنابراين بايد كاروانباشي يعني رئيس كاروان كاملا مراقب باشد. انتخاب كاروانباشي با مسافرين است؛ اگر اكثر مسافرين ترك باشند، كاروانباشي از بين تركها، و اگر اكثريت مسافرين كاروان را ارامنه يا ايرانيان تشكيل دهند، رئيس قافله ارمني يا ايراني خواهد بود (انتخابات آزاد و دموكراتيك!).
كاروان بر دو قسم است: يكي شتري است كه زيادتر معمول است بجهت آنكه ارزانتر است؛ چه شتر كمخرج و باركش است و بعضي از شترها بار سه اسب، بعضي بار چهار پنج اسب را مي‌برند. در ميان كاروان شتري، اسب و قاطر هم هست، زيرا سواري شتر ناراحت است برخلاف يرتمه. يك قسم ديگر كاروان، فقط اسبي است. اگر بخواهد اسب بگيرد، در ميان كاروان اسب و يابوي كرايه هم يافت مي‌شود. در مشرق زمين، منازل بين راه را بايد يكنفس پيمود؛ خواه با كاروان، خواه زبده سوار يا تنها؛ اما منازل بين راه مختلف است: يك
______________________________
(1).P .Lucas
(2). تاريخ صفويه، پيشين. ص 49 به بعد.
(3).C .de Bruyn
(4). تاريخ صفويه، پيشين. ص 54.
(5).Fraser
(6). تاريخ صفويه، پيشين. ص 284.
ص: 586
روز ده ساعت و يكروز 12 ساعت. و علت اين اختلاف پيدا نشدن آب است. در تابستان، براي فرار از حرارت سوزان آفتاب، كاروانها در شب حركت مي‌كنند و عده‌اي نيز براي آنكه روز به منزل برسند و فرصت انجام كارهاي لازم را- داشته باشند، حركت كاروان را در شب ترجيح مي‌دهند. اگر كارواني غروب به منزل برسد، فرصت كافي براي چادر زدن تهيه آذوقه و طبخ غذا نخواهد بود.
در كاروانهاي شتري، گاه دزدان زبردست يك يا چند شتر را از قافله مي‌ربايند و دنباله طناب را وصل مي‌كنند. و چون به پاي شتر نمي‌توان نعل كوبيد، سروصدايي براه نمي‌افتد. در مسافرتهاي شبانه، مسافرين براي اينكه مغلوب خواب نشوند، به كشيدن توتون، خواندن آواز و نواختن ني مي‌پردازند. با اين حال، گاهي نزديك صبح، چنان خواب غلبه مي‌كند كه از اسب بزير مي‌افتند و از شدت خواب، ملتفت نمي‌شوند. تك‌سوارها گاهي جلو مي‌روند و در جاي مناسبي مي‌خوابند و عنان اسب را در بازوي خود مي‌گذارند تا كاروان برسد و آنها را بيدار كند. كاروان در جايي اردو مي‌زند كه به آب نزديك باشد. وقتي كه آفتاب غروب مي‌كند، چاووشها كه مردمي فقير هستند به پاسباني و حراست مشغول مي‌شوند و به مردم اعلام خطر مي‌كنند. هر وقت كاروانباشي بگويد، چاووشها فرياد مي‌كنند كه مردم اسبها را زين كرده آماده حركت باشند. مردم نيز فورا آماده مي‌شوند. در منازلي كه دزدگاه و خطرناك است، به چاووشها مبلغي بابت حفظ و حراست كالاها اجرت مي‌دهند. مسافرين هنگام حركت، بايد خود را بسبك آن مملكتي كه بطرف آن مي‌روند، ملبس نمايند؛ اگر در خاك عثماني است، بسبك عثماني، و اگر در خاك ايران است، بطرز ايران؛ و الا اسباب خنده و تمسخر مي‌شوند و ممكن است حكام ولايات آنان را متهم به جاسوسي كنند.
اگر كسي بخواهد عمامه بگذارد، بايد سر خود را بتراشد؛ زيرا روي مو عمامه بند نمي‌شود و ليز مي‌خورد. اما در خصوص ريش، هركس ريشش بلندتر باشد، در خاك عثماني محترمتر است ولي در ايران، ريش را مي‌تراشند، و سبيل هرچه بلندتر و كلفتر باشد، قشنگتر و گراميتر است. من يك قاپوچي شاه ايران را ديدم، سبيلش بقدري بلند بود كه مي‌توانست در پشت گردن گره نمايد. به اين مناسبت، مواجبش دو مقابل شده بود. براي مسافرتهاي طولاني، بردن مشك آب و حمل مقداري بيسكويت و برنج، ضروري است؛ زيرا در غالب منازل، تخم‌مرغ، جوجه و نان تازه و عليق چهارپايان بدست مي‌آيد. علاوه بر اين، يك چادر با لوازم آن و لحاف و تشك براي خود و جل‌وبند براي اسبها نيز از واجبات است.
وقتي كه كاروان به نزديك منزل مي‌رسد، بازرگانان زودتر مي‌روند تا جاي مرتفع و مناسبي براي انداختن بارها پيدا كنند تا اگر باران ببارد آسيبي به مال التجاره نرسد. براي حفاظت از باران، روي كالاهاي خود نمد يا فرشي مي‌گسترانند. پس از استقرار كاروان، معمولا گودالي در زمين مي‌كنند و روي آتش، پلو يا غذاي ديگري درست مي‌كنند.
تاورنيه مي‌گويد كه در مسافرتهاي عديده خود به آسيا و ايران، همواره از كمي آب رنج برده است و گاه چند ساعت براي تهيه آب، معطل مي‌شده، زيرا چاروادارها تا تمام شترها و قاطرها و خرهاي خود را سيراب نمي‌كردند به كسي اجازه نمي‌دادند كه به آب يعني به چشمه يا چاه يا آب‌انبار نزديك شود.
ص: 587
همينكه كاروان متوقف شد، هركس به كاري مشغول مي‌شود؛ يكي به زدن چادر مي‌پردازد؛ يكي به كندن زمين براي اجاق، و ديگران براي تهيه هيزم، آب، آذوقه و عليق و ديگر ضروريات، به سعي و تلاش مي‌پردازند. تاورنيه مي‌نويسد: يك‌بار، براي تهيه آب در جنوب ايران، نزاعي شديد درگرفت و يك نفر كشته شد. وي شرح مفصلي از سودمندي قناعت و كمخوراكي شتر مي‌نويسد و مي‌گويد اين حيوان همينكه از زير بار آزاد شد، به چرا مي‌پردازد و مقداري تيغ و خوار مي‌خورد و به محل كاروان مراجعت مي‌كند. در آنجا دو گلوله نواله كه از آرد جو به بزرگي دو مشت تهيه شده به حيوان مي‌دهند. در مورد قناعت شتر در آب، مي‌نويسد: كه يك‌بار شترهاي ما 9 روز آب نخوردند. زخم و جراحت شتران را با بول و ادرار معالجه مي‌كنند. «1»
يك كاروانسراي جالب: شاردن در سفرنامه خود، ضمن گفتگو از بازار «مقصود بيك»، از زيباترين كاروانسراهاي اصفهان يعني «كاروانسراي مقصود عصار» نام مي‌برد كه به شكل مربع مستطيل بوده و دو طبقه ساختمان داشته است. هر سمت كاروانسرا داراي 24 اتاق در طبقه فوقاني بود. اتاق وسطي هر ضلع از بقيه اتاقها بزرگتر، و طاق آن مانند مدخل كاروانسرا ضربي و مزين به كاشيهاي معرق بوده است. حياط كاروانسرا سنگفرش بود ... و حوض بزرگ فواره‌داري در وسط داشته است. بطوري كه شاردن نقل مي‌كند، در كتيبه‌هاي اين كاروانسرا كلمات قصاري با كاشي، به شرح زير، نوشته شده بوده است: «براي مسافر دو چيز لازم است:
يكي پول كافي براي رفع نيازمنديهاي او و ديگري شمشير براي حفظ و حراستش. اگر خواهي به مقصود برسي، شب هنگام حركت كن؛ روز فاش‌كننده راز و شب راهنماي باوفايي است.
تمام روزها پسران يك پدر هستند و همه شبها خواهران يكديگر. از اين روز و شب غير از آنچه پيشينيان توقع داشتند مخواه.» «2»

راههاي ارتباطي كرمان‌

تاورنيه در سفرنامه خود، مي‌نويسد: «از كرمان به اصفهان با اسب در حدود 25 روز راه است. هرجا كه آب پيدا شود، زمينها حاصلخيز و خوب است؛ اما چون آب كمتر پيدا مي‌شود، مسافرت دراز در صحراي خشك و بي‌آب و گياه ملال‌انگيز است. چيزي كه مسافر را تسلي مي‌دهد اين است كه هر شب به يك كاروانسرا و دو آب‌انبار مي‌رسد و مي‌تواند در آنجا رفع خستگي كند.» «3»
كندي حركت و وسايل نقليه: تاورنيه سياح فرانسوي، كه در زمان شاه صفي و شاه عباس دوم و شاه سليمان در ايران بود، مي‌نويسد: در سنه 1654 ميلادي كه از هندوستان برمي‌گشتم، از طريق هرمز به كرمان حركت كردم و با اسب 27 روزه به آنجا رسيدم. در اين فاصله، آب يافت نمي‌شود. به نظر تاورنيه، در ايران، قاطر از ساير چهارپايان براي سواري
______________________________
(1). ر ك: سفرنامه تاورنيه، پيشين. ص 199 به بعد.
(2). ر ك: سفرنامه شاردن در قسمت اصفهان. ترجمه سيد ابو القاسم عريضي؛ به نقل از: گنجينه آثار تاريخي اصفهان، ص 394.
(3). زندگي شاه عباس اول، پيشين. ج 2، ص 102.
ص: 588
مناسبتر است و بزرگان و اعيان وقتي سنشان بالا مي‌رود، قاطر را بر اسب ترجيح مي‌دهند. «1»
كارري در سفرنامه خود، مي‌نويسد كه در سال 1694، پس از تحمل رنج فراوان، از راه عثماني به ايران رسيديم. «در سرحد ايران، تشريفات گمركي و باز كردن و تفتيش باروبنه مسافران مرسوم است، ولي هر مسافري درخور شأن خود، هديه‌اي به مأموران مي‌دهد.» «2»
وي ضمن توصيف يكي از دهات، مي‌نويسد: «وسيله نقليه اهالي دهكده غالبا گاوهاي پالانداري است كه براي حمل‌ونقل بارها، بخصوص حمل نمك سفيد» «3» بكار مي‌رود. وي، مانند تاورنيه، مي‌نويسد: «خطر راههاي ايران بمراتب، كمتر از عثماني بود.» «4» ولي كارري از طمع‌ورزي راهدارها شكايت مي‌كند و مي‌نويسد: «اينان مي‌خواستند از من و پردومينيك براي كاتوليك بودنمان، پول بيشتري بگيرند. ولي من در مقابل اين بيحسابي و زورگويي، مجبور شدم كه تپانچه خود را از كمر بيرون كشم و تهديدشان كنم. آخر، دست از گريبان من برداشتند و به ريش پردومينيك چسبيدند، تا اينكه تپانچه ديگرم را به او دادم، و مخصوصا توصيه كردم در صورت ضرورت، شليك كند. در مقابل اين مقاومت، مجبور شدند به همان مقرري نفري يك عباسي، قناعت كنند.» «5»
كارري، مكرر، از بيرحمي و زورگويي محافظان راهها شكايت مي‌كند و مي‌نويسد:
براي عزيمت از نخجوان به اصفهان، «دو رأس اسب خوب، رأسي ده عباسي براي يك ماه:
يكي براي خود و ديگري براي نوكرم، كرايه كردم. پس از طي 29 ميل راه در عرض نه ساعت متوالي، روز چهارشنبه، به جلفا رسيديم. در اين قسمت، مسافران مجبور بودند با قايقي از رود بگذرند. كرايه عبور از رود ارس براي هر مسافر با اسب نيم عباسي است كه توسط راهدار- هاي نخجوان اخذ و در مقابل آن قبضي داده مي‌شود كه در ساحل مقابل بايد ارائه نمود، و الا كرايه عبور را دوباره مطالبه مي‌كنند. در اين محل، ويرانه‌هايي از پل قديمي مشهود است كه گويا در يكي از جنگها بوسيله يكي از سلاطين ايران، ويران گرديده است.» «6»
كارري ضمن توصيف مسافرت خود، بار ديگر، از مظالم راهدارها شكايت مي‌كند و مي‌نويسد: «چهار ميل به مرند مانده، ما باز هم به يك دسته راهدار بيرحمتر از دزد گردنه گرفتار شديم (مخصوصا به فرنگيها خيلي كم‌اعتنايي، بيحرمتي و حتي هتاكي مي‌كنند).
بدون حساب، هرچه ايشان بخواهند مي‌گيرند. هركدام نيز چماق درازي مثل نجبا بدست دارند. براي تفتيش و گمرك باروبنه، هيچ قانون و حسابي در ميان نيست، مثلا براي لوازم ضروري يك مسافر با اسباب و مال التجاره بسيار قيمتي، كمترين فرقي در ميان نيست. عليهذا مبلغ 5 عباسي كه وجه گراني است، براي هر رأس اسب و مسافر دريافت مي‌شود. تازه اگر اين راهدارها بتوانند تمام دارايي مسافر بيچاره را از دستش بگيرند و لخت و برهنه راه بيندازند،
______________________________
(1). ر ك: سفرنامه تاورنيه، پيشين. ص 113- 112.
(2) و (3). سفرنامه جملي كارري، ترجمه عباس عبد العلي كارنگ، ص 4.
(4). همان. ص 10. نخجواني.
(5). همان. ص 13.
(6). همان. ص 19 (به اختصار).
ص: 589
نه تنها مضايقه ندارند، ممنون هم نيستند.» «1»
كارري در جاي ديگر مي‌نويسد: «ميسيونرهاي فرانسوي كه با نهايت مهرباني از من پذيرايي مي‌كردند، هميشه مرا از جيب‌برهاي زبردستي كه در كوچه‌ها و بازار تبريز هستند برحذر مي‌داشتند و مي‌گفتند كه با احتياط تمام، از اموال و جيبهاي خود حفاظت كنم. و همچنين توصيه مي‌كردند كاري نكنم كه به گير راهدارها و مأموريني بيفتم كه حقوقي از دولت دريافت نمي‌دارند، و براي مردم و مسافران خارجي، دردسر و اشكال مي‌تراشند و به بهانه‌اي آنها را جريمه مي‌كنند؛ چنانكه روزي از من بيچاره بدون دليل و مجوزي پنج عباسي گرفتند.» «2»
كارري در سفرنامه خود، مجموعا از وضع راهها و جاده‌هاي ايران رضايت دارد و مي‌نويسد: «در سراسر جاده‌هاي ايران، كاروانسراهاي مجهز و خوبي بنا شده كه تقريبا چهار ميل از هم فاصله دارند. «3»» در جاي ديگر، چنين اظهارنظر مي‌كند: «كاروانسراها تا حدي راحت و بعضي دو طبقه هستند.» «4»
كارري ضمن مسافرت به شيراز، از ايزد خواست مي‌گذرد و در عرض 12 ساعت، 32 ميل طي طريق مي‌كند و در مورد اين خط سير، مي‌نويسد: «راهي مخوف و پر از راهزن بود. هنگام طلوع فجر، به كاروانسراي دهكده رسيديم، اما چون پر از مسافر بود ناچار به خانه ويرانه‌اي پناه برديم، در واقع طويله بود؛ بين چهارپايان، به استراحت پرداختيم.
بزرگترين رنج سفر اين بود كه شب راه مي‌رفتيم و روز با مگسها دست بگريبان مي‌شديم. غم ديگري نداشتيم؛ وسايل زندگي از هر لحاظ فراوان بود.» «5»
كارري در عرض چند ساعتي كه ناچار به توقف گرديد، با تعجب ناظر آمدورفت قافله‌ها و كاروانهايي بود كه با قريب پانصد اسب و قاطر از جاده مي‌گذشتند. وي مي‌نويسد: «راهي داير و پرمسافر بود. مسافرين همه از اين جاده مي‌گذرند. «6» «كارري مي‌نويسد: ضمن حركت بسوي شيراز، «سر راه سه دزد را ديدم كه راه زده آدم كشته و به دست سربازان خان دستگير و به چوب بسته شده بودند. تعذيبي مي‌ديدند كه نظير آن را در شرح‌حال بردگان گناهكار روم قديم مي‌توان ديد.» «7»
كارري در آخرين روزهاي مسافرت خود، براي حمل بيماري، كجاوه‌اي از لار كراپه مي‌كند. وي مي‌نويسد: «كجاوه را بر روي شتر يا قاطر مي‌بندند و زن و بچه يا پير و بيمار را در آن مي‌نشانند.» «8»
كارري در جاي ديگر از سفرنامه خود، از سوءسياست شاه ياد مي‌كند و مي‌نويسد:
«اهالي ميانه از كثرت مالياتي كه شاه بر آنها بسته، به ستوه آمده و از روي ناچاري، ميانه را
______________________________
(1). همان. ص 19.
(2). همان. ص 31.
(3). همان. ص 39.
(4). همان. ص 54.
(5) و (6). همان. ص 174.
(7). همان. ص 19.
(8). همان. ص 193.
ص: 590
ترك كرده و در راهها به راهزني پرداخته‌اند.» «1»
اسبهاي سلطنتي: بهترين و زيباترين وسيله نقليه قديم اسب بود. كارري در سفرنامه خود، مختصات اسبهاي سلطنتي را چنين توصيف مي‌كند: «اسبهاي بسيار خوب با ميخ طويله و آخورهاي زرين، همه‌جا به چشم مي‌خورد. در پاي پاره‌اي از اسبان، حلقه‌هاي زريني نيز وجود داشت. ديروقت بود از تماشاي همه اسبها منصرف شدم، گفتند در حدود 1500 اسب اصيل در اين طويله‌ها وجود دارد، و هميشه دو رأس از آنها زين كرده و آماده در مقابل كاخ شاه بنوبت، نگهداري مي‌شود. علاوه بر شاه، زنان حرم و خواجه‌سرايان و درباريان نيز براي سواري از آنها استفاده مي‌كنند.» «2»

نظري كلي بوضع كشور

در دوران قدرت شاه عباس كبير، چنانكه در جلد دوم يادآور شديم، امنيتي كم‌نظير در سراسر ايران وجود داشت، و آثار سياست داهيانه اين مرد، كمابيش تا اواخر سلطنت شاه عباس دوم مشهود بود. از عهد شاه سليمان به بعد، بنيان امنيت و آرامشي كه از بركت مراقبت و دلسوزي مداوم شاه عباس پديد آمده بود متزلزل گرديد. بيحالي و ميگساري شاه سليمان و فساد و عياشي شاه سلطان- حسين، زندگي اقتصادي و اجتماعي مردم ايران‌زمين را به تباهي و انحطاط سوق داد.
«در دوره نادر، مادام كه جنون مال‌اندوزي و آدمكشي بر او چيره نشده بود، مردم از امنيت نسبي برخوردار بودند. با قتل نادر، بار ديگر، آشفتگيها و جنگهاي فئودالي براي كسب قدرت تا روي كار آمدن كريم خان زند، ادامه يافت و فعاليتهاي بازرگاني تا حدي تعطيل شد. در دوره كريم خان، بار ديگر، جنبشهاي تجاري آغاز شد ولي اين دوره نيز كوتاه بود و تنها پس از استقرار حكومت آغا محمد خان قاجار و جانشينان او، امنيت نسبي راهها در ايران استقرار يافت. و اين امنيت ناقص تا روي كار آمدن حكومت پهلوي و سركوبي قطعي اشرار و ايلات و عشاير، دوام يافت. از دوره رضا شاه در اثر مبارزه با قدرت فئودالها، امنيت و تمركزي بيسابقه، توأم با استبداد مطلق در ايران پديد آمد و زمينه تا حدي براي فعاليتهاي اقتصادي فراهم گرديد.» «3»
از اواخر عهد صفويه تا روي كار آمدن نادر، راهها ناامن بود. در عهد نادر، راهها تا حدي امن گرديد ولي با مرگ او، بار ديگر ناامني آغاز شد. طبيب نادر شاه مي‌نويسد: در عهد نادر، بسيار نادر اتفاق مي‌افتاد كه انسان، با امنيت و بي‌مزاحمت، سفر كند. اگر مسافر در راه با مأمورين سلطان يا بزرگان دولت روبرو مي‌شد و اسب ايشان خسته و رنجور بود، اسب مسافر را بزور مي‌گرفتند و اسب عليل خود را به او مي‌داند، و از اين‌رو بود كه تجار ثروتمند نيز عموما در كاروان سوار خر مي‌شدند. «4»
در سال 1147 هجري قمري كه نادر مي‌خواست از راه سيستان به افغانستان برود،
______________________________
(1). همان. ص 41.
(2). همان. ص 114.
(3). ر ك: مجله بررسيهاي تاريخي، سال هفتم، شماره [مسلسل] 38. ص 121 به بعد.
(4). ر ك: نامه‌هاي طبيب نادر شاه. ترجمه علي اصغر حريري، به اهتمام حبيب يغمائي، ص 22.
ص: 591
هنگامي كه از صحراهاي جنوب خراسان عبور مي‌كرد، او و همراهانش در صحرا بر اثر طوفان ماسه، گم شدند و ذخيره آبشان به اتمام رسيد. امير حسين، حكمران طبس، خود به اتفاق چند هيئت كه سوار شتران جمازه بودند، با آذوقه و آب، به جستجوي نادر پرداختند و سرانجام، به وي و همراهانش در حالي‌كه از فرط گرما و تشنگي از حال رفته بودند، رسيدند.
امير حسين به هريك از آنها يك جرعه آب داد و گفت با اين حال كه شما داريد، اگر زياد آب بنوشيد تلف خواهيد شد و حركت هم براي شما خوب نيست و بايد لااقل يك روز استراحت نماييد. امير حسين هر ربع ساعت، يك مرتبه، دو جرعه آب به نادر مي‌داد تا اينكه پس از چند ساعت، تشنگي نادر تسكين پيدا كرد. سپس براي همه غذاي گرم آماده كردند. «1»
از مرگ نادر تا روي كار آمدن كريم خان زند، امنيت و آرامش حقيقي در ايران وجود نداشت فقط در دوران كوتاه قدرت او، مردم نفس راحتي كشيدند.

وضع راهها

با مرگ كريم خان زند، بار ديگر، اغتشاش و ناامني در ايران سايه افكند. سران عشاير و ايلات كه به عصيان و غارت خوگرفته بودند، به آرامش و امنيت نسبي كه در دوران زمامداري كريم خان حاصل شده بود پايان دادند. آغا محمد خان پس از آنكه زمام امور را در دست گرفت، درصدد ايجاد امنيت در سراسر ايران برآمد و چون مردي سختگير و شقي بود، در دوران قدرت او نظم و آرامش در سراسر كشور پديد آمد. سرجان ملكم در تاريخ خود، به امنيت نسبي دوران او اشاره مي‌كند. در زمان سلطنت جانشينانش، امنيت راهها از چيزهايي بود كه مردم بسيار آرزو مي‌كردند. اين كار به عهده مأموراني بود كه راهدار خوانده مي‌شدند و به قول موريه «2» (همان كسي كه كتاب حاجي‌بابا را به او نسبت مي‌دهند) بطور كلي، راهداران مأموريت خود را چنان با خشونت انجام مي‌دهند و چنان از مردم اخاذي مي‌كنند كه همه مسافران به آنان لعنت و نفرين مي‌فرستند ...
آنها كمتر مي‌توانند راهها را حفظ و حراست كنند، زيرا پاسگاههاي آنان چندان از هم دور است كه نمي‌توانند بسرعت باهم ارتباط پيدا كنند، اما عموما با وضع مملكت كاملا آشنا هستند و شايد خود با دزدان همدستند و اگر بخواهند، مي‌توانند لانه آنان را كشف كنند.» «3»
از طرف ديگر، تان‌كني «4» چيزي در مذمت راهداران اوايل قرن نوزدهم نمي‌گويد و مي‌نويسد: «در ايران، راهزن بسيار كمياب است و امنيت راهها به عهده سپاهيان است كه آنان را راهدار مي‌خوانند؛ در عين راهداري، عوارض گمركي و شهري را وصول مي‌كنند و دسته‌هايي از اين راهداران، در فواصل معين ديده مي‌شوند كه آنان را به پاسباني گماشته‌اند تا بتوانند در مواقع خطر به‌هم ياري كنند. مسافراني را كه مظنون باشند، بدقت تفتيش مي‌كنند و بسيار مايلند كه وظايف خود را بخوبي انجام دهند؛ زيرا در محلي كه امنيت آنجا به آنان سپرده شده اگر دزدي و راهزني روي دهد، هريك از راهداران شخصا مسؤول
______________________________
(1). ر ك: خواجه تاجدار، پيشين. ص 132.
(2).Morier
(3). داستان دومين سفر به ايران ص 69 ببعد.
(4).Tancogne
ص: 592
است.» «1»
ژوبر كه در زمان فتحعلي شاه به ايران مسافرت كرده، طرز مسافرت در ايران را چنين توصيف مي‌كند: ... مسافرت در مشرق‌زمين، معمولا با اسب انجام مي‌گيرد و شتر را فقط براي حمل مال التجاره و ساير محمولات به كار مي‌برند. تخت روان كه نوعي ارابه است، در عين حال كه خطرناك است و ناراحت، براي حمل بيماران مورد استفاده قرار مي‌گيرد. بهترين طرز مسافرت رفتن با كاروانيان است. در اين كاروانها، افراد از هر سنخ و به هر سال وجود دارد. اطفال خردسال ديده مي‌شوند كه آنها را در كجاوه‌اي بسته به پشت شتر حمل مي‌كنند و زناني دوك به دست، در حالي‌كه به ريسيدن پشم اشتغال دارند، افسار شتر را گرفته راه مي- برند. تجار با اسب حركت مي‌كنند، ولي آني از مال التجاره و كالاي خود منفك نمي‌شوند.
دراويش و فقرا و ديگر مسافران پياده راه مي‌سپرند. پس از رسيدن به محل توقف، مسافران براي به دست آوردن آب، هيمه، علوفه و ديگر ضروريات، به اين‌سو و آن‌سو مي‌شتابند. بارها را بر زمين مي‌گذارند و چادرها برپا مي‌شود. بدون گذاشتن ديده‌بان و مراقب، به خواب مي‌روند، و گاه در اثر غوغا و ازدحام و سوءتفاهمي، اسلحه بكار مي‌برند و افراد كاروان مجروح مي‌شوند.
كاروانيان روزانه، پنج الي شش فرسخ، راه طي مي‌كنند. فقرا در عقب كاروان حركت مي‌كنند و اغلب با صدقه و احسان ديگران، اعاشه مي‌كنند. ژوبر ضمن بيان مسافرت درباريان به اردوي سلطانيه، مي‌نويسد: «در ميان اين جمعيت مختلف الشكل و گوناگون، زناني ديده مي‌شدند كه يا در تخت روان سربسته نشسته و يا در پالگيهايي كه به طرفين شتري بسته بود جاي گرفته بودند. عده‌اي از زنان هم، مانند مردان، سوار بر اسب حركت مي‌كردند. دسته اخير چادر سفيد بزرگي بر سر كشيده بودند بطوريكه از دور مانند اشباح جلوه مي‌كردند.» «2»
سرهنگ دروويل، درباره راههاي ايران در عهد فتحعليشاه، چنين مي‌نويسد: «ايران فاقد راههاي شوسه مي‌باشد، و ايرانيان براي حمل باروبنه، فقط از شتر و استر استفاده مي‌كنند. اما در چند سال اخير، توپخانه واقعي منظمي كه با اسب كشيده مي‌شود، جانشين توپهاي كم‌قدرت سابق يا زنبوركها شده و به مرمت و توسعه شاهراهها پرداخته‌اند. جاده‌هاي وسيع غالبا به جبهه‌هاي جنگ ختم مي‌شود.» «3»

وضع راهها در عهد قاجاريه‌

مطالعه سفرنامه سولتيكف، كه در عهد محمد شاه قاجار از روسيه به ايران آمده است، مشكلات مسافرت را تا قبل از تعميم وسايل جديد موتوري بخوبي نشان مي‌دهد. او با اينكه مأموريت رسمي داشت، در طول مسافرت، بيداري، گرسنگي و ناراحتيهاي گوناگوني تحمل كرده است. وي ضمن توصيف مسافرت خود در حدود قفقاز، مي‌نويسد: «در حالت نااميدي، بيجان افتاده بودم؛ و در حالتي كه خود را در روي تختخواب يا بهتر بگويم بستري پاره انداختم، بيهوش، تا پاسي
______________________________
(1). ر ك: مالك و زارع در ايران، پيشين. (متن و حاشيه) ص 259- 258.
(2). ر ك: ژوبر، مسافرت به ارمنستان و ايران. ترجمه محمود هدايت، ص 366 و 374 (به اختصار).
(3). سفرنامه دروويل، پيشين. ص 11 (به اختصار).
ص: 593
از روز گذشته، روي آن مانديم. اسبها را يراق كرده بودند، مرا بجانب تفليس آوردند.
در ايستگاه بعدي، همان داستان تكرار شد؛ اسبي نبود، مجبور شدم پنج ساعت در اتاقي خالي بمانم. بالاخره وسايل ادامه راه را بدست آوردم و بزودي تفليس را از دور مشاهده نمودم، ولي افسوس! چقدر به تفليسي كه در عالم خيال مي‌پروراندم شباهت كمي داشت! اين تنها اثر گرسنگي، گرما و تمام ناراحتيهايي كه از آن رنج برده بودم نبود.» «1»
سولتيكف ضمن توصيف مسافرت خود از تفليس به ارس، در وصف اتاق خواب خود، مي‌نويسد: «من با اضطراب كامل متوجه شده بودم كه سقف اتاق پر از تار عنكبوت است و در اين‌باره قبل از آنكه به رختخواب بروم، با نوكر باوفاي خود مشورت كردم. فكر كردم كه نخستين ضربه جارو آنها را در سراسر خانه پراكنده خواهد ساخت. از ترس آنكه مبادا آنها بيدار شوند بدون صدا خوابيدم. اما با وجود بجا آوردن اين احتياط، در ميان خواب، يك قطره مايع سردي روي دستم چكيد! آيا زهر رتيل است؟» «2»
سولتيكف و همراهان پس از فرسنگها طي طريق، قبل از رسيدن به ايروان، به خانه‌اي مي‌رسند كه از لحاظ آرايش و تزيينات جالب بود، ولي آسايش و راحتي مسافر را تأمين نمي‌كرد: «اتاقي كه مرا بدان راهنمايي كردند، باعث تعجب مطبوعي شد. ديوارهاي پوشيده از رنگ و روغن به سبك ايران، از طلاكاري و گل و بوته برق مي‌زد. بخاري در يك هلال زيبا فرومي‌رفت و يك پنجره بزرگ و منقش از جامهاي شيشه رنگي، تقريبا تمام وسعت يك ديوار اين مسكن زيبا را مي‌گرفت. با اين حال، باستثناي اين تجمل زيبا كه تنها براي چشم بود، اين عمارت ابدا راحت نبود.» «3»
سولتيكف در آغاز زمستان از تهران بجانب روسيه حركت مي‌كند. در برگشت نيز، وي با مشكلات فراواني روبرو مي‌شود. در خرم دره، برودت هوا زياد مي‌شود. در خانه‌اي كه مسكن گزيده بود «درهاي اتاقها بزحمت جفت مي‌شد و سوراخهايي كه در ديوارها كرده بودند بجاي پنجره بود، بطوريكه با وجود آتش زيادي كه در بخاري شعله مي‌زد، و نمدهايي كه بوسيله آنها كوشش كرده بودند سوراخها را ببندند، و با وجود پوستين عالي خودم، نتوانستم خود را نه از باد و نه از سرما حفظ كنم. شمعها خاموش مي‌شد و دود اتاق را پر مي‌كرد.
فردا صبح اين خبر ناگوار به من رسيد كه باد غفلتا بحدي شديد شده و برف بقدري فراوان است كه تمام آثار راه از بين رفته. مصمم شدم كه همراهان خود و اسبها و اثاثه را رها كنم و بقيه راه را بهمراهي يك مهتر ارمني، با اسبهاي پست بروم. باين ترتيب، چهار روزه مي‌توانستم به تبريز برسم. چنانكه مي‌خواستم با وسايل مسافرت معمولي اين راه را بروم مي‌بايست اين راه را پانزده روز يا بيشتر طي كنم. راههايي كه در تابستان يك ساعته مي‌توان رفت، غالبا در زمستان يك روز تمام لازم است. در قفقاز هر آن بيم آن بود كالسكه سفري مر كه با ده يا 12 اسب و چند جفت گاو كشيده مي‌شد و سي تا چهل مرد آن را نگهداري
______________________________
(1). مسافرت به ايران، پيشين. ص 35- 34 (به اختصار).
(2). همان. ص 43.
(3). همان. ص 50.
ص: 594
مي‌كردند، در ته پرتگاه بيفتد. خود من در يك سورتمه كه با پوست درخت ساخته شده بود و شش اسب آن را مي‌كشيدند، مي‌رفتم.» «1»
وضعي از يك كاروانسرا در عهد محمد شاه قاجار: سولتيكف پس از ورود به ناحيه عراق (اراك)، به كاروانسرايي قدم مي‌گذارد كه از سنگ‌تراش ساخته شده ولي در حال خرابي است.
«در آنجا از دري هلالي شكل كه به حياطي باز مي‌شد، وارد شديم. در انتهاي يك پلكان تاريك و مارپيچ، ايواني بود كه چند در كه پرده‌هاي منقش رنگارنگ داشت، بر آن باز مي‌شد. پس از مشاهده منزل موقتي كه براي من تهيه كرده بودند، نتوانستم از اظهار عدم رضايت به مهماندار خويش خودداري كنم. رئيس كاروانسرا كه پيرمردي با چهره مكروه بود، اظهار داشت كه براي جا دادن به ما، تمام دخترهاي جوان پنج خانواده مختلف را در يك انبار مجاور اين اتاقها جمع كرده است.
در آن زمان كه تصور مي‌كردم مالك آن منزل هستم، براي آنكه قبل از خوابيدن چيزي بخوانم شمعي روشن كرده بودم. ناگهان با تعجب بسيار مشاهده كردم ديوار مرطوبي كه در مجاور آن نشسته‌ام، حركت مي‌كند. خطاي باصره نبود؛ تعداد بيشماري حشرات ترسناك بودند. وحشتزده مدتي ميخكوب در سرجاي خود ماندم ولي بزودي بر ترس غلبه كردم. بكمك دستها از پلكان باريك پرتگاه مانند گذشتم. پاي من به اشخاصي كه آنجا خوابيده بودند مي‌خورد و سگهايي كه همسايگان را نگاهداري مي‌كردند با عوعو خود مرا تعقيب مي‌كردند.
سپيده‌دم مهماندار و صاحب كاروانسرا با عجله بسوي ما آمدند تا ثابت كنند اتاقي كه از آن شكايت داشتم بسيار عالي است و گفتند خود شاه عباس چندين بار آنجا خوابيده است.
اين امر مرا قانع نكرد. وضع من در دهكده‌هاي كوچك و فقيري كه دو شب بعد به آنجا رسيدم، تا حدي بهتر بود. بالاخره پس از تحمل انواع خستگي به زنجان رسيديم» «2»
حاجي‌بابا اصفهاني، طرز مسافرت و وضع كاروانها را در حدود 150 سال قبل، چنين توصيف مي‌كند: «كاروان در اوايل بهار حركت مي‌كرد. ما هم بتدارك سفر پرداختيم.
عثمان آغا براي خود قاطري خريد تنومند و يورغه و براي بنده يابويي كه علاوه بر من، قبل منقل و آبداري و خرت‌وپرت من هم در تركبندش بود. غلامي هم داشت كه هم فراش بود و هم آشپز و هم مأمور بار كردن و پايين آوردن بنه. استري هم براي او كرايه كرد كه علاوه بر او، مفرش، لحاف و دوشك و قالي و آشپزخانه را هم بر او حمل كرديم. بر استر ديگري نيز يك جفت يخدان بار كرديم كه هست‌ونيست ارباب همه در آن بود.
همينكه كاروان حاضر شد، سرشماري كردند و معلوم گرديد كه عبارت است از دويست نفر شتر و پانصد رأس اسب و استر كه همه حامل امتعه گرانبهاي عراق بودند.
اعضاي كاروان از بازرگانان و نوكرها و گماشتگان و چارپاداران و يتيم و چاروادار، كم‌وبيش،
______________________________
(1). همان. ص 109- 108 (به اختصار).
(2). همان. ص 64- 62 (به اختصار).
ص: 595
به 150 نفر مي‌رسيد. در حدود پنجاه نفر هم زوار امام رضا همراه قافله بودند.
در اين قبيل مواقع، يراق و اسلحه از واجبات است. حتي عثمان آغا يراق كرد؛ تفنگي بلند از چپ براست به شانه، بغلطاقي ساغري در زير بغل، كيسه كمري با دبه‌هاي ساچمه و باروت و كيفهاي چرمين و شاخ دهنه و وزنه و گلوله‌دان همه در ميان، دو پيشتو با شمشيري سركج در كمر، غرق سلاح شد. غلام سياه نيز شمشير نيم‌شكسته‌اي و تفنگ بي‌چخماق دست و پا كرده سياهي لشكر گرديد.
بدون هيچ چشم زخمي، به تهران رسيديم. براي استراحت خود و چارپايان و هم بمنظور اينكه بر همراهان بيفزاييم، ده روز در آنجا لنگ كرديم. مي‌دانستيم كه منازل خطرناك پر دور نيست و قبيله‌اي از تركمانان ياغي راه مشهد را بريده‌اند. اول، بياباني نمكزار و از آب و گياه بي‌آثار نمودار گرديد. چنين بيابان خشك و سوزاني را با منازل كوتاه پيموديم. هر وقت به آبادي نزديك مي‌شديم يا به قافله‌اي برمي‌خورديم، چاوشان پيشاپيش مي‌تاختند و با گلبانگهاي جانگزا، دوالها را به نقارهايي كه از قربوسهاي زين اسبان آويخته بودند مي‌نواختند و غلغله برپا مي‌ساختند. در ميان كاروانيان، روز همه روز، صحبتي كه در ميان بود همان حديث تركمانان بود.
به دل گرمي عدت ياران و كثرت كاروانيان و با اميدي كه به مباركي و ميمنت نيت زوار رضا داشتيم، مدام، دم از مردي و لاف مردانگي مي‌زديم و به زبان حال، مي‌گفتيم: بگذار تا بيايند. بخدا اگر هزاران هزار باشند، بياري امام رضا، يكي از آنها سرزنده به گور نخواهند برد ... افسوس كه عاقبت آنچه آنهمه از آن مي‌ترسيديم بر سرمان آمد؛ اولا صداي تفنگي چند بلند شد و بلافاصله بعد از آن، گردوغبار زمين و زمان را تيره و تار ساخت. پاره‌اي گريختند و جمعي از پا درآمدند. گروهي بي‌صدا گريه مي‌كردند و دسته‌اي فغان و فرياد بلند ساختند كه يا امام غريب به فرياد غريبان برس. چاروادارها تنگ حيوانات را پاره كردند و بارها را به زمين ريختند و سوار حيوانات شده پا بفرار گذاشتند. ما نيز صيغه تسليم را جاري ساختيم. بناي تاراج را گذاشتند و چند دقيقه بعد، خود را مالك اموال و نفوس بسيار ديدند.» «1»
كاروانسرا: حاجي بابا اصفهاني وضع عمومي يك كاروانسرا را چنين توصيف مي‌كند:
«لنگه‌هاي بار جنس بازرگانان در اين‌سوي و آن‌سوي به زمين افتاده بود. و در هر گوشه، استر و شتر و چاروادارها و مسافرين و اشخاص بسيار ديگري با لباسهاي رنگارنگ، هاي‌وهوي كنان، سرگرم صحبت و اختلاط بودند. پاره‌اي چون مردگان روي زمين دراز كشيده و مشغول تماشاي رفت‌وآمد مردم بودند و گروه ديگر، بيخيال، با كفشهاي پاشنه تخته‌اي بروي سنگ فرش تندتند در حركت و گفت‌وشنود بودند. صورتها همه غمناك و درهم، سرها همه پر از سودا و معامله و حساب بنظر مي‌آمد.» «2»
در اين غزل طبيب اصفهاني، به مختصات راهها و مشكلات مسافرين اشاره شده است:
منزل بسي دور و به پا، ما را شكسته خارهاواماندگان را مهلتي، اي كاروانسالارها
______________________________
(1). حاجي باباي اصفهاني. پيشين. ص 13- 7 (به اختصار).
(2). همان.
ص: 596 آگه ز رنج باديه باشند واپس ماندگان‌محمل‌نشينان را چه غم باشد ز زخم خارها
هركس كه در اين كاروان، فهمد زبان عشق راداند كه در بانگ جرس، پنهان بود گفتارها «1» راهها: در شرح حال امير نظام گروسي، مي‌خوانيم كه وي «در سنه 1289، مراجعت به دار الخلافه نمود. به مرتبه امير توماني نايل، به وزارت فوايد عامه منصوب. و از لوازم اين مشغل، به تسطيح راه صعب المسلك لاريجان تابلده آمل مأمور شدند، و در مدت دو سال، در تسويه و تسطيح اين راه اهتمامات لازمه بعمل آورده و راهي بدان سختي و صعوبت كه عبور پياده نيز در آنجا بدشواري بود، بطوري كه كالسكه و عراده با كمال سهولت حركت نمايد، ساخته و آراسته گردانيدند؛ و بعد از فراغت از اين امر، معززا محترما مقيم دربار همايون، و همه‌وقت حاضر شوراي دولتي بودند.» «2» تاريخ اجتماعي ايران ج‌5 596 وضع راهها در عهد قاجاريه ..... ص : 592
كوب ناسزا: امير نظام در وصف مركوبي نامرغوب، چنين داد سخن مي‌دهد:
«به هر نهري كه مي‌رسيد به احتمال اين‌كه صاحبش حاجت به غسل ارتماسي دارد، يكمرتبه در آب مي‌خوابيد و بمحض اين‌كه چشمش به يك سربالايي مي‌افتاد، بملاحظه اين‌كه راكبش را خستگي و رنجي برسد، مثل ميخ بر زمين دوخته مي‌شد و قدم از قدم برنداشته به زبان حال، مي‌گفت:
گر به مغزم زني و گر دنبم‌كه من از جاي خود نمي‌جنبم.» «3» حيوانات اهلي و وحشي در ايران: به نظر ملكم، نيكوترين و پرفايده‌ترين حيوانات اهلي ايران شتر، استر و اسب است. گاو فقط براي زراعت در ايران بكار مي‌رود و بسيار نيست.
در مملكت خشك و كم محصول ايران، شتر بر همه جانوران ديگر ترجيح دارد. اين حيوان در عهد ملكم (دوران سلطنت فتحعلي شاه) در مناطق جنوبي مخصوصا در خراسان و سواحل خليج فارس بهترين وسيله حمل‌ونقل بوده. در خراسان غالبا شتر سرمايه اشخاص دولتمند است. در ساير نقاط ايران، از قاطر كه حيواني پرقدرت و متحمل است، استفاده فراوان مي‌كنند؛ مخصوصا در مناطق صعب و كوهستاني از اين حيوان بيشتر استفاده مي‌شود.
انواع اسب نيز در ايران مورد استفاده قرار مي‌گيرد. در 1800 ميلادي كه ملكم در ايران بود، مردي پاكت كاغذ را با يك اسب تركماني شش روزه از شيراز به تهران آورد. قيمت اسب، برحسب نوع آن، از سي تومان تا دويست تومان تغيير مي‌كند. با اينكه تأمين غذا و بعضي از البسه مردم ايران فقط از گوشت و پشم گوسفند ميسور است، كشاورزان ايران دقت كافي در راه اصلاح نژاد و تربيت اين حيوان نشان نمي‌دهند.
سگ اگرچه در مذهب اسلام ناپاك و نجس است، لكن بسبب صفات حسنه كه در اين جانور باوفاست، در ايران مانند ساير بلاد، به رفاقت بني نوع انسان اختصاص يافته است.
سگان، شبان رمه، پاسبان خيمه، رفيق شكار و يار غار ايشانند. در ايران كه بيشتر آن بيابان قفر است، جانوران وحشي چون شير، گرگ، شغال، روباه، خرگوش، گورخر، گوسفندوحشي و
______________________________
(1). مهدي سهيلي (گردآورنده)، گنج غزل.
(2). منشآت امير نظام حسنعلي خان گروسي، ص 8.
(3). همان. ص 60.
ص: 597
بز كوهي و آهو و انواع طيور در آن ديده مي‌شود. «1»

وضع راهها در عهد ناصر الدين شاه‌

مكتوبي از اعتماد الدوله به عضد الملك: مخدوما، از قراري كه مي‌شنوم، حالت و اوضاع مشهد و رفتار مباشرين خيلي بد شده است، و اكثر حركات مردم را شما مطلع نمي‌شويد، و بعضي را كه مخبر مي‌شويد از كثرت حجب و حيايي كه داريد ممانعت نمي‌نماييد. حاجي شهباز، مكاري تويسركاني كه از مشهد آمده بود، تفصيلي از رفتار ميرزا رضا قلي خان گمركچي، كه مال كرايه كردن براي حمل قورخانه را به او محول داشته‌ايد، حكايت مي‌كرد كه مال مكاري و مترددين را مي‌گيرد. اگر ضرور ندارد، تعارفي از صاحب مال مي‌گيرد و مالش را مي‌دهد. مثل اينكه خود حاجي شهباز، 24 مال داشته است، ميرزا رضا قلي گرفته است و سه روز نگاه داشته، بعد 24 تومان از حاجي شهباز گرفته و مالهاي او را داده است. و هركدام را براي حمل قورخانه لازم دارند، مالي هفتهزار و پانصد كرايه قرار مي‌دهند. هر اشرفي هزار دينار كسر دارد، و هر تومان هزار دينار صرف دارد. هر مالي پنجهزار و پانصد عايد مكاري بيچاره مي‌شود، و باز ده روز بايد راه برود و در آن راهها هم كه آذوقه نيست، كاه و جو مال خودشان را بايد از مشهد بردارند و به اين زحمت و مرارت بروند و برگشتن آنها هم تفصيلي دارد كه خدمت نواب والاحسام السلطنه نوشته‌ام.
اين يك راه مداخل و اسباب تاخت‌وتاز ميرزا رضا قلي است، و شما از روي عدم اطلاع برمي‌داريد و مي‌نويسيد كه امسال گمرك عمل نكرده است، و ضرر دارد؛ و همچنين كلانتر هم با ميرزا رضا قلي شريك و رفيق است، و اينگونه حركات و تعديات در شهر مي‌كنند و الواط و اشرار و مفسدين كه از شهر رفته بودند، همينكه حلم و حوصله شما را شنيدند و حجب و شرم حضور شما را ديدند، باز در شهر جمع شدند و بناي هرزگي و شرابخوري را گذاشته‌اند، و شما بهيچوجه در مقام تنبيه و سياست اشرار برنمي‌آييد. اغتشاش راهها و حول‌وحوش شهرها هم، كه خودتان تفصيلي نوشته بوديد كه بطرزي مغشوش است كه محمد صالح خان سركرده را با سواره‌اش يكمرتبه اسير كرده‌اند، به اين جهات، لازم دانستم يك نفر آدمي را كه جنبه نوكري داشته باشد و بتواند اشرار و مفسدين را تنبيه كند، آنجا بفرستم كه در خدمت شما باشد و به دستور العمل شما رفتار كند. فكر كردم اگر آدم بزرگي بفرستم شايد بطوري كه بايد، تمكين از شما نكند و اسباب سستي كار شما شود؛ لهذا عاليجاه حاجي شكر اللّه خان سرهنگ توپخانه را كه آدم خودم است و معروف شما هم هست، فرستادم كه در پهلوي شما باشد و در معني، آقا چماقلوي شما باشد و به فرمايش و دستور العمل شما راه برود و اشرار را تنبيه كند، و راهها را نظم بدهد و نگذارد در راهها و شهر اغتشاش و بينظمي روي بدهد. انشاء اللّه تعالي مي‌بايد كمال اهتمام نماييد و رفع اين اغتشاش شهر و راهها را بكنيد و هركس را مستحق تنبيه و سياست مي‌دانيد، به عاليجاه مشار اليه دستور العمل بدهيد تنبيه كند، و تا هنگام مراجعت نواب و الا مواظب باشيد بينظمي و اغتشاش در شهر
______________________________
(1). ر ك: تاريخ ايران، پيشين. ص 184- 183.
ص: 598
و اطراف روي ندهد. «1»- في شهر ذي حجه 1272 (مهر بيضي اعتماد الدوله پشت صفحه).

وضع راههاي ارتباطي در غرب‌

راههاي اروپا، نه تنها در دوران قرون وسطي بلكه در آغاز قرون جديده نيز، هموار و رضايت‌بخش نبود. در سراسر اروپا، بعضي از راههاي رومي كه يادگار دوران قدرت امپراتوري روميان است، از عهد كهن تا روزگار ما، همچنان باقي است. براي ساختن اين راهها بردگان و زحمتكشان آنقدر خاك را مي‌كندند تا به زمين سخت برسند و سپس با استفاده از آهك و قطعاتي از سنگهاي مكعب‌شكل و ساروج، جاده‌هايي محكم و بادوام بوجود مي- آوردند. عرض اين جاده‌ها از 10 الي 20 پا تجاوز نمي‌كرد. اولين راه در 311 قبل از ميلاد بين روم و كاپو «2» درست شد، و بعدها اين فعاليت دنبال گرديد و از شهر تاريخي روم، به كليه ممالك دست‌نشانده، 29 راه بزرگ ساخته شد و از بركت كار مداوم بردگان، نه تنها شهرهاي مهم ايتاليا بهم مرتبط گرديد بلكه روم با شهرهاي مهم كشور گل، انگلستان، آلمان، اسپانيا، آسياي صغير، عربستان و افريقاي شمالي مرتبط گرديد و به اين ترتيب در عهد كهن، حكومت روم موفق گرديد 90 هزار كيلومتر راه بسازد و براي نخستين‌بار، در اروپا شبكه مرتبي براي حمل‌ونقل بار و مسافر ايجاد نمايد كه به قول پيرروسو، از هر حيث با آنچه در ابتداي قرن گذشته در اروپا معمول بود برابري مي‌كرد. هركس گذرنامه‌اي در دست داشت، مي‌توانست در كالسكه‌هاي پستي بنشيند. و عينا مانند سرويسهاي دليجان اروپايي در قرن نوزدهم، اين كالسكه‌ها، منزل‌بمنزل، پستچي و اسبهاي خود را عوض مي‌كردند.
ولي جاده‌هاي اروپايي حتي تا قرن هيجدهم، صورت خوبي نداشت. «اگر لويي چهاردهم تصميم به مسافرت مي‌گرفت، بلافاصله كولبر دستور مي‌داد، با تعجيل بسيار، جاده‌هايي را كه موكب پادشاهي مي‌بايست از آن عبور كند آماده حركت كالسكه‌ها سازند. بايد هرچه زودتر مواضع فرورفته و گودالها را با ريگ و سنگ پر كنند و اگر ريگ و سنگ در محل ناياب است به اين منظور، چوب و خاك بكار برند. يگانه وسيله حمل‌ونقل كه بكمك آن مي‌توانستند از اين نوع موانع و ناراحتيها احتراز كنند، اين بود كه بر پشت اسب سوار شوند. ليكن مسلما در مواردي كه مردم مجبور بودند با خانواده خود مسافرت كنند، مي‌بايست رضا به قضا دهند و با كالسكه مسافرت كنند ... و در سال 1551، روزي 25 كيلومتر مسافت طي كنند.
اما كالسكه هم ناياب بود، و در سال 1658 رويهمرفته 10 كالسكه در پاريس وجود داشت. با وجود آنكه در ساختمان كالسكه‌ها اصلاحات بعمل آورده بودند، باز هم استحكام آنها بازيچه دست‌اندازهاي عميق جاده‌ها يا في المثل سنگهايي بود كه از وسط راه سر درمي‌آوردند. گذشته از آن، امنيت و سلامت مسافران اين كالسكه‌ها همواره در معرض تهديد راهزناني بود كه در گوشه جنگلها، تپانچه در دست، كمين مي‌كردند و منتظر فرصت بودند.» «3»
______________________________
(1). ر ك: مجله بررسيهاي تاريخي. سال پنجم، شماره 3، ص 291 ببعد.
(2).Capou
(3). تاريخ صنايع و اختراعات، پيشين. ص 216- 215 (به اختصار).
ص: 599
براي مردم عادي، يعني طبقه متوسط و محروم، استفاده از كالسكه‌ها كه تجمليترين وسايل حمل‌ونقل بود، امكان‌پذير نبود؛ لذا ناگزير بودند كه از وسايل حمل‌ونقل عمومي يعني دليجانها استفاده كنند. دليجان عبارت از دستگاه عظيم و وزيني بود كه بوسيله چندين اسب كشيده مي‌شد و بعلت هموار نبودن جاده‌ها و نداشتن فنر و نشيمنگاه نرم و مجهز، مسافرت با اين وسيله سخت دشوار بود.
ادموند فارال، ضمن توصيف زندگي روزمره فرانسويان در عصر سن‌لويي، از زبان يك شاعر فرانسوي قرن سيزدهم ميلادي، مشكلات و خطرات گوناگوني را كه مسافرين با آن مواجه مي‌شدند توصيف مي‌كند: «همينكه مسافري به كاروانسرا يا مهمانخانه نزديك مي‌شد، فورا دلالها به سراغ او مي‌آمدند و از شهر و ديار او مي‌پرسيدند. براي فريب دادن او، خود را همشهري او معرفي مي‌كردند، و چند تن از سنيورها و شخصيتهاي محلي را نام مي‌بردند. وقتي كه مسافر تازه وارد را كاملا فريب دادند او را به محل موردنظر مي‌بردند.
مهماندار برخلاف مواعيد قبلي، نه محل مناسبي در اختيار مسافر مي‌گذاشت و نه خوراك و مشروبات خوبي به او مي‌داد، و غالبا همينكه مسافر خسته و كوفته به خواب راحت مي‌رفت، تمام اثاثه و دارايي او را بسرقت مي‌برد؛ بطوريكه مسافر بيچاره صبح كه برمي- خاست خود را بدبخت و پاكباخته احساس مي‌كرد. اين، وضع مسافريني بود كه پياده مي‌رفتند. آنها كه با اسب سفر مي‌كردند با دشواريهاي بيشتري مواجه مي‌شدند؛ زيرا از مسافر اسب‌دار در مهمانخانه‌ها پول بيشتري مطالبه مي‌كردند؛ علوفه و جو اسب او را مي‌دزديدند و گاه حيوان را معيوب مي‌كردند تا صاحب آن مجبور شود آن را بفروشد و حيوان ديگري خريداري نمايد.» «1»
اين بود شرح مختصري از وضع عمومي راهها و وسايل حمل‌ونقل در اروپا. اكنون بيمناسبت نيست وضع بحر پيمايي و سير تكاملي كشتيراني را در غرب نيز مورد مطالعه قرار دهيم. بعقيده پيرروسو، احتمال دارد كه كشتي مدتها قبل از ارابه اختراع شده باشد؛ زيرا تهيه قايق بوسيله ايجاد حفره‌اي در داخل تنه درخت، بمراتب سهلتر از ساختن ارابه است كه ايجاد محور چرخ و خود چرخهاي آن خالي از اشكال نيست. علاوه بر اين، راههاي دريايي غالبا خيلي كوتاهتر و عمليتر از راههاي زميني است. استفاده از كشتي را نمي‌توان به قوم يا ملت مخصوصي منسوب كرد. مدارك تاريخي نشان مي‌دهد كه مصريان قايقهايي مي‌ساختند كه بوسيله عده‌اي پاروزن حركت مي‌كرد. مردم فنيقي قايق گوشه‌دار مصري را اصلاح كردند؛ طول كشتي به بيست متر بالغ شد. فنيقيها كه هم صنعتگر هم بازرگان، هم دريانورد و هم راهزن دريايي بودند، بوسيله اين كشتيهاي تكامل يافته، در سراسر مديترانه بحركت درآمدند و بالاخره پس از عبور از اقيانوس اطلس، با مردم جنوب غربي انگلستان، روابط تجاري برقرار كردند. فنيقيها با استفاده از جهت اصلي وزش باد، با اينكه قطبنما و نقشه دريايي نداشتند، بكمك ستارگان آسمان، سمت حركت خود را تشخيص مي‌دادند.
پس از چند قرن، يونانيها در دوران عظمت خود، با استفاده از تجارب فنيقيها،
______________________________
(1). محسن غروي، زندگي روزمره در عصر سن‌لويي، پيشين. (قبل از انتشار).
ص: 600
كشتيهاي بزرگتري ساختند كه گاهي طول آنها از چهل متر تجاوز مي‌كرد. بالاخره عظيمترين كشتيهاي عهد عتيق، به فرمان هيرون دوم پادشاه اسكندريه، به دريا انداخته شد. اين كشتي حجمي برابر پنجهزار بشكه داشت و غير از مسافرين خود 3900 تن بار اضافي حمل مي‌كرد و غير از 600 نفر كارگري كه همراه داشت، همواره سيصد تن از جنگجويان از آن مراقبت مي‌كردند. اين كشتي با اين قدرت و تجهيزات، فاصله بين اسكندريه و سيراكوز را در 6 تا 7 روز مي‌پيمود.
اكنون كه از سير تكاملي كشتيراني در دنياي قديم اجمالا آگاه شديم، وضع دريا- نوردي را در دوره قرون وسطي، مطالعه مي‌كنيم.

نيروي دريايي اروپاييان در قرون وسطي‌

سيادت بر دريا: پيرروسو مي‌گويد: «خوب است كه در ابتداي قرن چهاردهم ميلادي، يك نظر اجمالي و كلي بر فعاليت تجارتي بيندازيم كه رواج فلزات با شدت بسيار در پيشرفت آن مؤثر واقع شده بود.
در اين هنگام، اروپا مطلقا صورت مجموعه ساكني را نداشت و بعكس همچون لانه مورچه‌اي بود كه در هر سوي آن حركات و جريانات فراوان برقرار بود. حتي مي‌توان مدعي شد كه همه‌كس به «درد حركت» مبتلا شده بود: در تمام طول جاده‌هاي اروپا رهبانان، شواليه‌ها، جواناني كه از خانواده‌هاي بزرگ بودند، ماجراجويان و تجار در پي زيارت يا رسيدن به فلان بازار مكاره يا اجتماع مردان جنگي حركت مي‌كردند. همراه با حركت افراد، انتقال مال التجاره نيز انجام مي‌گرفت. بر روي جاده‌هايي كه هنوز كاملا شكل راه به خود نگرفته بود، كاروانهاي حيوانات كه مواد غذايي حمل مي‌كردند ديده مي‌شدند.
مصنوعات سنگين‌تر و دست و پاگير، غالبا از روي آب، اعم از طريق دريايي يا رودخانه‌اي حمل مي‌شد. بجاي حالت ركود و توقفي كه قبل از سال هزار ميلادي در جامعه اروپايي غربي ديده مي‌شد، اكنون در تمام اين قاره، حالت هيجان و حركات شديدي بوجود آمده بود كه ضمن آن، مكرر، مردان جنگي و سوداگران با يكديگر برخورد مي‌كردند.
در ميان اينها، فن تجارت صورت تشكيلاتي به خود گرفت. در نزد لمبارها «1» انواع سفته و برات براي دادوستد معمول گرديد و هنديها و بلژيكيها در زمان جنگهاي صد ساله راهها و قواعد تجارت بين المللي را بنيان گذاردند. اينطرف و آنطرف، اولين تجار ثروتمند مؤسسات صنعتي را تحت اداره خود درآوردند و پيشقدم تشكيلات سرمايه‌داري شدند. از رفت‌وآمد مداوم كشتيها، فن تجارت نتيجه شد و اين فن بنوبه خود، ثروت و سرمايه‌داري را ايجاد كرد.
اما هنوز از اين لحاظ اروپا بمراتب از مشرق‌زمين عقب‌تر بود؛ زيرا در تمام طول امپراتوري وسيع سلطان مغول، قوبيلاي، دستگاه اداري و تجاري مهمي مشغول بكار بود كه از حيث اهميت و عظمت، قابل مقايسه با دستگاه اروپايي نبود: در طول تمام جاده‌هاي اين امپراتوري، به فواصل معين و منظم، مراكزي تأسيس شده بود كه مسافرين مي‌توانستند در آنها اسب و راننده و منزل و غذا به دست آورند. مي‌گويند كه در بعضي از اين مراكز، در آن
______________________________
(1).Lombards
ص: 601
واحد، تا حدود چهارصد حيوان سواري يا باركش موجود بود. پيغامهاي فوري بوسيله سواران بادپا انتقال مي‌يافت.
اروپا مي‌بايست زحمات بسيار بكشد تا عقب‌ماندگي خود را نسبت به آسيا جبران سازد و برخلاف آنچه كه ممكن است به تصور بسياري از اشخاص درآيد، راه دريايي براي امر تجارت، بمراتب، مطمئنتر و كم‌خرجتر از راه زميني بوده است.
با وجود اينكه دزدان دريايي فراوان بودند، باز هم مال التجاره و راههاي دريايي كمتر در خطر هجوم راهزنان قرار مي‌گرفت.
قوه محرك كشتيها، يعني باد، قيمتي نداشت و به مفت حاصل مي‌شد و مال التجاره‌اي كه ممكن بود حمل كرد بمراتب بيش از آن بود كه مي‌توانستند بر دوش كارواني از استران قرار دهند. قسمت اعظم جنگجويان صليبي از راه دريا عازم شدند و نيز حمل‌ونقل دريايي بود كه ثروت بيكراني نصيب شهرهاي ژن «1» و ونيز كرد.
در حدود سال هزار ميلادي، وايكينگها (ساكنين بومي شبه جزيره اسكانديناوي) در حالي كه بر كشتيهاي سريع السير خود سوار بودند، ناگهان در يكي از نقاط اروپا ظاهر مي‌شدند و با سرعت بيمانندي، هجوم مي‌آوردند و حتي تا قلب فرانسه را غارت مي‌كردند و ناپديد مي‌شدند؛ و چون در فن دريانوردي بيهمتا بودند، بي‌آنكه صدمه‌اي ببينند باز- مي‌گشتند.
نيروي دريايي جنگي، بخصوص، از كشتيهايي تشكيل مي‌شد كه با كمك پارو حركت مي‌كردند و بنابراين، اهميت چنداني به وزش باد نمي‌دادند. بعكس، ناوگان تجارتي كه مي‌بايست فضاي وسيعي را به حمل مال التجاره اختصاص دهد، از بادبان استفاده مي‌كرد.
طول اين كشتيها هيچوقت از 36 متر تجاوز نمي‌كرد و بر آنها بادبانهايي كار گذاشته شده بود كه به بادبان لاتن معروف بودند و شكل مثلث داشتند. كم‌كم، طي قرن چهاردهم ميلادي جرأت كردند و دكل دومي بر كشتي افزودند و در حدود سال 1500، دكل سومي نيز نصب نمودند و در همين اوقات بود كه روشهاي بحر پيمايي اقوام نورمان را از نزديك مورد مطالعه قرار دادند. طبق قانون كشتيراني، براي هردو نفر، فضايي معادل يك متر و هشتاد و دو سانتيمتر در 65 سانتيمتر در نظر گرفته مي‌شد و هنگام شب، براي استراحت، مي‌بايست در خلاف جهت يكديگر بخوابند؛ بطوريكه سر يكي محاذي پاي ديگري قرار گيرد. هنگام روز، مجبور بودند بار و بسته و پتوهاي خود را به ديواره‌هاي كشتي بياويزند كه مانع عبور و مرور نگردد. فقط مقدار كمي گوشت بي‌چربي با خود حمل مي‌كردند و ميزان غذا بسيار كم بود، و ماهي نمكسود و حبوبات و سبزيهاي خشك اساس آن را تشكيل مي‌داد. حشرات بيشمار همه جا مي‌لوليدند، و رفع بديهيترين و لازمترين احتياجات، مسأله بزرگ و غم‌انگيزي بود. وقتي كه هوا بد بود و مجبور مي‌شدند كه تمام منفذها را مسدود كنند، هواي داخل كشتي متعفن و خفه‌كننده مي‌گرديد.» «2»
______________________________
(1).Genes
(2). تاريخ صنايع و اختراعات، پيشين. ص 152- 149 (به اختصار).
ص: 602

دريانوردي در قرون وسطي و قطب‌نما

«وقتي كه ساحل دريا از نظر محو مي‌شود، مسلما ديگر دريانوردي با وسايل تجربي حركت در امتداد ساحل امكان‌پذير نيست و بايد از روشهاي علمي استفاده كرد. اگر ملاحان براي مسافرتهاي دور دست خود راهنماي بزرگي همچون قطب‌نما در دست نداشتند، هرگز جرأت دور شدن از سواحل درياها را نمي‌كردند.
با ذكر نام قطب‌نما بار ديگر با اختراعي مواجه مي‌شويم كه تا پيدايش مدارك مخالفي، كشور چين مي‌تواند اولويت در اختراع آن را به خود منسوب سازد.
چنانكه مشهور است حتي در زمان سلطنت «چين» «1» (419- 265 ميلادي) در اين مملكت، براي يافتن سمت جنوب از عقربه مغناطيسي در «ارابه‌هاي مغناطيسي» استفاده كرده بودند؛ و آن عبارت از ارابه‌اي بود كه مجسمه كوچكي بر آن قرار داشت كه مي‌توانست در حول محور قائمي حركت كند و در داخل آن آهنربايي تعبيه كرده بودند بطوريكه آدمك مزبور تحت تأثير آن بطور خود كار همواره متوجه سمت جنوب مي‌شد.
اولين‌بار كه در مدارك موجود اروپايي از قطب‌نما گفتگويي مي‌شود مربوط به سال 1200 ميلادي براي كشور فرانسه، 1207 براي انگلستان، و 1213 براي ايسلند است. اين قطبنما كاملا بدوي بود و از پر كاهي تشكيل مي‌شد. عقربه مغناطيسي بر آن قرار داشت و مجموعه آنها را روي تشتك آبي مي‌گذاشتند.
در سال 1269، اصلاح عمده‌اي، بوسيله پي‌يرد و ماريكور «2» در آن بعمل آمد، عقربه مغناطيسي را بر محوري قرار داد و مجموعه آنها را در جعبه‌اي گذاشت و روي آن سرپوش شفافي قرار داد. اين سرپوش داراي درجات و تقسيم‌بنديهايي بود. در واقع، اكتشاف قطبنما دوران مسافرتهاي بزرگ دريايي را افتتاح كرد.» «3»

راههاي جديد ارتباطي در غرب‌

در فرانسه، از آغاز قرن هيجدهم، در مقام بازرسي و ترميم راهها و ساختن جاده‌هاي عريض برآمدند. جاده‌هاي مهم 60 قدم و راههاي ديگر از 36 تا 48 قدم عرض داشت. در سال 1716، دانيل ترودن «4» مدرسه مشهور پلها و جاده‌ها را تأسيس كرد، و مهندسين كه بتدريج از اين مدرسه بيرون آمدند، در راه اصلاح جاده‌ها تلاش كردند. در سال 1737 نگاهداري جاده‌هاي مملكت به دهقانان تحميل مي‌گرديد، و هر دهقان موظف بود كه در ظرف سال، 30 روز بيگاري كند.
در سال 1776، تورگو بيگاري دهقانان را لغو كرد و مهندسين مجبور شدند كه به ابداع روشهاي تازه بپردازند. براي بهتر شدن وضع راهها پس از پي كني، آنها را با قطعات سنگ مفروش مي‌كردند و بعدا با پتك و غلتكهاي سنگين، حتي المقدور، آنها را صاف و هموار مي‌ساختند. با اين حال، اين جاده‌ها با راههاي كنوني قابل قياس نبود.
طبق توصيف يونگ، يك ثلث از عرض اين جاده‌ها قابل كالسكه‌راني بود؛ ثلث دوم
______________________________
(1).Tsin
(2).Pierre de Maricourt
(3). تاريخ صنايع و اختراعات، پيشين. ص 156- 153 (به اختصار).
(4).D .Trudaine
ص: 603
آن عموما ناصاف و ناهموار و بالاخره ثلث آخري از علف پوشيده بود. در بدو سلطنت ناپلئون، سي هزار كيلومتر جاده در فرانسه وجود داشت، و حال آنكه مثلا در كشور اسپانيا فقط شش هزار كيلومتر جاده داشتند.
يونگ كه از جاده‌هاي فرانسه به نيكي ياد مي‌كند، از خرابي وضع راههاي انگلستان شكايت مي‌كند و معتقد است كه مسافرين آن سرزمين ممكن است در اثر ناهمواري راهها سروگردن يا دست‌وپاي خود را از دست بدهند. در اين ايام كه هنوز دستگاههاي حمل‌ونقل موتوري بوجود نيامده بود، بنابه حكايت يونگ، چند سال قبل از انقلاب فرانسه، در جريان طي 60 كيلومتر مسافت بر روي جاده‌هاي فرانسه، وي: يك درشكه يك اسبه و يك دوجين گاري و ارابه‌هاي مختلف و چند زن پير كه سوار الاغ بوده‌اند ديد و بس.
در اين ايام، بهترين وسايل حمل‌ونقل در اروپا دليجان بود. دليجان ارابه سنگيني بود كه وزن آن به 5 تن مي‌رسيد و معمولا آن را به رنگهاي درخشان و مخصوصا رنگ زرد منقوش مي‌كردند. در داخل اين دستگاه، چندين نيمكت يا اتاقك كوچك نصب مي‌شد كه رويهم پانزده نفر در آن جا مي‌گرفتند. كشش دليجان بوسيله 5 اسب بعمل مي‌آمد، و راننده آن كه كلاه آبي‌رنگ بر سر داشت، سعي مي‌كرد كه با حداكثر سرعت حركت كند. هنگامي كه دليجان وارد دهكده‌اي مي‌شد، غريو شيهه اسبها و سروصداي زنگوله‌ها و آهن‌آلات ارابه و فحش و ناسزايي كه راننده نثار اسبها مي‌كرد، انقلابي در دهكده بوجود مي‌آورد. مردم بيكاره و كودكان بسوي آن مي‌آمدند، پنجره خانه‌ها باز مي‌شد، و بيوه‌زنان گوشه‌نشين و زنان خانه‌دار به تماشا مي‌آمدند، و دختران جواني كه حدمت ميكده‌ها را انجام مي‌دادند و گونه‌هاي قرمز داشتند، خندان و خوشحال، به استقبال مسافران مي‌رفتند.
در زمان لويي فيليپ (1850- 1773) باربري و مسافربري با دليجان رونق داشت.
در آن زمان، در كشور فرانسه 1400 كاروانسرا براي توقف و مال عوض كردن پستها و پذيرايي مسافران وجود داشت، و دليجانهاي پستي در هر سال 6 ميليون فرسنگ مسافت طي مي‌كردند. از شهرهاي بزرگ، مانند پاريس و بوردو و ليون، هر روز كالسكه‌اي به شهرهاي مجاور مي‌رفت.
در انگلستان، هر روز بطور متوسط، سيصد ارابه پست و مسافربري بحركت درمي‌آمد، و مسافتي معادل 10 هزار كيلومتر راه را طي مي‌كرد.
در روسيه، مؤسسات حمل‌ونقل تحت نظر دولت اداره مي‌شد و وضع مرتبي داشت.
مسافرين مي‌توانستند در محلهاي تعيين شده كالسكه‌ها يا ارابه‌هايي كه روي برف مي‌لغزيدند اجاره كنند. اين ايستگاهها از هر جهت منظم بود.
در پايان نيمه اول قرن نوزدهم، يعني زماني كه اولين راه‌آهنها در ممالك اروپايي و امريكايي گسترده مي‌شدند، سرعت انواع دليجان در اثر اصلاحات اساسي، پيشرفت شاياني كرده بود؛ بطوري كه در سال 1848 به 5/ 9 كيلومتر در هر ساعت رسيد. سرعت سير دليجانهاي پستي به 16 كيلومتر در ساعت مي‌رسيد. «1» اختراع لكوموتيو اساس حمل‌ونقل و بطور كلي
______________________________
(1). تاريخ صنايع و اختراعات، پيشين. ص 422- 417.
ص: 604
وضع اجتماعات بشري را دگرگون ساخت. حمل‌ونقل برخلاف گذشته منظم شد و مسافرين مي‌توانستند ساعات ورود و خروج خود را دقيقا معين كنند. حمل اشياء سنگين بوسيله راه‌آهن ميسر گرديد. دهات دورافتاده در جريان عمومي مدنيت جديد قرار گرفتند. گسترش راه‌آهن، اهل فن را وادار كرد كه در ساختمان طبيعي زمين تغييراتي بدهند و براي عبور ترن از اقصر فاصله، در جسم زمين اعمال جراحي انجام بدهند، و دره و مسيلها را با پلهاي عظيم ناديده بگيرند.
راه‌آهن نه تنها محصولات مادي بلكه نتايج فكر بشر يعني كتاب را به دورترين نقاط جهان رسانيد. به اين ترتيب، مي‌بينيم كه در اروپا تا اواسط قرن نوزدهم، وضع راهها اختلاف زيادي با شرق نداشت؛ تنها پس از كشف قوه بخار و استفاده از لكوموتيو، وضع حمل‌ونقل و مسافرت در خشكي و دريا دگرگون شد.

وضع راهها در عهد ناصر الدين شاه‌

رضا قلي ميرزا در سفرنامه خود، وضع دلخراش راهها را در اواخر عهد قاجاريه، توصيف مي‌كند: «ملا علي محمد حرامزاده كه دندان خود را چون گرگ گرسنه بجهت آن زوار بيچاره تيز كرده بود ...
جمعيت الوار را دور كاروانسرا نگاه داشته زوار را گرفته و آن بيچارگان را عريان نمود.
هرقدر كه ايشان عجز و الحاح بظهور رسانيدند، فايده نبخشيد. جميع اساس و لباس آن جماعت را تمام و كمال، ضبط و تاراج نمود. بيچاره زوار، برهنه و زار، روي به شيراز روان گشتند.» «1»
سفر مكه: رضا قلي ميرزا در سفرنامه خود، صمن توصيف كاروان حاج در راه شام، از ناامني و بي‌آبي و ديگر مشكلات اين سفر مذهبي سخن مي‌گويد و مي‌نويسد كه در طي راه، پس از تجسس بسيار، چند گودال آبي به نظر رسيد. «چگونه آبي كه انسان از شدت تعفن آن آب، از پنجاه قدمي آن عبور نتوانستي كرد. خود اعراب باديه‌نشين قوه آشاميدن آن آب را نداشتند. آن شب، الي صبح، احدي آب ننوشيد. كار به مرتبه‌اي رسيد كه خلق نزديك به هلاكت رسيدند؛ لابد شده از آن آب آشاميدند- پناه بر خدا كه چگونه آبي بود چهار منزل راه آمديم.
تمامي از شترها فرود آمده در تفحص آب برآمدند. پس از تفحص بسيار، قليل آب بارشي در زمين پستي جمع شده بود و دو شغال در آب افتاده و مردار گشته بودند. چون اين حال را خلق مشاهده نمودند، آب را نخورده و مراتب را به عرض جناب آقاي سيد نظر اللّه مازندراني رسانيدند. جناب ايشان حكم بر خوردن آن آب نجس فرمودند.» «2»
وي در جاي ديگر، مي‌نويسد در راه رسيدن به شط فرات، بار ديگر مواجه با بي‌آبي شديم. هفت تن با اسبهاي خود، در جستجوي آب به اين طرف و آن طرف رفتند، و هيچيك مراجعت نكردند. سپس مي‌نويسد: حال تحرير كه صبح بيست‌ونهم است، هنوز آب نرسيده؛ قيامتي در بيچارگان حاج برپاست كه نهايت ندارد. تيمور ميرزا از تشنگي قريب به هلاكت است.
به در هر چادري كه بجهت شربت آبي مي‌رود جواب يأس مي‌شنود باري:
زين تشنگان هنوز به عيوق مي‌رسدفرياد العطش ز بيابان كربلا «3»
______________________________
(1). سفرنامه رضا قلي ميرزا نوه فتحعلي شاه. به كوشش اصغر فرمانفرمايي قاجار، ص 142- 141.
(2). همان. ص 190- 189 (به اختصار).
(3). ر ك: همان. ص 193.
ص: 605
رضا قلي ميرزا در راه بيروت، از بارندگي فراوان گل و باطلاق و باد و سرما رنج فراوان مي‌برد.» «1»
در دوره ناصر الدين شاه، سفارت انگليس در 16 ربيع الاول 1303 نامه مفصلي درباره لزوم احداث جاده جنوب و تأثير آن در توسعه تجارت از محمره تا تهران و كشتيراني در رود كارون، به وزارت امور خارجه نوشت و چنين توضيح داد: «اول چيزي كه لازم است اين است كه در همين طرق حاليه طوري ساخته شود كه باركش و عرابه بسهولت بتواند از آن عبور نمايد و بدينجهت حمل‌ونقل متاع زودتر و ارزانتر از حاليه شود ... الان باري را كه منتهي به پنجاه من به وزن تبريز باشد، بمدت پنجاه روز كرايه خرواري دوازده الي هيجده تومان، از بندر بوشهر به دار الخلافه مي‌توان حمل نمود. اگرچه دور نيست، آن جناب اعتقاد نفرمايند لكن بدبختانه چنين است كه از لندن به بوشهر كه مسافت راه چند هزار ميل است زودتر متاع مي‌رسد تا از بوشهر به تهران كه چند صد ميل است؛ در صورتي‌كه كرايه اين مسافت قليل سه برابر آن مسافت كثير است. با اين احوال محل تعجب نيست كه تجارت رو به تنزل و عمل ماليات اين قسم مغشوش و درهم باشد.»
نيكلسن شارژ، دافرا انگليس در تهران، ضمن نامه مزبور، در تقويت استدلال خود، مي‌گويد: «پول در ايران بي‌نهايت كم و تجارت رو به نقصان و انحطاط است. بنابراين خيلي لازم است كه نزديكتر و سهلترين راه در جايي كه حاصلخيزترين اقطاع مملكتي است، باز كرد و جاي شبهه نيست كه بهترين طرق راه محمره به تهران است كه از شوشتر و دزفول و خرم‌آباد و بروجرد و سلطان‌آباد و قم مي‌گذرد؛ و در هيچ راه ديگر، فوايد اين راه متصور نيست؛ و از بروجرد، شعبات ديگر از اين راه مي‌توان منشعب كرد و به كرمانشاهان و همدان برد.» «2»
نيكلسن در دنباله اين نامه از لزوم كشتيراني در روي كارون نيز سخن گفته است:
«چرا راضي نمي‌شوند بعوض اين منازل دورودراز، امتعه بتوسط كشتي حمل به اهواز و شوشتر شود؟» «3»
طرز مسافرت: براي آنكه خوانندگان بهتر و بيشتر به نحوه‌هاي مسافرت در ايران (قبل از رواج وسايل نقليه موتوري) واقف گردند، سطري چند از كتاب مخزن الوقايع تأليف سرابي را عينا نقل مي‌كنيم: «روز دوشنبه يازدهم شهر ذيقعدة الحرام سنه يكهزار و دويست و هفتاد و دو هجري، جناب ايلچي كبير (سفير كبير) معظم اليه، هنگام عصر در نياوران شميران، از حضور مهر ظهور حضرت اقدس ظلل اللهي روحنا فداه، مرخصي حاصل نموده منزل اول را قريه كن نمودند و تا روز جمعه نيز بجهت ناتمامي بعضي كارهاي خود و اجزاي سفارت در قريه مزبوره متوقف شدند. مقرب الخاقان آقا اسماعيل، پيشخدمت خاصه سلام، از حضور مبارك همايون مأمور به احوالپرسي جناب ايلچي كبير بوده به كن آمد و بعضي از صاحبمنصبان سفارت كبري نيز همراه مسيو نيكلا، مترجم اول سفارت فرانسه، از شهر آمده ملحق گرديدند.
يوم شنبه 16 شهر مزبور، از قريه مذكور حركت نموده بواسطه ناخوشي وباي
______________________________
(1). ر ك: همان. ص 252.
(2). فريدون آدميت، فكر آزادي و مقدمه نهضت مشروطيت ايران. ص 165- 164.
(3). ر ك: همان. ص 166.
ص: 606
قزوين، از راه علي شاه عوض كه مشهور به علي شهباز است روانه شدند. در قريه مزبور، حاج آقا محمد ملك التجار قزوين وارد شده و كاغذي نيز از مقرب الخاقان حسنعلي خان خويي كه وزير قزوين بود، رسانيد كه ناخوشي قزوين بالمره رفع شده و راه خارج ابهر شوره‌زار و هواي غيرسالمي دارد؛ جناب ايلچي از راه قزوين، تشريف بياورند.
جناب معظم اليه نيز دعوت او را قبول نموده، به ملاحظه شوره‌زار بودن آن راه، و ضايع گرديدن پاهاي اسبان شاهي- كه برسم ارمغان به اعليحضرت امپراتور فرانسه مي‌بردند- بنا گذاشتند كه از راه قزوين روانه شوند. بعضي از تجار و معتبرين قزوين به استقبال آمده و بعضي تعارفات از قبيل قند و چايي و حلويات همراه خود آورده بودند؛ حسب الفرمايش جناب ايلچي، تقسيم بر صاحب‌منصبان سفارت و به عاليجاه مسيو نيكلا و مسيو فكتي «1» گرديد، و از آنجا فردا سوار شده وارد شهر شدند. چادرهاي سفارت را در مقابل دروازه رشت زده بودند.
تا چهار ساعت از شب گذشته، حضرات معروضه در خدمت جناب ايلچي كبير بودند. فردا نيز جمعي از اعيان و اشراف و علما و سادات ذوي العز و الاحترام به ديدن آمدند و تعارفات معقولي از شهر آورده بودند؛ تقسيم به اجزاي سفارت گرديد.» «2»
درباره انعام و مجازات چاپار: «چاپار كه وارد شد بايد ان شاء اللّه تعالي، از امروز كه 21 ربيع الثاني است تا 16 روز برحسب قراري كه داده شد، به اسلامبول نزد شما بيايد و معطل نشود و در اينجا هشتاد تومان عوض خرج و كرايه عرض راه تا آنجا داده شد. اگر در 16 روز به آنجا آمد و پاكتهاي مرسولي را بي‌عيب و صحيح و سالم، بعون اللّه تعالي رسانيد، ده تومان شما به او انعام مي‌دهيد و پنج روز هم او را در آنجا نگه مي‌داريد؛ زياده اذن ندارد بماند. جواب كاغذها را زود به او داده روانه خواهيد كرد و همين نوشته را هم به او خواهيد داد و خواهيد نوشت كه در سر همان وعده به آنجا وارد شده است. همين‌كه انشاء اللّه تعالي به اينجا وارد شد، هم به او ده تومان انعام خواهيم داد، و الا شانزده روزه به آنجا وارد نشود، صد تا چوب به او بايد بزنيد. بعد از آمدن اينجا من هم به او صد تا چوب خواهم زد. اينها در صورتي است كه بي‌سبب و بي‌جهت معطل شود. اگر خودش اهتمام در زود رسيدن به آنجا نمايد لكن بجهت واپور (كشتي) در طرابوزان معطل شود و از حافظ آقا كاغذ داشته باشد، معذور است. لكن باز بايد هرچه ممكن است در زود رسيدن نزد شما ساعي باشد- في 21 شهر ربيع الثاني 1273.» «3»
وسائل نقليه سريع: ضمن مجموعه اسناد و مدارك فرخ خان امين الدوله، نامه‌اي است حاكي از اين‌كه موسيوبوره وزير مختار دولت فرانسه، بجاي آنكه 15 تا 16 روزه از تهران به تبريز برود، با يك كالسكه از كالسكه‌هاي ديواني، اين مسافت را 8 روزه طي مي‌كند. «4»
فكر راه‌آهن سرتاسري: در نامه‌اي كه ميرزا ملكم خان به معين الملك، سفير ايران
______________________________
(1).Fochetti
(2). مخزن الوقايع، پيشين. ص 7- 6 (به اختصار).
(3). مجموعه اسناد و مدارك فرخ خان امين الدوله (مربوط به سالهاي 1249 تا 1273). قسمت اول، به كوشش كريم اصفهانيان قدرت اللّه روشني (زعفرانلو)، ص 195- 194.
(4). ر ك: همان. ص 123.
ص: 607
در اسلامبول، نوشته، از لزوم انشاي راه‌آهن بين آناطولي و ايران و هند، سخن مي‌گويد و مي‌نويسد: «جنابعالي خوب مطلع هستيد كه در اين اوقات بجهت راه آناطولي از جانب دولت انگليس، اهتمامات و اقدامات كلي بعمل مي‌آيد ميان طرحهاي متعدد كه محل گفتگو شده، طرح سررولندما كدونالد استفانسون مسلما از همه بهتر و سهلتر و به حال شرق، مناسبتر است ... در معني، مركز اين مذاكرات در خدمت جنابعالي خواهد بود. هيچ نوع تقويت و راهنمايي را از او دريغ نفرماييد ... در راه‌آهني كه بايد از آناطولي و از ايران تا هند برود، مداخله و شراكت جنابعالي از جمله وظايف دولتي خواهد بود ... سالهاست كه هم جنابعالي و هم بنده، مشغول اين مسأله راه‌آهن هستيم. چنانكه تصديق خواهيد فرمود، مسلما بيعيب‌تر از طرح اين شخص طرحي بميان نخواهد آمد. دقايق مطلب را بطورهاي پخته كه شيوه معروف جنابعالي است به حضرات بابعالي درست حالي بفرماييد ... نكته‌اي بايد در آنجا درست حالي كرد، اين است كه سررولندما كدونالد استيفانسون انگليسي صرف است، يعني آدم درست و حرفش حرف ولي ساده و قطعي. از طول و تفصيل و از آن معطليهايي كه شيوه اولياي دول مشرق است خيلي بري است؛ لهذا بايد مواظبت و التفات مخصوصي كرد كه وكيل او را در آنجا زياد معطل نكنند ...- 16 شهر ذي القعدة الحرام 1295- ملكم.» «1»
از تهران تا تبريز: كنت دوگوبينو هنگام مراجعت به فرانسه، مي‌نويسد: از تهران تا تبريز را با پست، در ظرف هفت روز مي‌توان طي كرد، ولي در بهار و تابستان كه هوا مساعد و خوب است، با عوض كردن اسب، اين راه را در ظرف چهار روز ممكن است طي كرد. ولي چون اكنون زمستان است، تصور نمي‌كنم زودتر از هفت روز بتوان اين راه را طي كرد. «2»
فرانسوي ديگري به نام فوريه، ضمن توصيف مسافرت خود از رشت به بندر مارسي، از بدي راه بين اسماعيل‌آباد و خزران سخن مي‌گويد: «تاكنون چقدر قافله‌ها كه بين اسماعيل‌آباد و خزران از ميان رفته‌اند و دره‌ها از استخوان آنها پر شده. طوفان و بوران كه در زمستان در اين قسمت زياد است راه را كور مي‌كند و حيوانات و عابريني كه راه را گم كنند، به ته دره‌هاي پر از برف فرو مي‌افتند.» «3» فوريه از وضع چاپارخانه پاچنار به بدي ياد مي‌كند، و مي‌نويسد، آنقدر خراب و كثيف بود كه من ترجيح دادم شب را در بالاي بام بخوابم، و درباره چاپارخانه منجيل مي- مي‌نويسد: اتاقي كه من در آن سكني گزيدم، پر بود از يادگارهاي مختلفي كه بعضي شعف‌انگيز و برخي حزن‌آور بود. مسافري كه از بيرون رفتن از ايران چندان متأثر نبوده، مضمون ابيات ذيل را يادداشت كرده است: «خوشا به حال كساني كه از اينجا مي‌روند. خدا رحم كند به احوال آنها كه به اينجا مي‌آيند و روزگار به داد آنها برسد كه در اينجا مي‌مانند.» ديگري چنين نوشته: «ايران حكم بهشت را دارد اما براي بيشعوران.» اين يادگارها بعضي به يوناني است بعضي به ايتاليايي؛ عده‌اي هم به اسلامبولي و بيش از همه به انگليسي. «4»
______________________________
(1). يكصد و پنجاه سند تاريخي از جلايريان تا پهلوي (دوره قاجار)، پيشين. ص 243- 242 (به اختصار).
(2). ر ك: سه سال در دربار ايران، پيشين. ص 115.
(3). سه سال در دربار ايران، پيشين. ص 304.
(4). ر ك همان. ص 306- 305.
ص: 608

مسافرت در ايران‌

براي آنكه خوانندگان به مشكلات سفر در ايران در حدود صد سال پيش واقف گردند، كافي است كه سفرنامه حاج پيرزاده را مورد مطالعه قرار دهند. حاجي ضمن «ذكر وقايع اتفاقيه، از حضرت عبد العظيم الي معصومه قم،» از رنجها و مشقاتي كه در اين سفر كوتاه تحمل كرده است، سخن مي‌گويد و از جمله مي‌نويسد:
«ميرزا عبد الوهاب در روي يابوي مفرش حقير نشسته بود، چند قدم كه داخل آب رودخانه شد، پاي يابو در گل فرورفته، در ميان آب خوابيد بطوري كه گوشهاي يابو از آب بيرون بود.
مكاريها ميرزا عبد الوهاب را از آب بيرون آورده و بكنار بردند، و بعد از آن رفتند كه يابو را از آب بيرون بياورند، ممكن نمي‌شد. چون آب زياد در جوف مفرش رفته بود و مفرش سنگين شده بود، نمي‌شد يابو را حركت داد. عاقبت ريسمان مفرش را در توي آب پاره كرده مفرش را بيرون آورده و بعد، بزحمت زياد، چند نفر از مكاريها در آب رفته يابو را از آب بيرون آوردند.
ولي اسباب و مخلفات و رخوت و كتاب و پوستين كلا خراب و ضايع شده بود.» «1»
وصفي از يك «مكاري» پركار: در سفرنامه حاجي پيرزاده چنين مي‌خوانيم: «مكاري كه از طهران از او مال و قاطر كرايه شده، مشهدي علي اكبر قمي بود كه صاحب دوازده قاطر بود، و يك چشم او نابينا بود، و يك پسري به همراه داشت كه سن او هشت سال بود و نام او بابا حسن، و از طهران تا به قم، و اصفهان تا به شيراز، پياده دامن قبا و پاچه زير جامه خود به كمر زده، بهمراه قافله، از همه بهتر و خوبتر و زيادتر حركت مي‌كرد و در راه، او را خواب نمي‌برد و ترس و واهمه از راه نداشت و اگر بار كج مي‌شد راست مي‌كرد و خنده‌رو، و خوش‌صحبت و شيرين بود. هرقدر پدر او اصرار مي‌كرد كه او را سوار كند، مي‌گفت: خسته نشده‌ام كه سوار شوم و با پدرش بطور رفاقت حركت مي‌كرد و وقتي كه به منزل مي‌رسيد و بارها را بجاي خود مي‌گذاشتند، قاطرها را برداشته در صحرا و جاي زراعت و چمن مي‌چرانيد و نهار را نان خالي و بي‌خورش صرف مي‌نمود و ابدا اظهار انزجار و ترشرويي نمي‌كرد و هميشه شاد و متبسم بود و كمربند زنجيري در كمر داشت و صورت او از آفتاب سوخته و برشته شده بود.» «2»
وضع «شاطر» ها در كشور مصر: حاجي پيرزاده در سفرنامه خود، از كار دشوار شاطرها در مصر سخن مي‌گويد؛ از جمله مي‌نويسد: «اعيان و اشراف خارجه و داخله در كالسكه خود بايد يك نفر يا دو نفر شاطر نگهدارند كه با پاي برهنه، بهمان تندي كه اسبهاي كالسكه راه مي‌روند، آن شاطرها نيز بدوند و لباس آنها يك پيراهن سفيد بلند است.» «3»
گم كردن راه: يكي از مشكلات سفر در دوره قرون وسطي و قرون جديد، در ممالك شرق نزديك، نبودن جاده‌هاي هموار و منظم و فقدان وسايل زندگي بود. رضا قلي ميرزا در سفرنامه خود، مناظر گوناگوني از بدبختيها و محروميتهاي مسافرين بيان مي‌كند؛ از جمله ضمن توصيف كاروان حاج در راه شام، مي‌نويسد: «در آن شدت سرما و كثرت باران و بيابان نابلد
______________________________
(1). سفرنامه حاجي پيرزاده، پيشين. ج 1، ص 6.
(2). همان. ص 29.
(3). سفرنامه حاجي پيرزاده، پيشين. ج 2، ص 182.
ص: 609
و غربت و گرسنگي و لباسهاي آميخته در گل، و خوف از اعراب و اسبهاي مانده و خستگي چهل منزل راه و بيخوابي سه شبانه‌روز و نااميد بودن از آبادي، سبحان اللّه، حالي دست داد كه تقريري نيست. باري قرار بر آن داديم كه هريك قريب يك ميدان از يكديگر دور شده و متصل به يكديگر آواز نموده كه گم نشويم. از آن سمت كه تيمور ميرزا روان شد، قريب يك ميدان كه رفت، آواز زنگي به گوشش آمد. اندكي به صداي زنگ پيش‌رفت، ديد گله گوسفندي مي‌باشد.
فرياد نمود، از چوپان آن گله تحقيق نموديم. راهنمايي كرد. باز مجددا گم شديم نمي‌دانستيم كجا مي‌رويم. اسب‌ها مانده؛ در اين شب، پياده شده هر ساعتي نيم فرسنگ راه طي نموديم تا شش ساعت از شب گذشته به اول چادر اعراب رسيديم.» «1»
هدايت، هنگام مراجعت از آلمان، چنين مي‌نويسد: «حركت با اسب چاپارخانه پس از عادت به راه‌آهن و كالسكه، طاقتفرساست. راست گفته‌اند:
از سختي پالان چه دهم شرح كه ما تحت‌مجروح چنان گشته كه مافوق ندارد سكندري رفتن اسبهاي چاپارخانه امري عادي است. فقط در منزل اول موحش بود، بعد امري مسلم، و تسليم شديم. اين امر كلي كه اسب هم راه مي‌رود در اسبهاي چاپارخانه مسلم نيست؛ بعضي راه نمي‌روند بايد آنها را كشيد.
ورود به تبريز ابدا بدان نمي‌ماند كه شخص به شهر بزرگي ورود كرده است؛ كوچه‌ها تنگ، پيچاپيچ؛ مدتي بايد بين دو ديوار گلي عبور كرد تا شخص به مركز برسد. از تبريز تا تهران جز كوه و دره خشك و بدي راه و نبودن آذوقه چيزي در يادداشتهاي من نيست.
كاروانسراهاي عباسي، خبر از مراقبتي مي‌دهد كه شايسته دولت بيدار است، و همه خراب كه لازمه دولت غافل است. گرما در نهايت است. اسب از سرجاي خودش حركت نمي‌كند. نوكري كه همراه بود جلو اسب را مي‌كشيد و شاگرد چاپار از عقب شلاق مي‌زد.
بالاخره اسب را رها كرده پياده نيم فرسخي طي شد تا به چاپارخانه رسيديم.» «2»

وضع عمومي راهها به نظر سرجان‌ملكم‌

سرجان‌ملكم و لرد كرزن و ژنرال سرپرسي سايكس هريك در كتاب خود، از وضع نامطلوب و ناامني راههاي ايران در عهد قاجاريه، مطالبي نوشته‌اند، و زيانهاي اقتصادي اين وضع را به دولت متبوع خود، و به دولت ايران يادآور شده‌اند. آرترنيكلسن، كاردار بريتانيا، در نامه‌اي كه به سال 1264 خورشيدي به ناصر الملك نوشته، مي‌گويد: بار از لندن به بوشهر زودتر مي‌رسد تا از بوشهر به دار الخلافه؛ و كرايه بار از بوشهر به تهران سه برابر از لندن به بوشهر است.
بار خرواري 12 تا 18 تومان در مدت پنجاه روز، از بوشهر به تهران مي‌رسد. اما اگر راه شوسه داير شود، بار را مي‌توان خرواري 6 تومان در 15 روز از جنوب به دار الخلافه رسانيد. سپس چنين اضافه مي‌كند: «با اين حال، تعجب نيست كه تجارت رو به تنزل و كار ماليات اين قسم درهم و آشفته است. پول در ايران بينهايت كم و تجارت رو به انحطاط است.
بهترين راهها راه محمره به تهران است كه از شوشتر و دزفول و خرم‌آباد و بروجرد و سلطان‌آباد
______________________________
(1). سفرنامه رضا قلي ميرزا نوه فتحعلي شاه، پيشين. ص 212- 211 (به اختصار).
(2). خاطرات و خطرات، پيشين. ص 31- 30 (به اختصار).
ص: 610
و قم مي‌گذرد.
سپس كاردار توضيح داده كه هزينه احداث راه از خرمشهر (محمره) به تهران در حدود پنجاه هزار تومان است و در سال نخست، بيست درصد درآمد بهره‌برداري خواهد شد. و در سالهاي بعد، سود از اين هم افزون خواهد گشت.» «1»
لرد كرزن، پس از ستايش بسيار از راه و راه‌سازي آشكارا مي‌گويد: «از جهات سياسي بعضي از اين راهها مساعد به حال مصالح بريتانياست و بعضي ديگر مناسب قصد و خيال دولت روس.» «2»
پس از گفتگوها و فشار بسيار، سرانجام در سال 1268 خورشيدي، امتياز احداث اين راه و بهره‌برداري از آن براي 60 سال به ميرزا يحيي خان مشير الدوله اعطا گشت. سهم ايران 20 درصد از سود ويژه تعيين شد.
اين امتياز از مشير الدوله با چند واسطه، سرانجام به كمپاني انگليسي «لينچ و برادران» منتقل گشت و در 11 عقرب 1300 لغو شد.
دوشادوش انگليسها، روسهاي تزاري در راه كسب امتيازات تلاش مي‌كردند و در ذيحجه 1310، امتياز ساختن راه عراده‌رو از قزوين تا ساحل خليج انزلي را بدست آوردند.
مدت امتياز 99 سال بود. شركت در اين مدت، مي‌توانست از بار و مسافران باج راه بگيرد و اگر سود ويژه‌اش از 12 درصد افزون شود، نيمي را به ايران بدهد. اين راه ساخته شد. «3»
در رجب 1313، دولت ساختن راه قزوين الي تهران را مطابق شرايط امتياز نامچه قزوين و انزلي، به كمپاني راه انزلي و قزوين داد.
كمپاني متعهد شد كه از سهام شركت 750 سهم به امين السلطان صدر اعظم و 30 سهم به سعد السلطنه بدهد.
بموجب امتياز ديگري، امتياز ساختن راه قزوين به همدان، به كمپاني سابق الذكر داده شد. راه قزوين، انزلي با همان شرطها به كمپاني تفويض گشت. درآمد كمپاني از باج راهها در سال 1289 هجري شمسي (1910 ميلادي) به 46671 منات، تقريبا معادل 26000 تومان رسيد. «4»
«در آوريل 1902 كه ايران براي دومين بار از روسيه وام گرفت روسها امتياز ساختن راه قزوين به تبريز را براي بانك استقراضي روس به ايران تحميل كردند.» «5»
در ماده نهم امتيازنامه راه شوسه تبريز، چنين آمده است: امتياز مخصوص به بانك داده مي‌شود كه معدن ذغال‌سنگ و نفت كه در ده فرسخ از دو طرف راه واقع باشد، متعلق به
______________________________
(1). ر ك: عصر بيخبري (يا تاريخ امتيازات در ايران)، پيشين. ص 229- 228.
(2). جرج. ن. كرزن، ايران و قضيه ايران. ج 1، ص 632.
(3). ب. نيكتين، ايراني كه من شناخته‌ام. ترجمه عليمحمد فره‌وشي، ص 112.
(4). ر ك: گنج شايگان. پيشين. ص 101.
(5). ر ك: عصر بيخبري، (يا تاريخ امتيازات در ايران)، پيشين. ص 355.
ص: 611
بانك باشد. اگر در املاك خالصه است، مجانا به بانك واگذار مي‌شود؛ و اگر از املاك اربابي است، اعم از داير و باير، قرار آن را بانك مي‌دهد.
مدت امتياز 99 سال بود و توافق شد كه اگر سود ويژه كمپاني از صدي پانزده بگذرد، نصف مازاد را به ايران بپردازد. «1»
امتياز راه‌آهن از جلفا به تبريز و مضافات آن، با راهي از تبريز بكنار درياچه اروميه با تفويض معادن طرفين راه تا ده فرسنگ حريم: اين امتياز در سال 1331 قمري در موقع تعطيل مجلس، به بانك استقراضي روس داده شد. ناگفته نماند كه «راههاي شوسه از انزلي به تهران و از قزوين به همدان، با تمام اراضي و ابنيه، و اثاثه متعلق به راههاي مذكوره، طبق بند الف فصل ده عهدنامه مودت هشتم اسفند 1299 شمسي ايران و اتحاد جماهير شوروي، به مالكيت قطعي ايران درآمد.» «2»

وضع راهها و وسايل ارتباطي در پايان قرن نوزدهم‌

ادوارد براون كه از سال 1887 تا 1888 يعني تقريبا در پايان قرن نوزدهم، در يكي از تاريكترين دورانهاي تاريخي، از طريق تركيه به ايران مسافرت كرده و مدت يك سال در مملكت ما بسر برده است، بخوبي مختصات راهها، اخلاق مكاريها، وضع مهمانسراها و جنبه‌هاي خوب و بد مسافرت را با امكانات آن دوران توصيف مي‌كند. وي ضمن گفتگو از مسافرت خود در تركيه، مي‌نويسد: «... يك چارپادار ارمني موسوم به وارتان، چون مسيحي بود، بيش از ديگران انتظار داشت كه پيشنهاد او مورد قبول واقع شود. ولي ما نمي‌توانستيم پيشنهاد او را بپذيريم، زيرا براي هريك اسب و قاطر تا تبريز پنج ليره عثماني كرايه مي‌خواست. يك گاريچي ايراني مي‌گفت كه مسافرت با اسب و قاطر خيلي توليد زحمت مي‌كند و اگر موافقت كنيد من حاضرم، با گاري خود شما را به ايران ببرم.
من بيميل نبودم كه با گاري مسافرت كنم؛ اما مدير، مرا منصرف كرد و گفت شما نمي- دانيد كه تكان گاري چقدر زحمت‌آور است، و از آن گذشته، در هر لحظه ممكن است چرخ گاري بشكند و يا بجهتي ديگر، از حركت بازماند و اگر من بجاي شما باشم، هرگز با گاري مسافرت نمي‌كنم؛ زيرا خود من يك مرتبه با گاري مسافرت كردم و بعد توبه نمودم كه هرگز با گاري سفر نكنم.
مدير راست مي‌گفت و چند روز بعد كه ما بطرف ايران مي‌رفتيم، ديديم كه چگونه يك گاري وسط رودخانه‌اي، از حركت بازمانده و گاريچي و مسافرين، آن را رها كرده و رفته بودند.
بالاخره براي اينكه به گفتگو خاتمه بدهيم و از شر چارپادارها راحت شويم، با يك چارپادار ايراني موسوم به «فراش» اينطور قرار گذاشتيم كه پنج اسب از قرار اسبي دو ليره عثماني تا تبريز از او كرايه كنيم، و نيز براي هر مسافر دو مجيديه بپردازيم و او در عرض 12 روز ما را به تبريز برساند و ما نيز حق داشته باشيم كه در هر نقطه از راه كه مايل بوديم، دو روز توقف نماييم. قول قرار داده شد و ما هم پيش كرايه معمولي را به فراش پرداختيم و به تصور خود
______________________________
(1). ر ك: همان ص 358.
(2). مجموعه قراردادها، جزوه شماره 2 وزارت خارجه، ص 88.
ص: 612
از شر جروبحث خلاص شديم، غافل از اينكه تازه اول گفتگوست؛ زيرا چارپادارهاي ترك و ايراني به اتاق ما ريختند و شروع به بدگويي از فراش كردند. و متفق العقيده بودند كه فراش آدمي است دروغگو و دزد. اموال ما را بسرقت خواهد برد، و فرار خواهد كرد و ما را در بيابان سرگردان خواهد گذاشت.
بالاخره، با مداخله و توصيه كنسول ايران «فراش» رهسپار تبريز شد و رفتار او در طول مسافرت، بقدري رضايت‌بخش بود كه وقتي به تبريز رسيديم، تصميم گرفتيم كه دوباره، مالهاي او را براي مسافرت به تهران كرايه كنيم ... در مشرق‌زمين، اولين روز مسافرت، همواره روز مهمي است؛ زيرا نه فقط بايد با دوستان وداع كرد بلكه عده‌اي از آنها مسافر را بدرقه مي‌كنند و مسافر، در حالي‌كه گرفتار تهيه وسايل حركت است، بايد متوجه پذيرايي دوستان و آشنايان هم باشد. «1»
براون در سطور بعد، مي‌نويسد: «وقتي كه از قصبه كردنشين حركت كرديم، وارد فلات مسطحي شديم كه صدها شتر در آن مشغول چرا بودند و كاروانيان عدلهاي مال التجاره را در كنار هم گذاشته و يك دايره بزرگ تشكيل داده بودند و خود در وسط آن استراحت مي‌كردند. زيرا رسم كاروانهايي كه شتردار هستند اين است كه روزها مسافرت نمي‌كنند، و همين‌كه خورشيد غروب كرد و حرارت تخفيف يافت، شروع به حركت مي‌نمايند. راه‌پيمايي در شب، طوري براي اينگونه كاروانيان عادت شده كه حتي در فصل پاييز و زمستان كه هوا سرد است شبها راه‌پيمايي مي‌نمايند.» «2»
براون در دوازدهم نوامبر، پس از عبور از قزل‌اوزن، به سه كاروان برمي‌خورد «كه هريك به ترتيب 102 و 72 و 39 شتر داشت، و كاروانيان به تبريز مال التجاره حمل مي‌كردند.
من در آن روز، هنگام تماشاي شترها متوجه شدم كه اين جانور، حيواني متين و زيبا و باوقار است، و وقتي كه به آهستگي سر كوچك خود را به طرف راست و چپ متوجه مي‌نمايد، انسان نمي‌تواند از تحسين خودداري نمايد.» «3»
براون در صفحات بعد، از ماجراي سفر خود از تهران به اصفهان ياد مي‌كند و از اخلاق و عادات نيك و بد چارپاداران ايران سخن مي‌گويد: «... بالاخره جواني از قريه «گز» نزديك اصفهان كه سه رأس مال داشت و جواني خوش‌بنيه و خنده‌رو بود موافقت كرد كه دوازده يا سيزده روزه، ما را به اصفهان ببرد و در عوض، ده تومان از ما بگيرد؛ و نيز موافقت شد كه در بين راه، يك روز در قم و يك روز در كاشان بمانيم.» «4» ولي قبل از حركت، براون ديد كه نوكرهاي ميزبان او مشغول يك كار غيرعادي هستند «... يكي از آنها آيينه‌اي در دست دارد و ديگري ظرفي پر از آب در دست گرفته و چند گل نرگس روي آن شناور است. ديگري ظرفي پر از آرد و ظرفي پر از شكر پنير در دست دارد. يك جلد قرآن هم آوردند و اول به من گفتند جلد قرآن را ببوسم و بعد دست مرا به آب و آرد زدند ... و مرا از زير قرآن عبور دادند. من نمي‌دانم منشأ
______________________________
(1). ر ك: ادوارد براون، يك سال در ميان ايرانيان. ترجمه ذبيح الله منصوري، ص 51 به بعد.
(2). همان. ص 56 (به اختصار).
(3). همان. ص 85 (به اختصار).
(4). همان. ص 153.
ص: 613
اين رسم از كجاست. كاروان ما سبكبار بود و لذا با سرعت راه‌پيمايي مي‌كرديم.
براون در صفحات بعد، از يكي از كاروانسراهاي دوره صفويه، ياد مي‌كند و در وصف آن مي‌نويسد: «تا امروز مرمت نشده و درها و پنجره‌هاي اوليه آن، مدت مديدي است كه از بين رفته؛ معذلك انسان مجذوب استحكام بنا و زيبايي نقشه و وسعت فكر و مآل‌انديشي زمامداران دوره صفويه مي‌شود. بعضي از اين كاروانسراها بقدري بزرگ است كه مي‌تواند حتي هزارها مسافر را در خود جا دهد. تا انسان در بيابانهاي ايران مسافرت نكند، نمي‌تواند به ارزش اين ابنيه كه در عين‌حال مانند يك قلعه جنگي مي‌تواند در قبال دزدان احتمالي پايداري كند، پي ببرد. به همان اندازه كه براي اتاقها و آب‌انبار دقت بكار رفته براي اصطبل هم دقت كرده‌اند كه وسيع و هوادار باشد. من براي ديدن سقف كاروانسرا بالاي آن رفتم و ديدم كه با آجرهاي بزرگ و خيلي محكم ساخته شده و ديگر اينگونه آجرهاي بزرگ را در ايران نمي‌سازند.» «1»
براون، كه از 1887 تا 1888 ميلادي يعني مدت يك سال در ايران مسافرت كرده است، راجع به دروازه‌هاي تهران مي‌نويسد: «دروازه‌هاي واقع در شمال و مشرق عبارت است از دروازه بهجت‌آباد و دروازه دولت و دروازه شميران؛ و در بين مشرق و جنوب دروازه‌هاي ذيل واقع شده است: دروازه دوشان‌تپه، دروازه دولاب، دروازه مشهد؛ و بين جنوب و مغرب دروازه‌هاي زير مي‌باشد: دروازه شاه عبد العظيم، دروازه غار دروازه نو؛ و بين مغرب و شمال اين دروازه‌ها قرار دارد: دروازه گمرگ، دروازه قزوين دروازه اسب‌دواني. بايد متوجه بود كه نام اين دروازه‌ها متناسب با شهرها و اماكني است كه جاده دروازه به آنها وصل مي‌شود.» «2»
براون در ايامي كه عازم تهران بود، در يك فرسخي تهران، در قهوه‌خانه‌اي كنار جاده براي صرف چاي توقف مي‌كند. در اين موقع «حاجي صفر گفت، كه اگر تأخير كنيم، دروازه‌هاي تهران بسته مي‌شود. با وجود عجله‌اي كه بخرج داديم، باز هنگامي به شهر رسيديم كه دروازه بسته بود؛ و من هرچه اصرار كردم دروازه‌بان، دروازه را باز نكرد و لذا به خشم درآمدم، و آنچه را كه در كرمان از شيخ ابراهيم ياد گرفته بودم به دروازه‌بان گفتم.
البته اين بدگويي من درخور سرزنش بود ولي كساني كه نهصد كيلومتر با اسب چاپاري در جاده‌هاي ايران حركت كرده‌اند، مي‌دانند كه مسافر وقتي به مقصد رسيد چقدر خسته است و چگونه احتياج به استراحت و خواب دارد و ما هم نمي‌توانستيم تا صبح عقب دروازه بمانيم. خوشبختانه، دروازه شاه عبد العظيم براي بازگشت زايرين از قصبه مزبور باز بود و ما ساعت 5/ 8 بعد از ظهر، هفتم سپتامبر وارد تهران شديم، و بعد از عبور از بازار، در مهمانخانه منزل كرديم، و حاجي صفر رفت كه به خانه و خويشاوندان خود سر بزند.» «3»

راه‌آهن‌

از آغاز رفت‌وآمد ايرانيان به اروپا، وسايل موتوري و راه‌آهن، توجه آنان را بخود جلب مي‌كرد؛ زيرا آسايش و تندي سفر با راه‌آهن هيچ قابل مقايسه با سفر بوسيله اسب و قاطر و كجاوه نبود. از اين‌رو انشاء راه‌آهن، در شمار
______________________________
(1). همان. ص 163.
(2). همان. ص 97.
(3). همان. ص 483.
ص: 614
نخستين آرزوهاي همه ايرانيان پيشرو درآمد. اما رقابت روس و انگليس و نگراني شديد آنان از توسعه اقتصادي و رشد فرهنگي و آشنا شدن ايرانيان به مظاهر گوناگون تمدن غرب، راه را براين آرزوي ديرين مي‌بست. لرد كرزن گناه را نخست به گردن روسان انداخته و مي‌گويد: «ننگ بر سياستمداران ايران» «1». اما اين جز تلاش براي تبرئه امپرياليسم بريتانيا نيست. سرمايه‌داران ايران و روس و انگليس و ديگر كشورها براي تأمين منافع خود و حمل و نقل كالاها، در اين راه بسيار كوشيدند؛ اما سوءنيت دو كشور استعماري و غفلت و فساد زمامداران ايران، پيوسته مانع كار بود. لرد كرزن مي‌گويد: «اگر نامه‌هاي بسياري كه ميان سفارتخانه‌ها در تهران و پايتختهاي اروپا بويژه لندن و پترسبورگ مبادله شده يك‌جا گردآورند، چنان انبوه و سنگين است كه تنها براي سوزاندن آنها يك هفته وقت لازم است.» «2»
اكنون برخي از مهمترين امتيازهايي را كه در اين راه، شاهان قاجار داده‌اند، فهرست‌وار نام مي‌بريم.
نخستين‌بار در 1251 خورشيدي، امتياز ساختن راه‌آهن در سراسر كشور به رويتر داده شد. اين امتياز پس از 15 ماه لغو گشت در سال 1252 خورشيدي امتياز راه‌آهن جلفا به تبريز به يك افسر روس داده شد؛ اما چون در 5 سال نخست قدمي در اين راه، برنداشت، امتيازش از درجه اعتبار افتاد. «3»
در سال 1258 خورشيدي، به شركت پاريسي الئون «4» امتياز راه‌آهن تهران- رشت داده شد؛ اما چون قرار بود، هفت درصد سرمايه را ايران بپردازد و نپرداخت، اين امتياز هم بي‌اثر گشت.
بطور اجمال، از سال 1263 تا سال 1304 كه راه‌آهن سرتاسري ايران به همت و سرمايه مردم و مراقبت رضا شاه صورت عمل گرفت به ترتيب بواتال فرانسوي، دولت روسيه، و بانك روس و تني چند از سرمايه‌داران روس و يك شركت آلماني و دولتين آلمان و روس، بموجب قراردادهايي، به گرفتن امتياز راه‌آهن توفيق يافتند؛ ولي در نتيجه سوءنيت دو همسايه شمالي و جنوبي، و بيكفايتي زمامداران، اين قرارداد عملي و اجرا نشد.
سرپرسي سايكس، براي صيانت هندوستان از دست‌اندازي روسها، مي‌گفت بيابانهاي ايران نبايد آباد گردد و هرگز نبايد روسها با راه‌آهن به آبهاي جنوب بپيوندند؛ در حاليكه كرزن با انشاء راه‌آهن موافق بود «5».
الكساندر خودزكو، ضمن توصيف راههاي بازرگاني رشت در قرن نوزدهم، مي‌نويسد:
«چارپاداران، 63 فرسنگ فاصله ميان رشت تا ساري را دست‌كم در 13 روز طي مي‌كنند. راه شني ساحلي البته گاهي موجب بروز كوفتگي در حيوانات باربر مي‌شود ولي اين كوفتگي هرگز با صدمه‌اي كه راههاي پرگل‌ولاي بخش پست گيلان به حيوانات وارد مي‌سازد قابل مقايسه
______________________________
(1) و (2). ايران و قضيه ايران، پيشين. ج 1، ص 780.
(3). ر ك: گنج شايگان، پيشين. ص 88.
(4).Alleon
(5). ر ك: گنج شايگان، پيشين. ص 88.
ص: 615
نيست. بهر تقدير، كمتر اتفاق مي‌افتد كه كاروان جز بمنظور بيتوته كردن در يكي از آباديهاي همسايه، راه ساحلي را ترك گويد.
كالاهايي كه به مقصد تبريز فرستاده مي‌شود، بنوبه خود، فاصله ميان انزلي تا دهانه گرگانرود از همين حاشيه ساحلي عبور مي‌كنند و از اين ببعد است كه كاروان خط ساحلي را ترك مي‌گويد و از آن فاصله مي‌گيرد تا از سلسله كوههاي مجاور خزر عبور كند و از طريق آق‌اولر، و اردبيل، خود را به تبريز برساند.
عبور از كوههاي مجاور خزر همه‌جا با دشواري صورت مي‌گيرد. بهترين گذرگاه در اين كوهها راهي است كه از رشت به قزوين مي‌رسد، و هم‌اكنون محل تردد كاروانهاست.
اين راه بطول 28 فرسنگ از رشت، پس از عبور از دوشنبه بازار، شاقاجي، كاروانسراي لات، نقابر، رودبار زيتون، پل منجيل، كاروانسراي خزران و مزرعه به قزوين مي‌رسد و بي‌ترديد يك راه بزرگ كاروانرو است. قاطر هنگام عبور از كوره راهها مي‌گذرد. در هر قدم، بيم آن مي‌رود كه سوار و مركب و ساز و برگش بيكباره در گل‌ولاي فروروند.» «1»
نويسنده از هواي نامساعد گيلان سخن مي‌گويد و مي‌نويسد كه در اين سرزمين، انواع تب، چشم درد و استسقا وجود دارد. بهمين علت، كمتر كسي عمرش به هفتاد مي‌رسد. نويسنده راجع به جمعيت گيلان در سال 1840، مي‌نويسد: «ولايت رشت 75 هزار نفر، لاهيجان 62 هزار نفر، فومن 58 هزار نفر، لنگرود و لشته‌نشا جمعا 20 هزار نفر، را نكوه 14 هزار نفر، گسكر 12 هزار نفر، تولم 6 هزار نفر، ديلمان 3 هزار نفر ... شاندرمن 4 هزار نفر، انزلي 800 نفر.» «2» جمعيت دارد.
در دوره قاجاريه، اكثر پلها و كاروانسراهايي كه در مسير راهها در طي قرون ايجاد شده بود، در قرن 18 و 19 بعلت اهمال اولياي امور ايران رو به ويراني رفته بود. مسافران اغلب با اسبهاي پستي و چاپار، از يك ايستگاه پستي تا ايستگاه ديگر مي‌رفتند و در آنجا با تعويض اسب، به راه خود ادامه مي‌دادند. مال التجاره نيز توسط كاروان و چهارپايان به مراكز دوردست فرستاده مي‌شد و خطر حمله دزدان و راهزنان مسافران و كاروانهاي تجاري را تهديد مي‌كرد.
از آغاز حكومت پهلوي، اقدام به احداث راههاي شوسه گرديد و با بكار افتادن ماشين و اتومبيل، تغييرات مهمي در اوضاع اجتماعي و اقتصادي ايران پديد آمد. دولت با استفاده از جاده‌ها و وسايل جديد، قدرت مركزي را به دورترين نقاط بسط داد، و امنيت و آرامشي كم‌نظير بر سراسر ايران سايه افكند، و جنبش شهريگري (بورژوازي) در ايران‌زمين آغاز گرديد.

نگاهي به غرب‌

وضع جاده‌ها و راههاي اروپا تا قرن دوازدهم و سيزدهم، بسيار ناراحت و اسف‌انگيز بود. پيرروسو مي‌نويسد: «اولين اقدام براي سنگفرش پاريس در سال 1185، به امر فيليپ اگوست انجام گرفت كه در نتيجه وضع رقت‌انگيز و تنفرآور كوچه‌ها، اجراي آن برنامه را لازم ديده بود. در واقع، همه مردم زباله و
______________________________
(1). سرزمين گيلان، پيشين. ص 57- 56 (به اختصار).
(2). همان. ص 80 (به اختصار).
ص: 616
خاكروبه‌هاي خود را آزادانه در كوچه‌ها خالي مي‌كردند و شاه حتي از قصر خود (محل فعلي كاخ دادگستري پاريس) از بوي عفونت آن خفه مي‌شد.
اولين كالسكه واقعي كه براي امپراتور فردريك سوم ساخته شده بود فقط در سال 1474 براه افتاد. و اين «ارابه لرزان» در واقع صندوق بزرگي بود كه بوسيله تسمه‌هايي، آن را به چهارچوبي كه بر چرخها قرار داشت آويخته بودند؛ و سرعت چنداني نداشت. مخصوصا اين ارابه‌ها موقع پيچيدن و تغيير جهت، ناچار بود حركات پيچيده‌يي انجام دهد. بهترين وسايل نقليه در آن روزگار، روزي 40 تا 60 كيلومتر بيشتر نمي‌پيمود.» «1»
انقلاب صنعتي اروپا و افزايش توليد و لزوم توزيع آنها، احتياج به داشتن راه را ظاهر ساخت، و از اوايل قرن نوزدهم، راهسازي بطرز «ماكادام» كه پوشانيدن جاده‌ها با سنگ و كوبيدن آنها و سپس تسطيح و هموار كردن باشد، تا حدي رواج يافت؛ ولي چون مهمترين وسيله نقليه قرن 19 ميلادي راه‌آهن بود، در امر راهسازي پيشرفتي حاصل نشد.
پس از اختراع اتومبيل، انقلابي در راهسازي ظهور كرد. امروز راههاي اسفالت شده در اغلب كشورهاي جهان فراوان است.» «2»

تلاش اجانب در راه تسخير راههاي آبي‌

آزادي كشتيراني در رود كارون از ديرباز، مورد علاقه انگليسيان بود تا بالاخره ناصر الدين شاه و امين السلطان در آبانماه 1267 فرمان آزادي كشتيراني در رود كارون را صادر كردند.
اين كار بر روسها گران آمد. پرنس دالگوروكي، شتابزده، از مرخصي برگشت و بر اين عمل شاه اعتراض كرد. شاه چون ناگزير بود از خاك روسيه به اروپا برود، ناچار در 1267 خورشيدي، محرمانه تعهدنامه‌اي در 6 ماده امضا كرد:
1) مرداب انزلي و رودهايي كه بدان روان است براي كشتيراني تجارتي روسها آزاد است.
2) همان آزادي براي همه رودهايي كه از ايران به درياي خزر مي‌ريزد تأمين مي‌شود.
3) دولت ايران اسكله‌ها و انبارهاي لازم را در كنار مرداب خواهد ساخت كه به روسها كرايه دهد. اگر دولت يا بازرگانان ايران آنها را نساختند، بازرگانان روس آزادند كه خود اقدام كنند.
4) ايران اجازه ساختن راه شوسه از پير بازار تا تهران را خواهد داد.
5) به كمپاني راه آذربايجان اجازه داده خواهد شد كه راه جلفا به تبريز و تبريز به اواجق را به پايان رسانيده و راه آستارا به اردبيل را بسازد.
6) ايران به روسها اجازه مي‌دهد كه راههاي آهن «به هرجا» كه بخواهند، طبق قرارنامه ديگري، بسازند. تا پنج سال، ايران امتياز احداث راه‌آهن را به كشور ديگري نخواهد داد. «3»
______________________________
(1). تاريخ صنايع و اختراعات، پيشين. ص 122.
(2). دايرة المعارف فارسي، پيشين. ماده «راه يا جاده».
(3). عصر بيخبري يا تاريخ امتيازات در ايران، پيشين. ص 322.
ص: 617
شاه، كه سراسر ايران را ملك طلق خود و نوكران خويش مي‌پنداشت، بدون كمترين شرم و آزرمي، در برابر دو قدرت بزرگ سر تسليم فرود مي‌آورد و براي عياشي و خوشگذراني خود، از آنان قرض مي‌كرد. شاه قاجار براي سومين سفر فرنگ، چهل هزار ليره براي مدت 10 سال باربح صدي شش، از بانك شاهنشاهي وام گرفت و در 12 شعبان 1306 راهي اروپا گشت.
اعتماد السلطنه در روزنامه خاطرات خود، درباره ولخرجيهاي اين سفر، چنين نوشته است: دوشنبه 14 ذيحجه 1306- در ايالت باد آلمان، «وقت ناهار، خدمت شاه بودم.
امين السلطان جمع و خرج اين سفر را عرض مي‌كرد 1700 هزار تومان از روتر و ليانازوف اجاره شيل گرفته شده. تمام خرج شده مگر ده هزار تومان كه باقي است ... تعجب در اين است كه اين پول معلوم نيست چه شده. تنها 20 هزار تومان انعامات باشد و 30 هزار تومان ابتياعات. همه جا كه مهمان بوديم، نه اسلحه خريده شد و نه هيچ چيز.» «1»
لرد كرزن مي‌نويسد: «نمايندگان سرمايه‌داران اروپا براي گرفتن امتيازات، مانند موروملخ، به تهران هجوم آورده‌اند. معروف است كه عده زيادي در تهران مي‌خواستند امتيازاتي از قبيل كارخانه قند، شيشه، تلفون، چراغ برق، ايجاد تاكستان و غيره بدست آورند. شاه نيز حاضر است موافقت نمايد؛ چون‌كه مبلغ كلي، به حساب شخص شاه داده مي‌شود.» «2»

امنيت راهها

اعتماد السلطنه ضمن وقايع 27 شوال 1305 قمري، مي‌نويسد:
«حسين شيرازي معروف كه دزد راهزن قهاري است، ما بين تهران و قم و ساوه، راهزني و آدمكشي مي‌كند. اعتضاد السلطنه، حاكم قم، او را با سه چهار نفر از دستيارانش گرفته تهران فرستاده بود، حضور شاه آوردند. بندگان همايون به او فرمودند از قتل تو مي‌گذرم، مشروط بر اين‌كه تفصيل دزدي و آدمكشي چندين ساله خودت را مفصل بنويسي او هم متعهد شد.» «3»

راههاي ارتباطي‌

ناصر الدين شاه پس از مراجعت از سفر دوم اروپا (1877 ميلادي/ 1294 قمري) بر آن شد كه براي ايران، راه شوسه ايجاد كند. اول، راه تهران به قزوين و تهران به قم كمابيش اصلاح شد. در سال 1883 (1300 قمري) كه انگليسيها امتياز كشتيراني در روي رود كارون را بدست آوردند، به فكر افتادند از راه خرم- آباد- بروجرد- سلطان‌آباد- قم به تهران، يك راه شوسه داشته باشند؛ و چون خودشان نمي‌توانستند مستقيما اقدام كنند، يحيي خان مشير الدوله را وادار نمودند امتياز شوسه نمودن اين راه را بمدت 60 سال، از ناصر الدين شاه بگيرد. لرد كرزن مي‌نويسد: حال بانك شاهنشاهي در صدد است كه راه محمره به تهران را بصورت يك راه شوسه درست و حسابي درآورد. «4»
______________________________
(1). روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه، پيشين. ص 657 (به اختصار).
(2). تاريخ امتيازات، پيشين. ص 227.
(3). روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه، پيشين. ص 570.
(4). ر ك: تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس در قرن 19، پيشين. ج 4، ص 1535- 1534.
ص: 618
وضع راههاي بين تهران و اصفهان: «روز پنجشنبه 29 شعبان، پست تهران كه به اصفهان مي‌آمده، در خالدآباد پنج نفر سوار از طرف نايب حسين مي‌رسند، گاري را توقيف مي‌نمايند؛ صبح جمعه نايب حسين و پسرهايش با پنجاه سوار آمده مرادبيك، غلام پست، را كتك زياد مي‌زنند. تذكره پست را از او مي‌گيرند ... هرچه در گاري بوده تحويل مي‌گيرند:
شش صندوق مال التجاره كه سه صندوق آن مخمل، و سه صندوق اسباب خرازي از قبيل ساعت طلا و نقره و پوتين و غيره، و يك لنگه ابريشم و هشتهزار و پانصد تومان پول نقد امانت، و يك بسته ليره ... و شش نفر زوار سرنشين آن را لخت مي‌نمايند و كاغذهاي پست را مي‌سوزانند و سيزده اسب گاري را كه در خالدآباد بوده مي‌برند.» «1» اين گزارش در صفحه 6 شماره 30 سال پنجم روزنامه انجمن اصفهان در رمضان 1329 قمري درج شده است.
«در 16 اكتبر 1910 (11 شوال 1328) دولت انگليس اولتيماتومي به دولت ايران فرستاد كه بموجب آن، اگر در ظرف مدت سه ماه، امنيت راههاي جنوب ايران كه بزعم دولت انگليس بواسطه قبايل غارتگر سلب شده بود دوباره برقرار نگردد، خود دولت انگليس براي محافظت راههاي مذكور، قشوني در تحت فرماندهي صاحبمنصبان انگليسي بكار خواهد گماشت.» «2»
وسايل مسافرت در عهد ناصر الدين شاه: يحيي دولت‌آبادي، ضمن شرح مسافرت خود از تهران به اصفهان، مي‌نويسد: «بايد دانست كه سفر كردن محترمانه در مملكت ما، در اين وقت، سه صورت دارد: يكي سفر باشتاب است كه در راههاي دور بر اسبهاي پست دولتي سوار مي‌شوند و روزي چند فرسخ راه مي‌روند و در هر چهار فرسخ، اسب را عوض مي‌نمايند؛ و گاهي در اين اواخر، بزرگان در راههاي شوسه و هموار، در كالسكه و درشكه خويش مي‌نشينند و اسب پست آنها را به منزل مي‌رساند و يا از خود، اسب به منزلها فرستاده عوض مي‌نمايند. اين قسم مسافرت گرچه سريعترين مسافرتهاست، ولي خرجش زياد است و براي اينكه بر اسب سوار مي‌شوند، زحمت بسيار دارد.
دوم، سفر با مكاريان است كه بر اسب و استر سوار مي‌شوند و يا در كجاوه و محمل مي‌نشينند. و گاهي در راههاي دور كم‌آب و صحراهاي وسيع، كجاوه و محملها را بر شتر مي‌بندند. اينگونه مسافرت بيشتر اختصاص دارد به كساني كه با اهل‌وعيال سفر مي‌نمايند؛ خرج و زحمتش كمتر و طول مدتش از همه بيشتر است.
سيم، مسافرتهاي خصوصي است كه يك شخص براي خود و بستگانش ترتيب مي‌دهد، يا چند كس باهم همسفر مي‌شوند. هريك، مركوب مخصوص و اسباب سفر مختصري همراه دارند. در فصلهاي خوش، تفنن كنان روزي چند ساعت، صبح و عصر و گاهي شبهاي مهتاب، را حركت مي‌كنند و هركجا بخواهند اتراق مي‌نمايند. اين بهترين اقسام سفر است، و مسافرين مي‌توانند در ضمن، خوشگذراني هم داشته باشند.» «3»
______________________________
(1). تاريخ اجتماعي كاشان، پيشين (حاشيه). ص 276.
(2). كشف تلبيس يا دورويي و نيرنگ انگليس. ص 64.
(3). حيات يحيي، پيشين. ج 1، ص 69- 68.
ص: 619
وضع راهها در عصر وثوق الدوله: يحيي دولت‌آبادي ظاهرا در كابينه وثوق الدوله در حدود سال (1337 قمري) بعد از سي سال دوري از اصفهان، بار ديگر عازم اصفهان مي‌شود. وي خصوصيات راه تهران به اصفهان را چنين توصيف مي‌كند: «راه تهران- اصفهان ارابه‌رو شده است، و من با ارابه يكي از دوستان، مسافرت مي‌كنم. اوضاع راه از اين قرار است: از تهران تا چند فرسخي كاشان، راهبانان دولتي در كارند اما مثل اين است كه نباشند ...
از آنجا تا نزديك مورچه‌خورت، يا ده دوازده فرسخي اصفهان، حكومت و راهداري و همه‌چيز در دست مأمورين سردار جنگ، ماشاء اللّه خان پسر نايب حسين كاشاني است كه به دولت ياغي است؛ ماليات مي‌گيرد، باج راه دريافت مي‌كند، حكومت مستقل دارد. نظم و امنيت هم، بظاهر، برقرار است و اين حدود از حدودي كه به دست دولتيان اداره مي‌شود بهتر اداره مي‌شود ...
يك حكومت كوچك ديگر، همعهد و پيمان با حكومت كاشان، باز در ميان هست، و آن حكومت يكي از خوانين مورچه‌خورتي است كه راه را اداره مي‌كند و باج راه مخصوص مي‌گيرد و اعتنايي به حكومت اصفهان ندارد.
خلاصه وارد كاشان مي‌شويم. در سرحد حكومت كاشان، مأمورين كاشاني، ما را متوقف و تحقيقات مي‌كنند، هويت ما را مي‌پرسند و اين‌كه از كجا آمده و بكجا مي‌رويم و براي چه كار مسافرت كرده‌ايم و كجا منزل خواهيم كرد. بديهي است كه اين براي گزارش دادن به سردار جنگ است كه بداند كي به كاشان وارد شده و كي خارج گشته است، و هم از عايدات راه آگاه بوده باشد.
خلاصه به اصفهان مي‌رسيم. اصفهان تا زمان كمي پيش از اين، با وجود يك حاكم بيحال از طرف دولت، اختياراتش در دست ياغيان جوزاني بود كه هنوز هم جنوب اين شهر در تحت قدرت آنهاست. رضا خان و جعفر قلي خان كه از مردم آنجا هستند، به دولت ياغي شده‌اند و از مسافرين باج راه مي‌گيرند و فتنه‌جويان شهري هم با آنها بي‌رابطه نمي‌باشند.» «1»

راههاي ارتباطي‌

هانري رنه دالماني كه در اواخر عهد مظفر الدين شاه به ايران آمده، مي‌نويسد: «در ايران، جاده شوسه‌اي وجود ندارد كه شايسته ارابه‌راني باشد. يكي از جاده‌ها جاده انزلي و رشت، و تهران است كه با دست مهندسين روسي ايجاد شده، و هركس در آن رفت‌وآمد كند مجبور است باج سنگيني به روسها بپردازد. پس از آن، جاده قم به تهران است كه چند سال قبل، يك كمپاني انگليسي آن را ايجاد كرد و چاپارخانه‌ها و كاروانسراهايي هم در طول راه ساخت. اكنون اين راه در دست دولت ايران است و نگاهداري و مواظبت آن كاملا متروك شده است.
دولت ايران چند سالي است كه به فكر شوسه كردن راه تهران به مشهد افتاده است.
قطعات مختلفي از اين راه را به خيال خود، درست كرده‌اند ولي قابل استفاده نيست.» «2»
______________________________
(1). حيات يحيي، پيشين. ج 4، ص 111- 110.
(2). سفرنامه از خراسان تا بختياري، پيشين. ص 17- 16.
ص: 620
مسافرت زنان: هانري رنه دالماني مي‌نويسد: «با اينكه در ايران، مسافرت دشوار و جاده‌ها هم خراب است، زنان زياد مسافرت مي‌كنند. بهترين و راحت‌ترين وسيله مسافرت زنان، كجاوه است كه بر پشت قاطر مي‌بندند، و زنان در آن مي‌نشينند. يك نوع وسيله ديگري هم هست كه آن را تخت روان مي‌گويند، و شاهزاده خانمها با آن مسافرت مي‌نمايند. تخت روان يك واگن كوچك چوبي است كه از جلو و عقب به قاطر بسته مي‌شود.» «1»
مؤلف در جاي ديگر از كتاب خود، از مسافرت زنان متوسط الحال و فقير سخن مي- گويد و مي‌نويسد: «عده زنان زائر هم كمتر از مردان نيست. زنان بر روي پالان الاغها نشسته و اغلب بچه‌اي هم در جلو خود نشانده‌اند، و كودك شيرخواري هم در بغل دارند و در زير پاي آنها خورجيني است كه لوازم سفر در آن‌جا دارد.» «2»
در شرح حال ناظم الاسلام، نويسنده تاريخ بيداري ايرانيان، مي‌خوانيم كه وي پس از استقرار مشروطيت در حدود سال 1330 قمري، بكلي از مركز قطع علاقه كرد و راه كرمان پيش‌گرفت در آن ايام «طرق و شوارع مغشوش، و هيچ راهي از دزدان و راهزنان در امان نبود و علاوه، براي مسافرت، وسيله و مركوبي جز همان وسايل و مراكب قديم نبود و طي مراحلي بسيار و راهي دورودراز، از تهران تا كرمان، با چنان وسايل و بيم دزد، بسيار متعسر بود و حقيقت «السفر قطعة من السقر» را هر آن، مجسم مي‌نمود. در اول خاك كرمان و آخر خاك يزد، نزديك قلعه شمش، گرفتار دزدان فارسي گرديدند و مختصر اموال ايشان را راهزنان بردند.
در اين وقت، تمام هم ناظم الاسلام مصروف به حفظ اوراقي بود كه در پيرامون تاريخ مشروطيت نوشته بود. دزدان خيال مي‌كردند كه آن اوراق دسته اسكناس است ولي چون اوراق را ديدند به وي تسليم كردند.» «3»
كرايه مسافرت: هانري رنه دالماني ضمن گفتگو از حق العبور از رشت به تهران، مي‌نويسد: «مقدار باري كه هر مسافر مي‌تواند با خود ببرد، 5/ 5 من شاه است كه تقريبا 450/ 16 كيلوگرم مي‌شود، و براي اضافه بار از هريك من شاه، پنجقران علاوه مي‌گيرند. وزن بار گاري 50 من شاه تعيين شده است.»
______________________________
(1). همان. ص 322.
(2). همان. ص 648.
(3). تاريخ بيداري ايرانيان، پيشين ج 1 (ديباچه)، ص «يح» (به اختصار).
ص: 621
در سال 1907 مخارج راهداري و كرايه مسافرت مطابق جدول زير بود:
«1» مهمانخانه‌ها: «ايران، از لحاظ نداشتن وسايل آسايش و مهمانخانه‌هاي قابل سكونت، مشهور است. دو يا سه مهمانخانه در پايتخت اين كشور وجود دارد ولي مسافر اروپايي مردد است كه آنها را براي اقامت به دوستانش توصيه كند. يكي از اين مهمانخانه‌ها در قزوين، يكي در اصفهان، و ديگري در همدان مي‌باشد. غير از اين، در سراسر ايران، محل ديگري كه بتوان نام مهمانخانه يا مسافرخانه بر آن اطلاق كرد، يافت نمي‌شود.- چون مسافر رختخواب و غالبا غذاي خود را نيز با خود حمل مي‌كند، براي تعيين موقع صرف غذا آزادي كامل دارد.» «2»
وضع راهها در عهد صدارت عين الدوله (سلطان عبد الحميد): از دوران صدارت عين الدوله، اسنادي در دست است كه از مظالم مأمورين ديواني و راهزني و غارت اشرار حكايت مي‌كند. در اين نامه‌ها كه عموما بدون تاريخ و خطاب به «جناب مستطاب اجل اكرم افخم، آقاي وزير مخصوص دام اقباله» نوشته شده است از جمله چنين مي‌خوانيم:
«... يك نفر مازياري را در يك فرسخي برازجان مقتول ساخته‌اند و از قرار معلوم. قاتل آقا خان پسر ميرزا علي خان ضابط سابق برازجان بوده است. همچنين علي‌يار نام كه از طايفه بابري برازجان و سالهاست كه در كوه كيكان مشغول راهزني و شرارت است، دويست رأس گوسفند اهالي برازجان را به غارت برده است، و نيز در اين راه مابين شيراز و بوشهر، تفنگچيان كنار تخته، نهايت بيعدالتي را نسبت به قوافل و عابرين نموده و از خود تلگرافچي كه از آنجا عبور مي‌كرده است، وجهي مطالبه كرده‌اند، و بزور يك پتو كه هفت تومان قيمت داشته، از او گرفته‌اند. همچنين 15 رأس قاطر مكاريان دواني كه بار برنج و انار داشته و جو حمل مي‌كرده، تفنگچيان ملا منصور در كنار تخته، گرفته بسرقت برده‌اند. حسب الامر، مقرر گرديد كه تفصيل اين فقره چيست و چرا بايد تفنگچيان اينطور با مردم سلوك نمايند.
______________________________
(1). سفرنامه از خراسان تا بختياري، پيشين. ص 1136- 1135.
(2). سفرنامه فرد ريچاردز، پيشين. ص 94.
ص: 622
البته قاتل مازياري حتما دستگير كرده علي باز را هم هر جا هست حتما گرفتار كرده آنچه را از مردم برده است مسترد و عايد داشته و از تفنگچيان كنار تخته هم مؤاخذه شديد نموده، آنچه را هم كه از قوافل و غيره گرفته‌اند استرداد نموده، مرتكبين قتل و سرقت را هم محبوس داشته مراتب را اطلاع دهيد، به عرض برسد و حكم لازم در سياست و تنبيه آنها صادر شود- سلطان عبد الحميد.» «1»
در نامه بدون تاريخ ديگري، عين الدوله برحسب امر شاهنشاه، بوسيله تلگراف، به عموم حكام ولايات دستور مي‌دهد كه كارها را تفكيك كنند: «كليه امورات مرجوعه به دفترخانه مباركه را از تظلمات ارباب حقوق و صورت حقوق متوفيات و استدعاي برقراري در حق ورثه، بلااستثنا، آنچه راجع به كشوري است مستقيما به وزارت جليله ماليه و آنچه راجع به لشكري است مستقيما به وزارت جليله جنگ، اظهار و جواب را از وزارت مزبوره بخواهند.» «2»
در نامه بدون تاريخ ديگري، چنين مي‌خوانيم: «... شب نوزدهم محرم، كريم خان بوير احمدي و اسد خان با وي، با جمعيت زيادي، به محل رستم كه جزو ممسني است، ريخته چهل نفر از اهالي رستم را كشته و جمعي را زخمدار كرده و عبد الرضا خان مباشر آنجا را گرفته برده، مقدار كلي اموال آنها را غارت كرده، قلعه و برجهايي كه محل مستحفظ بوده است تصرف كرده‌اند. وقوع اين قضيه در خاكپاي جواهرآساي مبارك، محل تعجب گرديد؛ مقرر فرمودند، چندي قبل هم كريم خان مرتكب اين حركات شد؛ «محل رستم» را غارت كرده و چند نفر را هم بقتل رسانيده بود، كه مقرر گرديد حتما او را دستگير كرده به سزا برسانند؛ حالا هم اين راپورت و تلگراف رسيده است. چه اقدامي در اين باب كرده‌ايد؟ البته سريعا مأمورين مخصوص فرستاده، اقدامات سريعه، بعمل آورده حتما و بلاعذر، كريم خان را دستگير كرده آنچه را كه از محل رستم بغارت برده است تمام و كمال، گرفته رد كرده در خصوص مقتولين هم، خون بست نموده ديه خراجات را گرفته رد كرده، طايفه بوير احمد را از خاك رستم و محل مستحفظين خارج نموده، عبد الرضا خان مباشر را كه گرفته برده‌اند، مستخلص ساخته تقويت لازم را در حفظ نظم ممسني با مشار اليه فرموده، مستحفظي كه براي آنجا مرسوم و معمول است معين كرده، در دستگيري كريم خان سعي و جهاد بليغ نموده نتيجه اقدامات را زود اطلاع دهيد به عرض برسد- سلطان عبد الحميد.» «3»
در نامه ديگر كه بدون تاريخ است، عين الدوله به وزير مخصوص، مي‌نويسد كه به قرار اطلاع واصله، «... سارقين و اشرار فارس، باز بناي شرارت و تاخت‌وتاز به حدود يزد گذاشته متعرض عابرين و قوافل مي‌شوند و از جمله دو قافله را در حدود يزد زده و غارت كرده‌اند. تفنگچيهاي مستحفظين خاك يزد، آنها را تعاقب كرده اموال مسروقه را گرفته رد، و يك نفر از تفنگچيها را هم سارقين، به ضرب گلوله، مقتول كرده‌اند. زود اقدام كنيد كه اعاده نظم آن حدود بروجه اكمل فراهم آيد- سلطان عبد الحميد (عين الدوله). «4»
______________________________
(1). ر ك: مجله بررسيهاي تاريخي. سال پنجم. شماره 6، ص 156.
(2). همان. ص 158.
(3). همان. ص 158.
(4). ر ك: همان. ص 161.
ص: 623
قهوه‌خانه: در مسير بعضي از جاده‌هاي كاروانرو در ايران، قهوه‌خانه‌هاي كوچكي واقع شده كه بعضي از مسافران آنها را بهتر از بناهاي بينظير و آثار مهم تاريخي بخاطر مي‌سپارند. در اين مؤسسات كه مسافر را به گرمي مي‌پذيرند، پيوسته، سايه‌بان و سماوري جوشان براي تهيه يك فنجان چاي و معمولا مقداري تخم‌مرغ آماده است تا آنها را بميل مسافر، هرگاه مشكل‌پسند باشد، آب‌پز يا نيمرو كنند و توأم با نان محلي در دسترس او قرار دهند. پهلوبه‌پهلوي اين قهوه‌خانه‌ها، درخت‌وجوي آبي است كه معلوم نيست از كجا سرچشمه گرفته است. آب اين جويهاي كوچك با همان وضع اسرارآميزي كه نمايان مي‌شوند در فضا ناپديد مي‌گردند. قهوه‌خانه ممكن است يك كلبه محقر باشد يا درون يك درخت جاي داشته باشد يا در آستانه يك كاروانسراي بزرگ واقع شده باشد. فاصله اين قهوه‌خانه‌ها معمولا يك منزل راه بوسيله اسب و قاطر يا الاغ از مقصد است. تا چند سال قبل، زوار در آغاز مسافرت طولاني و خطرناك خود، صحنه‌هاي وداع را در اين قهوه‌خانه‌ها ترتيب مي‌دادند، و در همين اماكن بود كه حاجيها پس از اينكه از سفر مشهد و كربلا و مكه بسلامت باز مي‌گشتند، سيلي از درودهاي فراوان به آنان نثار مي‌شد.» «1»
چناره‌اي، راهزن معروف: كاساكوفسكي در دفتر خاطرات خود، عباس خان چناره‌اي را مشهورترين راهزن ايراني مي‌خواند و مي‌نويسد: وي يكي از سران ايل افشار همدان بود.
در ابتدا صادقانه خدمت مي‌نمود. كامران ميرزا وزير جنگ، او را به تهران فراخواند كه دهات تيول او را ضبط كند. او نيز مقاومت كرد و دستجات قشون را تارومار كرد. بالاخره امير نظام حاكم همدان با او كنار آمد و قرار شد چناره‌اي از راهزني دست بكشد و دولت هم او را به رياست قره‌سوارانهاي «2» همدان منصوب كرد. ولي فقط سه ماه به او حقوق دادند. در اين موقع، چناره‌اي اطلاع حاصل نمود كه امير نظام تصميم دارد به نام ياغي او را دستگير و مقيد به زنجير، به تهران گسيل دارد. ناچار به سفارت انگليس پناه برد و گفت، اگر امان دارد بماند و الا برگردد. سفير انگليس محلي در اختيار او گذاشت و جريان را به اطلاع شاه رسانيد، و شاه موافقت كرد او در تهران بماند و املاك او به خالصه منتقل گردد؛ در عوض، دو پارچه ده در اطراف تهران، به وي بدهند. «3»
رابينو در كتابي كه بنام مازندران و استرآباد، در حدود نيم قرن پيش نوشته، از راههاي دشوار و مشكلات مسافرت در اين قسمت از ايران سخن مي‌گويد؛ از جمله مي- نويسد: از كوره راههاي اين منطقه جز اهالي محل كسي اطلاع ندارد. درختان خاردار و گياههاي خزنده و راههاي تنگ و پرپيچ‌وخم و باتلاقها و جنگلهاي فراوان به هيچكس جز اهالي محل، اجازه نمي‌دهد كه از اين مناطق سرسبز و خطرناك عبور نمايند «ولي افراد بلد بومي شكافي را كه مانند سوراخ خرگوش است، از ميان حصار يافته و از آنجا راهي نشان مي‌دهند كه ابتدا چندان آشكار نيست و مثل ماري در ميان بيشه‌ها پيش رفته و رفته رفته،
______________________________
(1). سفرنامه فرد ريچاردز، پيشين. ص 114 (به اختصار).
(2). قره‌سوران عبارت از دسته‌هاي سواري بود كه براي حراست جاده‌ها گماشته مي‌شدند.
(3). ر ك: خاطرات كلنل كاساكوفسكي، پيشين. ص 23- 21.
ص: 624
پهناي آن زياد مي‌شود. در هر صورت، عبور از آنها خالي از اشكال نخواهد بود. مسافر بايد از ميان گل و آب لغزان كه در آن اسب او ممكن است درغلتد، ترسان عبور كند. مسافر ناگزير است در ميان گل و آب كه تا زير تنگ اسبش را گرفته است، مسافت طولاني را طي كند و با اين تفصيل، اگر جان بسلامت برده باشد، پس از سير خطرناكي، به محله يا قريه‌اي وارد مي‌شود.» «1»

راههاي ايران‌

محمد علي جمالزاده، در سال 1335 قمري، درباره مشخصات راههاي ايران، چنين مي‌نويسد: در شمال ايران سه راه است:
1) خط آهني كه از تفليس مي‌آيد تا جلفا كه سرحد مابين ايران و روسيه است، و از اواخر سال 1334 قمري، اين خط تا تبريز امتداد داده شده و از مغرب تا بنادر بحر احمر و از مشرق تا باكو پيش مي‌رود، و از طريق راه‌آهنهاي روسيه، به اروپا مرتبط مي‌شود.
2) راههاي دريايي كه بوسيله كشتيهاي روسي از باكو منظما به انزلي و بنادر ديگر جنوبي درياي خزر مي‌آيند.
3) خط آهني است كه از كراسنوودسك «2»، واقع در ساحل شرقي بحر خزر، شروع مي‌شود و به عشق‌آباد مي‌رسد. از آن پس، ممكن است با كاروان از راه قوچان و مشهد، به نقاط مختلف ايران مسافرت كرد.
از طرف جنوب، راههايي كه ايران را با خارج مربوط مي‌كند، تماما بحري است و همواره كشتيهاي انگليسي، آلماني و روسي با بنادر جنوبي ايران از راه درياي عمان رفت‌وآمد دارند.
از طرف مغرب، دو راه مهم هست: يكي راهي كه از بندر طربزون (ترابوزان) در ساحل درياي سياه، و ارز روم به بايزيد (سرحد ايران و عثماني) مي‌آيد و از راه خوي به تبريز و از آنجا به ديگر راههاي ايران مرتبط مي‌شود. ديگري راهي است كه از بصره به بغداد و از بغداد به خانقين و از آنجا از راه قصر شيرين و كرمانشاه، داخل ايران مي‌گردد.
از طرف مشرق، مهمترين راه راهي است كه از هرات به باجگيران (سرحد ايران و افغانستان) آمده و از آنجا از راه تربت حيدريه، بداخل ايران مي‌رود. «3»

راههاي داخلي ايران‌

1) راه ترابوزان- تبريز- تهران: فاصله ترابوزان تبريز تقريبا 183 فرسنگ (1100 كيلومتر) و از بايزيد به تهران قريب 136 فرسنگ است. و اين فاصله را در تابستان 45 روزه و در زمستان 60 روزه مي‌توان پيمود.
قيمت: براي واردات اگر عدل باشد 5/ 28 تومان هر قنطار 76 مني؛ و اگر صندوق باشد 5 تا 6 تومان بيشتر از قيمت عدل براي قنطار. براي صادرات، از 8 تا 10 تومان هربار شتر 80 مني.
______________________________
(1). ه. ل. رابينو، مازندران و استرآباد. ترجمه غلامعلي وحيد مازندراني، ص 33- 31 (به اختصار).
(2).Krassnowodsk
(3). ر ك: گنج شايگان، پيشين. ص 46- 45.
ص: 625
در خاك ايران، راه از خوي تا تبريز و از تبريز تا تهران، درشكه‌رو است. از ترابوزان تا تبريز را مسافر مي‌تواند 20 روزه با اسب طي نمايد و قيمت كرايه اسب 25 تومان است.
راه تبريز به تهران: فاصله اين راه تقريبا 105 فرسنگ است و با اسب اين فاصله را 25 تا 30 روزه، با شتر 40 روزه، مي‌توان طي كرد. قيمت بار با قاطر و اسب 5 قران براي هر من (1280 مثقال)، و با شتر 3 قران براي هر من است. و با گاري 5/ 3 قران براي هر من بايد پرداخت.
رويهمرفته، مال التجاره مي‌تواند در مدت 5/ 2 ماه تا سه ماه، از ترابوزان به تهران برسد و قيمت كرايه صد من تبريز آن از 5/ 7 تا 8 تومان مي‌شود.
از تبريز به تهران، پستي كه مسافر بگيرد و در هر منزل اسب حاضر داشته باشد نيست، ولي درشكه‌هاي شخصي هست كه 10 روزه مسافر را از تبريز به تهران مي‌رساند و وجه كرايه آنها عموما 150 تومان است. ولي اگر مسافر بخواهد زودتر به تهران برسد، راه تبريز به جلفا و تفليس و بادكوبه و انزلي و رشت و تهران ترجيح دارد. خرج اين راه زيادتر از راه مستقيم تبريز به تهران نيست و مسافر را چهار پنج روزه به مقصد مي‌رساند. «1»
سپس آقاي جمالزاده مختصات راههاي ديگر ايران را از جلفا به تبريز و از جلفا به اورميه (رضائيه) و راه آستارا به تبريز و راه انزلي (پهلوي) به تهران و از مشهد سر به تهران و راه بندر جز به تهران و راه عشق‌آباد به مشهد و راه دوشك به مشهد و راه قوچان به سبزوار و راه نصرت‌آباد (سيستان) به مشهد و راه بندرعباس- كرمان- يزد و راه بوشهر به تهران و ديگر راههاي ايران را بتفصيل، توصيف مي‌كند «2» و در پايان مي‌گويد: «راههاي مزبور فقط از نقطه‌نظر تجارت و حمل‌ونقل مال التجاره نوشته شده، و الا براي مسافر و سياح اكنون تقريبا در تمام راههايي كه ذكر شد، دليجان و درشكه و كالسكه‌هاي پستي و غيره هست كه رويهمرفته سه‌بار تندتر از كاروان مسافر را به نقطه مقصود مي‌رساند. و بعلاوه، چند رشته راه شوسه هم از چند سال به اين طرف، ساخته شده؛ از جمله: 1) راه انزلي به تهران از راه رشت و قزوين، و از قزوين به همدان 2) راه تهران به قم و سلطان‌آباد 3) راه بختياري (محمره و شوشتر و اصفهان» «3»
راجع به وسايل حمل‌ونقل مال التجاره از اروپا به ايران و برعكس، در سال 1335 قمري، مؤلف گنج شايگان، چنين مي‌نويسد: «بهترين راه حمل مال التجاره از اروپا به ايران (به استثناي نقاط جنوبي ايران) روسيه است، و تا حوالي سال 1300 قمري هم، مال التجاره از همين راه به ايران مي‌آمد و يا از ايران به اروپا مي‌رفت؛ ولي در آن تاريخ، دولت روسيه عبور مال التجاره (ترانزيت) را از خاك خود منع كرد؛ و اگر مال التجاره‌اي مي‌خواست به ايران بيايد، مجبور بود يك دفعه در روسيه گمرك بدهد و يك دفعه هم در ايران؛ و وجه اين دو گمرك تقريبا 15 درصد مال التجاره بود، و قيمت مال التجاره‌اي كه به ايران مي‌رسيد، از اين بابت، بسيار گران مي‌شد و مشتري پيدا نمي‌نمود. ناچار بازرگانان كالاي خود را از ترابوزان
______________________________
(1). ر ك: همان. ص 46.
(2). ر ك: همان. ص 52- 46.
(3). همان. ص 58.
ص: 626
به آذربايجان و از آنجا با قاطر و كاروان به نقاط مختلف، حمل مي‌كردند.
دولت ايران پستهاي امانتي را كه وزنشان بيشتر از 5 كيلوگرم باشد يا قيمتشان بنا به اظهار فرستنده، بيشتر از 500 فرانك باشد، قبول نمي‌نمايد. بمناسبت مشكلات حمل‌ونقل در داخل ايران و بمناسبت نرخ گران تعرفه‌هاي ايران، بعضي راهها براي ارسال پستهاي امانتي اقرب به صواب و نفع است چنانكه در ذيل ديده مي‌شود:
1) از راه روسيه پستهايي كه راجع به نقاط مركزي و شمالي است.
2) از راه هند (انگليس) پستهايي كه راجع به نقاط جنوبي و جنوب شرقي است.
3) از راه آلمان و جهازات آلماني، پستهايي كه راجع به نقاط اطراف خليج فارس است:
بندرعباس، لنگه، بوشهر و محمره.» «1»

كشتيراني‌

«در خليج فارس، در زير بيرق ايران، فقط يك كشتي مال التجاره هست ولي قايقهاي بزرگ (بقله) كه از 150 تا 900 خروار بارگير دارند متعدد هستند، و مال التجاره را از بمبئي به ايران و از ايران به بمبئي و جزاير مالابار و سواحل زنگبار حمل مي‌كنند. قايقهاي كوچكتر هست (بقره) كه اغلب كمتر از 60 خروار گنجايش بارگيري دارد، و براي حمل‌ونقل و صيد مرواريد در سواحل خليج فارس و بحر عمان بكار مي‌رود؛ و از روي تخمين، مي‌توان گفت كه بنادر كوچك، مانند: هنديان، زيدين، ديلم، ريگ، كنگان، طاهري، قشم، هرمز و غيره از صد تا چندين صد بقره دارند.
عمده حمل‌ونقل مال التجاره در خليج فارس، با كشتيهاي انگليسي است و تا پيش از 1324 در خليج فارس كشتي آلماني نبود ولي از آن تاريخ ببعد، كشتيهاي دولت مزبور بناي آمدورفت را گذاشت و بتدريج، از مجموع كشتيهاي دول ديگر (عثماني، روس، عرب و فرانسه) باستثناي انگليسي، زيادتر گرديد.
در بحر خزر، بموجب عهدنامه گلستان و تركمنچاي، هيچ دولتي غير از روسيه حق داشتن كشتي جنگي نداشت. دولت روسيه از سال 1286 قمري، تأسيس شركتهاي كشتيراني در بحر خزر و حتي فروختن سهام كمپانيهاي بحر خزر را به خارجيهاي غير روسي قدغن كرد.
بطوريكه از آمار اداره گمرك ايران كه از سال 1324 قمري به بعد منتشر شده برمي- آيد، كشتيهاي بخاري و شراعي ايران، انگليس، روس، آلمان، عرب، عثماني و فرانسه با ظرفيتهاي مختلف از سه تن تا يك ميليون تن در خليج فارس فعاليت مي‌كردند كه از آن ميان 27 كشتي بخاري و 2164 كشتي شراعي به ايران تعلق داشته.
در سال 1332- 1331 قمري، مجموع كشتيهاي بخاري و شراعي كه به بنادر خليج فارس وارد شده است، 4051 بوده كه از آن عده، 1211 عدد آن بخاري بوده در حالي‌كه مجموع كشتيهايي كه به بنادر بحر خزر وارد شده‌اند 3658 است و از اين عده، 1907 عدد آن بخاري و بقيه شراعي بوده است.
علاوه بر خليج فارس و بحر خزر و درياچه اورميه، شط العرب هم تا محمره قابل كشتيراني است و كشتيهاي بزرگ هم در آنجا مي‌توانند تردد نمايند ...»
______________________________
(1). همان. ص 60- 59.
ص: 627
در كارون، فقط كشتيهايي كه صفحه تحتاني آنها مسطح باشد، مي‌توانند از محمره تا ناصري و از اهواز تا شليليه (دو فرسخي شوشتر) رفت‌وآمد كنند. رودخانه‌هاي ديگر ايران، از لحاظ كشتيراني، اهميت چنداني ندارند. «1»
______________________________
(1). ر ك: همان. ص 65- 63.
ص: 629

دامداري و تربيت حيوانات اهلي‌

غير از كشاورزي، تربيت حيوانات اهلي و استفاده از آنها از ديرباز در ايران مورد توجه بود. به گفته هردوت و پوليپ، در سرزمين ماد، اسبهاي پرخون، ظريف و خوش‌اندام و پرجست‌وخيز تربيت مي‌شدند، و قرنها ايران، يگانه مركز نشوونماي اسبان و سواركاران بوده است.
______________________________
(1). يشتها: (ادبيات مزديسنا). ج 1، ص 32.
(2). ر ك: همان. ص 33- 32.
(3). همان. ج 2، ص 306.
(4). ونديداد. فرگرد 3، قسمت 3، فقره 24.
(5). همان. فرگرد 3، فقره 23.
ص: 635
علاوه بر اين، در منابع زرتشتي، حفظ و نگهداري حيوانات اهلي و مبارزه با حيوانات زيانبخش تأكيد شده است. در بهمن يشت، باب 22، فقره 61، به ارزش اقتصادي گاو، اشاره شده است:
«نيروي ما از گاو، اطمينان دل به گاو است؛ شيار كه در نتيجه آن غذا از زمين بيرون مي‌آيد بوسيله گاو انجام مي‌گيرد.» «1»
چنانكه ديديم، در اوستا به دامپروري و گله‌داري اهميت خاص داده شده و همه‌جا مردم را به نگاهداري و پرورش دام تشويق مي‌كند. در فروردين‌يشت، چنين آمده است:
«روانهاي چهارپايان اهلي را مي‌ستاييم ... پرندگان را مي‌ستاييم، جانوران را مي‌ستاييم ...»
در ونديداد، فرگرد سوم، قسمت 1، فقره 6، چنين مي‌خوانيم: «اي آفريننده جهان مادي، پنجمين جايي كه زمين به حداكثر شادمان است كجاست؟ ...- آنجا كه گله و رمه بيشتر باشد و بيشترين مقدار كود ريخته شود ...»
همچنين در ارديبهشت‌يشت، فقره هفتم، مي‌خوانيم: ناخوشيها فرار كنيد، مرگ بگريز، ديوها بگريزيد، پتياره‌ها (نكبتها و زشتيها) فرار كنيد، آموزگار دروغين كينه‌ور از آيين پاك بگريز، مرد ستمكار بگريز ...»
در جلد دوم كتاب‌يشتها، ص 305، چنين آمده است: «... در كجا زمين بيش از همه جا شاد است؟- در آنجا كه مرد پاكديني خانه برپا كند و آن خانه از آتش و شتر و زن و فرزند و گله برخوردار باشد ... و گاو و راستي و علوفه و سگ و آنچه از براي زندگي خوش بايد، در آنجا فراوان باشد.
فقره چهار: در كجا زمين بيش از همه‌جا شاد است؟- در آنجايي كه بيش از همه‌جا گندم و گياه و درختهاي ميوه بكارند؛ در آنجايي كه زمين خشك است، آب برسانند و در آنجايي كه آبگير است خشك كنند. زمين ناشاد است، اگر مدت زماني شيار نشده باير بماند.»
علاوه بر اين، چنانكه گفتيم در وننديشت، كشتن حشرات موذي ثواب شمرده شده است نظير «وزغ، مار، كژدم، مگس، مورچه، موش. دشمني ايرانيان نسبت به حشرات موذي، در قديم، در همه‌جا شهرت داشته است. هردوت نيز، مي‌نويسد: مغها كشتن مورچه و مار را ثواب بزرگ مي‌دانند.» «2»
در جاي ديگر، مردم به كاروكوشش تبليغ شده‌اند: «كوشا و مبارز باش و از ناني كه خود از راه نيك و با كاروكوشش به دست كرده باشي بهره‌اي از آن براي خدا و نيكوكاران كنار نه. به خواسته ديگران چشم مدوز تا نان خود را از دست ندهي. هركه از دسترنج ديگري خورد، چنان باشد كه سر او را در كف گرفته مغز او را مي‌خورد.» «3»
در يشتها كه قسمتي از كتاب مقدس اوستاست، در فقرات 6 تا 14، به مردم ايران تأكيد شده است كه در پناه كاروكوشش، از انواع نعمتهاي مادي و زندگي باشكوه و آرامش و غذاي فراوان و گوناگون و بوهاي خوش و بسترها و بالشهاي آراسته و خانه‌هاي خوب و زنان
______________________________
(1). يشتها، پيشين. ج 1. ص 143.
(2). ر ك: همان. ص 357.
(3). مينوي خرد (نقل به معني، از دينشاه).
ص: 636
نيكو و انواع زينتها و اسبهاي تندرو و گردونه‌هاي خروشنده و زروسيم و لباسهاي فاخر و جز اينها برخوردار شوند. «1»
«در همين كتاب، در بخش زامياديشت، ضمن ستايش از فركياني، گيتي را پيرنشدني، نمردني، نگنديدني، نپوشيدني، جاودان زنده و جاودان بالنده» مي‌خواند.
استاد پورداود، در بخش نخست از «گاتها» يعني سرودهاي زرتشت، مي‌نويسد: «پندار نيك، گفتار نيك و كردار نيك مايه رستگاري است؛ چنانكه پندار بدگفتار بد و كردار بدمايه تباهي است. دروغ سهمگين‌ترين دشمن مردمي است، بايد از آن دوري جست و به راستي روي نمود. مزدا اهورا نيازمند قرباني و خون گاو و گوسفند نيست ... هرآنكه زمين آبادان كند و به كشت و زرع پردازد و از چهارپايان سودمند نگاهداري كند، خداوند را از خود خشنود سازد ..
در اين جهان، بد در برابر نيك و زشت در برابر زيباست؛ زندگي جنگي است ميان اين دو ...»
چنانكه گفتيم، امستد، محقق آمريكايي، با توجه به مندرجات كتاب ونديداد (داد ضد ديوان) مي‌نويسد: مردم آن روزگار از چرم و پارچه‌هاي بافته براي پوشاك، و از چادرهاي نمدين و خانه‌هاي چوبين و زاغه‌ها و خانه‌هاي خشتي براي مسكن استفاده مي‌كردند. سگ مورد علاقه عمومي بود، و چون يك عضو خانواده بشري نگهداري مي‌شد، و مراقبت از خانه و گله را به عهده داشت. «2» حفر قنات، ايجاد ترعه و سدبندي و آبياري با اصول صحيح، در ايران كه از ديرباز بعلت كمي آب، كشاورزان رنج مي‌بردند، سابقه‌اي كهن دارد. سد و بند بزرگي توسط مهندسين و كارشناسان عهد باستان در حوالي سغد و خوارزم ايجاد كردند رود بزرگ آن‌كه به نام «اكس» معروف بود مي‌گويند: «اين شط در گذشته به پنج شعبه تقسيم مي‌شد ... اما از زمان تسلط پارتها ... به امر پادشاه بزرگ، در هريك از گذرگاهها سدي بنا كرده‌اند و چون ديگر آب مخرجي ندارد، دشتي كه بين اين مرتفعات واقع شده به صورت بركه آبي درآمده است؛ زيرا آب شط پيوسته جاري است اما نمي‌تواند به خارج راه يابد ...» «3»
بطوري كه از گفته هرودوت برمي‌آيد، پس از ايجاد سد، آب جيره‌بندي شد و مأمورين ديوان در مقابل اخذ پول، آب را بسوي دهات موردنظر روان مي‌ساختند. در ميان صاحبنظران عهد باستان، چنانكه ديديم، زرتشت به زندگي اقتصادي و مادي مردم توجه فراوان داشت، ولي پس از حمله اسكندر و استقرار حكومت سلوكيان، در طول مدت يك قرن، تمدن ايراني و هلني درهم آميخت، و با روي كار آمدن پارتيان، رشته ارتباط فرهنگي ايران و يونان قطع نشد؛ ولي در طي اين مدت طولاني كه حدود شش قرن بطول انجاميد، ما از سير علوم و افكار و انديشه‌هاي فلسفي و اجتماعي و اقتصادي ايرانيان بكلي بيخبريم. آنچه مسلم است ايران در طي پنج قرن حكومت اشكانيان، با روم و چين و يونان و ديگر كشورها مناسبات اقتصادي داشته است. «در كتاب «شي‌جي» نخستين سفير چين به مملكت اشكانيان، درباره وضع عمومي مردم اين منطقه، چنين آمده است: «اكثر مردم دهقانند و به كار كشاورزي اشتغال دارند؛ برنج و جو
______________________________
(1). ر ك: يشتها، پيشين. ج 2، ص 184.
(2). ر ك: تاريخ شاهنشاهي هخامنشي، پيشين. ص 23.
(3). تاريخ هرودوت، ج 3.
ص: 637
مي‌كارند، شراب درست مي‌كنند. اين مملكت داراي صدها شهر قلعه‌دار بزرگ و كوچك است. از همه ممالك بزرگتر است. سوداگران از ارابه و كشتي استفاده مي‌كنند و به كشورهاي مجاور، حتي تا چندين هزار فرسنگ، مي‌روند و در كار بازرگاني مهارت بسيار دارند. از نقره سكه مي‌زنند و از چينيها طرز قالبگيري سلاح را آموخته‌اند.» باز، در متن ديگري، در پيرامون ايران اشكاني، مي‌خوانيم: «اين مملكت جمعيت بسيار و ارتش قوي دارد و از ساير ممالك پررونق‌تر است.» اين سفير شايد در عهد مهرداد دوم به ايران آمده باشد.» «1» در جلد اول تاريخ اجتماعي ايران از صفحه 592 ببعد، از وضع اقتصادي ايران در عهد اشكانيان مطالبي آمده است. ولي از انديشه‌هاي اقتصادي و اجتماعي آن دوران اطلاعي در دست نيست.
در دوران قدرت ساسانيان، كه چهار قرن بطول انجاميد، جامعه ايران بصورت يك جامعه طبقاتي درآمد، و موفقيت اجتماعي و اقتصادي هريك از طبقات مشخص و معين گرديد و به اين ترتيب، طبقات متوسط و محروم در زير فشار شديد طبقات ممتاز قرار گرفتند. شايد گرايش توده‌هاي كثير خلق، در سراسر آسياي ميانه، به مذهب ماني و تعاليم او، براي اين بود كه ماني و پيروان او با نابرابري و اختلاف عظيم طبقاتي و ستمگري و استثمار شديد فئودالها و ديگر طبقات ممتاز مخالف بودند، و اصولا هوادار نوعي اخوت و همكاري و معاضدت اجتماعي بودند.
به احتمال قوي، مخالفت شديد روحانيان زرتشتي با مذهب جديد، براي آن بود كه ماني اصولا با بيدادگري فرمانروايان و استثمار شديد اكثريت مخالف بود. ولي برخلاف مذهب زرتشت و آيين مزدك (كه بعدها ظهور كرد)، مذهبي مثبت و مبارز و پيشرو نبود؛ جامعه بشري را به كاروكوشش تبليغ نمي‌كرد و براي رهايي بشر از مظالم گوناگون، راهي عملي و ثمربخش نشان نمي‌داد.
در حكمت عملي، مانويه به هفت مهر (به ضم ميم) معتقد بودند، و سعي مي‌كردند از گفتار بد و اعمال زشت و شهوت‌پرستي و امثال اين امور خودداري كنند. برگزيدگان اين مذهب نبايد پيشه‌اي اختيار كنند كه موجب زيان عناصر باشد يا در پي تحصيل آسايش مادي باشند. خوردن گوشت حيوانات و آزار رسانيدن به ذرات نور و خوردن شراب بر آنها ممنوع بود.
بيش از غذاي يك روز و لباس يك سال، از مال دنيا نبايد چيزي داشته باشند. بايد بدون زن و هرگونه تعلقي، براي نشر پاكي به اقطار جهان سفر كنند. ولي عامه مؤمنان يعني نيوشگان، از اين قواعد سخت معاف بودند و مي‌توانستند به مشاغل عادي خود ادامه دهند؛ گوشت بخورند بدون اينكه به دست خود حيوان را بيجان كرده باشند. مي‌توانستند زن بگيرند و به زندگي ساده‌اي بدون دلبستگي زياد به دنيا، ادامه دهند. بر طبقه نيوشگان، فرض بود كه نذر كنند غذاي گزيدگان را فراهم آورند و به آنان تقديم كنند.
دادن زكوة و روزه گرفتن و نماز گذاشتن، تكليف عمومي بود. هر ماه هفت روز روزه مي‌گرفتند. در 24 ساعت، چهار دفعه نماز مي‌خواندند. پيش از شروع نماز با آب، وضو مي‌گرفتند و در صورت فقدان آب با خاك و چيزهاي ديگر تيمم مي‌كردند و در نماز 12 دفعه به سجده
______________________________
(1). شيرين بياني، «نظري به روابط فرهنگي ايران باستان» (مقاله)؛ مجله بررسيهاي تاريخي. سال ششم، ص 136- 135.
ص: 638
مي‌افتادند. و صدقه دادن واجب بود
چنانكه مي‌بينيم، مذهب و تعاليم ماني دست‌وپاگير و انتظارات و توقعات او از پيروان خود گوناگون و بر روي هم كمرشكن و از نظر اقتصادي زيانبخش بود. بطور كلي، اجراي چنان تعاليمي از نيروي خلاق و مثمر جامعه بشري مي‌كاست، و حتي در برابر سعي و تلاش طبيعي بشر، موانع مذهبي و عقيدتي ايجاد مي‌كرد. به اين ترتيب، مذهب ماني از لحاظ اقتصادي، مذهبي منفي و زيانبخش بود، در حالي‌كه مذهب زرتشت مردم را تشويق مي‌كرد كه وجودشان مفيد باشد؛ زمين را بارور سازند؛ اراضي حاصلخيز را توسعه دهند؛ دانه بيفشانند و محصول آن را درو كنند، و در اين راه از رنج و كار روگردان نباشند.
به عقيده ادوارد براون: «مذهب زرتشت، مذهبي بود ملي و مبارز و مادي و جهانگشا.
مانويت، برعكس، بر همه عالم ناظر بود، يك نوع تفكر عارفانه را براي اعتلاء روح و نفس لازم مي‌شمرد، و به زهد و رياضت و انزوا و انقطاع از امور دنيا توجه داشت.» «1»
به اين ترتيب، اگر آيين ماني از طرف شهرياران ساساني تقويت و تأييد مي‌شد، موقعيت اجتماعي و اقتصادي جامعه ايران متزلزل مي‌گرديد، و طبقات ممتاز بيش از پيش تقويت و تثبيت مي‌شدند. ولي طبقه روحانيان از ضعف بهرام استفاده كردند و مذهب ماني را، كه با قدرت نامحدود روحانيان و طبقات ممتاز مخالف بود و عملا به رقابت با مذهب زرتشت برخاسته بود، مطرود و غيرقانوني شمردند و از اين راه، امتيازات طبقاتي و موقعيت ممتاز خود را حفظ كردند